13 نشانه پسر یا دختری که دیگر تو را نمی خواهد

523 507,068

باز هم داستان در مورد پسر یا دختری که تو را نمی خواهد است. هر وقت یک رابطه خوب، پیش از ازدواج شکل می گیرد، هیچ کس از دو طرف حتی به این هم فکر نمی کنند که یک روزی معشوقشان نباشد.

گاهی توی این رابطه ها، وضعیت به حالتی می رسد که یکی از طرفین دچار بلاتکلیفی حاد می شود!

نه می داند بماند

و نه می تواند برود

و منتظر یک جواب صریح از عشقش است.

اما معمولا کردارها گویا تر از هر حرفی بیان گر حس واقعی و سلامت هر رابطه هستند.

من توانسته ام با بررسی های مکرر، 13 نشانه از مرد و زنی که دیگر تمایلی به بودن با عشقشان ندارند را پیدا کنم و به تو کمک کنم که اگر در این بلاتکلیفی هستی، بتوانی مشکلت را حل کنی و زندگی ات را بازسازی کنی.

 

راستی تو به من بگو که عشقت، کدام یک از این ویژگی ها را دارد؟

 

نشانه هایی برای زن و مرد هایی که تو را دیگر نمی خواهند

پاسخ ندادن به تماس و مسیج ها یعنی تو را نمی خواهد

وقتی که یک کشمکش و اختلاف بین تو و عشقت رخ می دهد، این خیلی طبیعی است که او ( خواه مرد باشد خواه زن ) چند روز تا یک هفته به تماس شما پاسخ ندهد.

 

اما اگر این یک هفته، نهایتا سر امد و فرد مورد نظر، به پیام و زنگ هایت پاسخ نمی دهد، و این روزها به هفته ها و ماه ها تبدیل شد مطمئن باشید که او، برای زندگی اش برنامه دیگری دارد.

 

آخر چه کسی تحمل دارد که با عشقش حتی اگر شده 1 روز حرف نزند؟

اگر عشقی به میان باشد، نهایتا یک هفته می تواند حال او را دگرگون کند و او را حسابی دلتنگ کند!

اما نکته مهم این است که این زمان هایی که تو به امید پیام او هستی، هیچ نشانه ای برای ماندگاری تو در این رابطه ندارد.

پس اگر فرد مورد نظر، تماس تلفنی ات را جواب نمی دهد و به پیام هایت، عکس العملی نشان نمی دهد! قیدش را بزن.

 

اگر شماره اش را عوض کرد و یا تو را بلاک کرد بی احترامی کرده و تو را نمی بینید

وقتی که فردی در شبکه های اجتماعی و یا حتی دفترچه تلفن خود، تو را بلاک می کند، بدین معنی است که نمی خواهد بیش از این در دسترس شما باشد.

بسیاری از افراد در چنین شرایطی حتی شماره خود را تغییر می دهند تا تمام در ها به روی شما ببندند.

در چنین شرایطی، به حریم شخصی و خصوصی فرد مورد نظر احترام بگذارید و بیش از این به دنبال ایجاد کانال ارتباط با وی نباشید و او را رها کنید.

بیشتر بخوانید: صحبتی صمیمانه با شکست خورده های عشقی! حتی شما دوست عزیز

او واقعا منتظر برگشتن تو نیست اگر این نشانه ها را در او می بینی!

 

بازگرداندن هدیه ها! یعنی بای بای

فکرش هم سخت است که بخواهید یادگاری هایی که با هزار عشق و امید به نامزدتان داده اید را پس بگیرید اما این رفتار درست به معنی این است که فرد، تمایلی ندارد از شما چیزی در کنار خودش داشته باشد.

حتی در بسیاری از موارد از شما خواسته می شود تا تمام چیزهایی که از او دارید را به او برگردانید!

این کار برای یک فرد عاشق خیلی سخت است اما اتفاقی است که روزانه بارها می افتد و به معنی این است که باید به دنبال زندگی جدیدی بود!


بیشتر یاد بگیر: پژوهش هایی که در مورد وابسته کردن مرد داشتم به طور کلی شدن این لینک! نظر تو چیه ؟


تلاش هایتان نادیده گرفته می شود

شاید متوجه شوید که تا کنون، عشق و نامزد شما، ترکتان کرده و تصمیم ندارد با شما باشد. اگر ماه ها است که در حال تلاش کردن هستید تا او را برگردانید اما او متاسفانه این تلاش را نمی بیند، و به آن توجهی ندارد بهتر است که دست از تلاش بردارید.

در واقع با ادامه این کار در حال فریب دادن خودتان هستید. اگر فردی واقعا تو را بخواهد، نمی تواند مدت زمان زیادی تورا نادیده بگیرد. پس بهتر است که واقع نگر باشی و سعی کنی کاری کنی، که بتوانی تو هم مثل او، فرد مقابلت را به کنار بگذاری.

واقعا باید برات مهم باشه که چرا معمولا رابطه هات به جای مناسبی نمی رسه. اگر این اتفاق داره تکرار میشه حتما این مطلب رو هم بخون.

پسر یا دختری که تو را نمی خواهد معمولا اصلا نه تو را می بیند و نه تلاش هایت را.. اتفاقا تلاش هایت را هم نمونه ای از درماندگی تو می بیند و او را بیشتر سرد می کند

 

او هیچ تلاشی برای آشتی ندارد

اگر بعد از گذشتن ماه ها و حتی روزها، فرد مورد نظر شما، هیچ تلاشی در جهت بهبود رابطه نمی کند، بدین معنی است که تمایل دارد مهر و محبت را تحریک نکند، و به دور از شما آزادی کامل داشته باشد.

آیا واقعا تلاش یک طرفه فایده ای دارد؟

به قول بابا طاهر،

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یک سر مهربونی دردسر بی!

 

توصیه طلایی:‌به دنبال نمونه پیامک برای دلبری از مرد زندگیت هستی؟ اینجا رو ببین

 


او با آه می گوید که خسته ام!

وقتی که فردی از یک رابطه خسته می شود، می توان آن را در چهره اش دید.

 

چنین فردی با نوع بیان خود و نوع زندگی عاشقانه ای که با تو دارد، بیان می کند که به دنبال یک فرصت استراحت است و حوصله شما را ندارد!

 

بیش از این اجازه توهین به خود ندهید و محترمانه زیر شعله عشق خود را کم کنید و او را ترک کنید.

گاهی اوقات او به دلیل کمبود عشق و محبت در بانک قلبش دچار خستگی و روزمرگی شده. اینجا من توصیه می کنم به شیوه مردانه بانکش را پر کنی. برای پر کردن این بانک پر احساس به روش مردانه لینک زیر خوب جواب میده.


هشدار:‌محتوای این سایت همچنین این مطلب شامل پژوهش و ترجمه و گردآوری مطالب است و جنبه مشاوره ای ندارد. برای حل مشکلات رابطه و زناشویی لطفا به مشاور متخصص مراجعه کنید.


دیگر برای خانواده اش خوشایند نیستید

اگر با منزل عشق خود یا نامزد خود رفت و آمد دارید و خانواده شان کاملا از رابطه شما مطلع هستند، قطعا می توانید میزان تمایل شان در چنین شرایطی با زمانی که برای روزهای اول با هم گرم بودید را مقایسه کنید.

معمولا در چنین شرایطی درب خانه فرد مقابل مثل همیشه به روی شما باز نیست یا اگر اجازه ورود دارید همچون یک غریبه مزاحم به شما نگاه می شود!

 

او علاقه ای به دیدن تو ندارد

اگر هنوز برای فرد مقابلت مهم هستی، قطعا برای دیدن تو لحظه شماری می کند و برای یک لحظه دیدار تو جان می دهد. این می تواند نمودی از قانون جذب باشد یا همان که میگویند دل به دل راه دارد.

اما اگر برایش فرقی ندارد که تو را ببیند یا نه!

یا اینکه تلاشی برای دیدنت نمی کند بدین معنی است که فاتحه این حس خوب و رابطه خوب باید خوانده شود!

حتی اگر این اتفاق روزها و روزها و ماه ها تکرار شده و حتی با گذشت چند ماه تشنگی دیدار تو در او پیدا نیست و به دنبال هیجان لحظه دیدار نیست! باید شرایط را جدی تر بگیری.

محترمانه خودت را عقب بکش، و غرورت را حفظ کن.

 

شبکه های اجتماعی اش را چک کن

اگر شما حتی یک بار هم قبلا شکست خورده باشید، کسی که شما را دوست دارد، هرگز نمی خواهد کاری کند که شما دوباره ضربه ببینید.

اگر تو را دوست داشته باشد، اما کسی هم توی زندگی اش باشد باز هم حاضر نیست تو را کاملا کنار بگذارد، چرا که هم دوستت دارد، و هم دلخور است و هم نمی خواهد ضربه بخوری. در چنین شرایطی سعی می کند تو را نگهدارد، و به عنوان یک گزینه به تو نگاه می کند.

تو هم در چنین شرایطی مثل یک فرد عادی با او خواهی بود!

در چنین شرایطی اگر فرد شخص جدیدی را در شبکه های اجتماعی اش معرفی کرد، و باز هم با تو در رابطه است، مطمئن باش که گزینه اصلی تو نیستی و اینجاست که باید میدان را غیرتمندانه خالی کنی.

 

اگر با کسی باشید برایش اهمیت ندارد

همانطور که فرد مقابل بدون دیدن تو، و البته با انکار تو، یک فرد جدید را معرفی می کند، و برایش مهم نیست که احساست چگونه است، اگر تو هم کسی را معرفی کردی، و او برایش اصلا مهم نبود، این بدین معنی است که رشته محبت حسابی پاره شده است.

بسیاری از دختر ها سعی می کنند با تحریک حس حسادت مرد، او را به سمت خود بکشند. اگر در چنین شرایطی جملاتی از مرد شنیدید، به این معنی که، برایش مهم نیست که تو با کی دوست هستی و قصد داری با کی ازدواج کنی، پس همین حالا قید رابطه را بزن و زندگی ات را نجات بده.

پسر یا دختری که تو را نمی خواهد دیگر روی تو غیرت ندارد و تو را مثل بقیه می بیند. پس اگر با کسی باشی براش مهم نیست .

 

افسانه دروغین عاشقانه در جمله : تو لایق فرد بهتری هستی!

این احمقانه ترین حرفی است که باید از یک عاشق بشنوید!

این که فردی که فکر می کنید عاشقانه دوستتان دارد، بیاید و بگوید چون تو عالی هستی لایق فرد بهتری هستی!

معمولا آدم ها در کسب بهترین ها، و مالک شدن به آن ها حریص تر از هر حریصی هستند.

وقتی که فردی به تو می گوید که لایق فردی بهتر هستی، ذوق نکن، اما محکم باش و رابطه را ختم کن.

هیچ وقت در پی ثابت کردن خودت نباش، و خودت را کم و حقیر نکن

مرد یا زنی که تو را بهترین بداند هرگز نمی خواهد تو را از دست بدهد!


بدون شما بهش خوش می گذره!

جدایی قطعا دردناک است. این درست است که در پی هر جدایی، از دست دادن، موجب می شود که غم و اندوه دو چندان شود. اما اگر در مورد عشق و نامزد تو این گونه نیست و حس میکنی خوش تیپ تر شده و بیشتر به او خوش می گذرد، مطمئن باشید که از نظر او جدایی یک انتخاب عالی بوده که از دست شما راحت شده است.

ماندن و انتظار کشیدن برای بهبود چنین رابطه ای به دور از انصاف است.

پسر یا دختری که تو را نمی خواهد معمولا زندگی خودش را به نحو دیگری شروع کرده و تو در آن جایگاهی نداری.

 

بین تو و دیگری، دیگری را انتخاب می کند

اگر مردی یا زنی تو را دوست بدارد، هیچ گاه حاضر نیست که تو را از دست بدهد. حتی اگر هزاران عشق هم روبرویش قرار بگیرد، هیچ وقت چشم از تو بر نمی دارد. اما در سناریویی مخالف آن چه گفته شد، اگر مردی یا زنی بین تو و شخص دیگی، کسی دیگر را انتخاب کند بدین معنی است که، او تو را نمی خواهد! و قلبی که جایگاه تو بوده، حالا منزل کسی دیگر و بعد ها منزل کسان دیگر خواهد بود.

 

بیان این جملات واقعا برایم سخت بود و می دانم که خیلی از افرادی که این مطلب را می خوانند متوجه این امر می شوند که فرد مورد نظرشان دیگر متعلق به آن ها نیست.

اما این حقیقتی است که هر چه دیرتر با آن مواجه شوی و آن را باور کنی، به خودت صدمات بیشتری وارد می کنی.

تو مستحق بهترین زندگی هستی،

و روزی می رسد که این جدایی ها را شکر می کنی.

 اگر دوست داری مطالب خاص تر شادزیستی را اختصاصا دریافت کنی می توانی با عضویت ماهانه اشتراک طلایی مطالب ویژه تر را فقط خودت بخوانی.

آشنایی با بخش عضویت طلایی

عناوین محتوای طلایی تا به امروز

دوستت دارم

 

هشدار : پاسخ به کامنت ها صرفا جنبه احترام به پرسشگر دارد و هیچ گونه جنبه مشاوره ای ندارد و نظر شخصی گرداورنده مطالب است.

ممکن است به این مطالب علاقه داشته باشید
523 نظر
  1. پیام رضائی مقدم says

    عالی بود متشکرم

    1. شادزیستی says

      سلام به تو دوست عزیزم. خوشحالم که برات مفید بود. موفق باشی 🙂

  2. اسماء says

    چقدر عالی بود. دستتون درد نکنه . هیچ سایتی به رُکی و دقیق شما حرف نزده بود…
    واقعا هم همینه..

    1. شادزیستی says

      خوشحالم که از مطلب سایت راضی بودی اسما جان
      همیشه به ما سر بزن

      1. مخفی says

        سلام خسته نباشید من ازطریق یه کلاس الکترون دروس دانشگاه بایه اقا پسراشناشدم که مثل خودم درس خون بودند وسرهمین موضوع اشناشدیم بعد برام گفت که بایه دختری سه سال بوده اما اون دختره عوض شده وتمومش کرده دختره منم بهش اشتباهاتشا گفتم بعدیه مدت متوجه شدیم که تولدمون روز وماهش یکیه بعد بعدیه مدت ازم خواستگاری کرد بعدیه ماه بهمش زد اما روزی نبود وشبی نبود باهم حرف نزنیم بعد باهاش بیشتراشناشدم ودیدم خیلی بی تابم وفهمیدم خیلی دوسش دارم بهش گفتم ورابطمون شکل گرفت اما سریه مشکلی که براخانوادش پیش اومده بود که بعدبهم گفت بهمش زد اما من بازپاش موندم تاتنها نباشه تااینکه خودش فهمیدبهترمن اصلا نیس بعدبیشترهمو دوست داشتیم ویه مدت رابطمون خیلی خوب بود تااینکه دوروز سراینکه من گیربهش میدم وارامششو گرفتم گفت بهم پیام نده گفت انقدر نگو خوبی وهمچین حرفایی زد بهم اماباز خوب شدیم امادیگه بهم گفت بهم یه مدت پیام نده واگه دیدم دیگه رفتارات اصلاح شد واروم شدم بهت پیام میدم چون این مدت تحت فشاردرسیه گفتم شایدبرااون یکم ریخته بهم وسریه موضوع الکی اینطورکردباهام به نظرتون چه کارکنم؟

        1. Nadia says

          این آدم دوستت نداره…دقیقا این داستان رو من ده سال پیش تجربه کردم..اینا رسما..

    2. مرتضی says

      سلام باخانومی اشناشدم که در دوران عقد جداشده بود4ماه از بنده بزرگتر بودن 22ساله بودن موهاشون به دلیل ارثی خیلی کم بود چند بار خواست که رابطه رو نموم کنیم اما من نزاشتم وگفتم که فعلا نه بعد گریه کردن بازم باهم بودیم رفته رفته هردومون بیشتر به هم وابسته میشدیم تا این که من گفتم بهتره این دوستی رو تموم کنیم تا بیشتر از این وابسته همه دیگه نشیم خیلی عصبانی شد وتموم کردن چند وقت اینستا داشت که بعد ناپدیدد شد شاید شمارشو عوض کرده الان حاله به هم ریخته ی خودم مهم نیست بیشتر نگران اون خانومم از طرفی چند وقت دیگه من میرم یه شهر دیگه از همون اول گفتم مادوستیم اونم گفت بله دوماه رابطمون طول کشید الان من بااین عذاب وجدانم چیکار کنم

      1. شادزیستی says

        سلام وقت بخیر! عذاب وجدان؟ مگه بخاطر شخصیت شما بوده که عذاب وجدان بگیرید؟ بنظر میرسه حس ترحم افراطی دارین و اگر مدتی بگذره حل میشه. دامنه کارها و مشغولیات خودتون رو بیشتر کنید این مساله حل میشه. ضمن این که اقدام جدی برای ازدواج با کیس جدید مشکل رو سریع تر حل میکنه.

      2. Abbas says

        جاندارانی مثل تو باعث میشه زندگی ها به لجن کشیده بشه…
        یعنی چی اول اون میخواست تموم
        کنیم ولی من نذاشتم و بعد که اون وابسته شد تو تموم کردی؟؟مگه مسابقس؟
        هیچ میدونی حال الان اون دخترو؟؟
        میدونی بازی با قلب یه دختر چقدرخطرناکه؟؟ ای کاش یکم شعور داشتی.
        تو که میخواستی تموم کنی چرا گذاشتی وابسته شه؟
        هیچ چیزی واسه گفتن ندارم دلمم نمیاد ای نفرینو برای هوسبازایی مثل شما بکنم که ایشاالله یکی مثل خودتون نصیب خواهراتون بشه تا ببینید درد کشیدن چقدر سخته
        ولی فایدش چیه باز قراره یه دختره بیچاره دیگه زجر بکشه…
        زنا مثل زنبور عسلن شاید کسی اهمیت بودنشونو به اندازه واقعه ایش درک نکنه ولی اگه نباشن دنیامون جهنمه پس قدر این نعمت و بدونید فکر نکنید منی که اینجوری دارم مینویسم یعنی زندگی عاشقانه دارم خودم حالم از همتون بدتره و بدیش اینجاس که قلب پاک گرفتار کسی میشه که قرار نیست بهش قدر داده بشه حالا چه دختر باشه چه پسر…

  3. اسماء.ع says

    چطوری میشه باهاتون ارتباط برقرار کرد؟؟ شما فوق العاده این?????

  4. مهسا says

    بعضی وقت هم بلاک کردن به نشانه تحریک کردن طرف مقابل است

    1. شادزیستی says

      سلام دوست خوبم.
      به نظر من کسی که رفتارش بر پایه احترام است هرگز برای تحریک کردن عشق از بلاک کردن استفاده نمی کنه. این ها ظرافت رابطه است.

  5. ناشناسم says

    سلام ..با دختری .بیش از یک سال بودم باش وتقریبا در طی دوهفته اخر کم کم ارتباطش را بامن کم کرد ..و در اخر ی تومار نوشت ک قطع رابطه کنیم ..از طرفی نوشت بلاتکلیف هستم و از مردا متنفر شده سنشم 17,بود و میگفت عقايدم و حسم تغییر کرده ..از،طرفی نوشت میدونم واقن دوسم داری ..و تو لایق کسی دیگه ای هستی و آینده ت با اونه ..و گفت من ارزش ندارم ناراحت نشو خواهشا…از طرفی یکی دو روز بعد گفت تنفر از مردا پیدا کردم ? کلا از صفحات مجازی محو شد بعد ی مدت و يجورايي میشه گفت از من فراريه با این که من چندان بش پیم ندادم بعد این حرفاش… و رابطه سالمی باش داشتم و هدف خیر بود ميخام برام توضیح تحلیلی بدین در چن سطر.. مغزم درگيره بعد س ماه ببخشید ک زیاد نوشتم ممنون از شما

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام این مساله نیاز به واکاوی بیشتری دارد . می توانید از طریقه ایمیل پیگیری کنید، تا بررسی شود.
      این جا دو گزینه تنها به ذهن می رسه
      1- این فرد دچار افسردگی شده باشد
      2- این فرد برای پس زدن شما از این واژه ها استفاده کرده باشد.
      به نظر خودتون مساله در کدام ناحیه می گنجه؟ آیا دختر خانم شاد بودن کلا؟ آیا احتمال این داشت که بخوات برای زندگی اش جور دیگه ای تصمیم بگیره؟ آیا شما هدفتون چی بود و …
      خیلی نیاز به بررسی داره.
      موفق باشید

  6. علی says

    سلام دوستان
    وقتتون بخیر
    من به طرف مقابلم گفتم که ازت خوشم اومده و ایشالله قسمت هم بشیم
    در جواب گفتش ک برا خودم متأسفم
    ب عنوان داداش باهات حرف میزدم
    اگه امکانش هس همراهی کنید
    ممنون میشم

    1. شادزیستی says

      سلام
      وقتی که خانمی این پاسخ رو میده به این معنی هست که به اون میزان علاقمندی و حس خاص که باید به همسر داشته باشه نسبت به شما نداره / گاهی با انرژی و وقت گذاشتن چنین افرادی رو میشه نظرشون رو عوض کرد
      اما گاهی زن بع دلیل این که هیچ علاقه ای نداره و میخوات محترمانه پاسخ بده این حرف رو میزنه.
      موفق باشید

    2. مجید says

      سلام وقتتون بخیر
      ممنون میشم به سوالم جواب بدین، خیلی ذهنم درگیر کرده و نمیتونم کار درست رو تشخیص بدم
      به یکی از همکارام که 3 ماهه با هم اشنا شدیم پیشنهاد دوستی دادم، وایشون گفتن که شرایطشو ندارن ولی چون تو رو دوست دارم اجازه بده بیشتر بشناسمت و بعد بهت جواب بدم،منم بش گفتم داری بهونه میاری.
      دوبار امتحانش کردم بهم دروغ میگفت(مثلا یه بار که قرار بود باهم از سر کار برگردیم خونه گفت با دوستم میخوام برم،منم شک کردم دنبالش رفتم دیدم با یکی دیگه از همکارامه، دیگه از فردا جواب سلامشم ندادم، ولی راه افتاد تو خیابون بم توضیح داد که بم اسرار کرده سوار شم، من نمیخواستم برم، بهم پیشنهاد داده و من بش جواب منفی دادم بعد اینکه من دوست ندارم دوستیمون بهم خوره و من دوست دارمو از ین حرفا)
      به نظرتون بیخیالش بشم یا تصمیم اشتباهه؟
      اخه فک میکنم وابستش شدم و اینکه من خیلی ادم حساسیم

  7. مریم says

    سلام
    من 5 ماهه عروسی کردم و الان 3 ماهه که خونه پدرم هستم.با شوهرم یه بحثی داشتیم و بعدش من رفتم خونه پدرم.و 3 ماهه که دنبال من نیومده.شوهرم خیلی آدم مغروریه و همش میگه تو در حد من نیستی.
    الانم رفته دادگاه تقاضای تمکین کرده.اما نمیدونم واقعا میخواد زندگیمون درست شه یا فقط بخاطر اینکه نفقه نده داره این کارها رو میکنه.چون تو این 3 ماه یه بارم به من زنگ نزده و منم زنگ زدم جواب نمیده.میگه دیگه نمی خوامت.
    یعنی واقعا دیگه تموم شد؟

    1. شادزیستی says

      سلام مریم عزیز واقعا ناراحت شدم.
      برای این مشکل تکنیک ارتعاش پاک رو انجام بده ( توی همین سایت هست به رایگان )
      و این که سعی کنید حتما یکی گذشت کنه و صحبت حضوری داشته باشید.
      و این که بزرگتر هاتون رو مداخله بدین. ظاهرا غرور ایشون شکسته که شما رفتین منزل پدرتون.
      این کار رو با درایت به خیر ختم کنید. البته طلاق هم به این راحتی ها نیست.

  8. موژان says

    سلام . من ایران نیستم. دو ست پسرم ایرانه. تقرببا من شش ماه که اینجا هستم و کلا نه ماهه که با هم دوست بودیم. قبلش هم یکسال همکار. حالا ده روز دیگه میام ایران و دوس پسرم که متتظر همچین روزی بود باهام کات کرد. ولی بلاک نکرده منو و تاکید کرد که زنگ تزن و من نمیخام بلاکت کنم. استوریهامم همه شو میاد میبینه. بهم گفت بهم زنگ نزن و من بهش گفتم که اومدم ایران بریم مشاوره و قبول کرده و گفت بیای میریم ولی تا اون روز پیام نده. دوستام میگن تورو گذاشته توو اب نمک واس همین میبینه استوریاتو. بعضیا میگن بخاطذ موقعیتت دو دل شده .بعضیا میگن بخاطر سوغاتیه که ازت بگیره . البته وضع مالیش خوبه… الان چند روزه باهاش حرف نزدم . بعضیام میگن میخاد خلوت کنه … میشه بگید در هشت روزی که میام ایران چکار باید انجام بدم ؟اصلا حالِ روحیِ خوبی ندارم و من ایشون رو دوس دارم.من ده اسفند میام ایران

    1. شادزیستی says

      سلام به شما موژان عزیزم
      مساله ای که فرمودین خیلی کم پیش میاد چنین رفتاری کنن برای سوغاتی و غیره بنابراین فکر های سطحی نمیتونه مساله رو حل کنه
      از طرفی چیزهایی باید مورد بررسی قرار بگیره
      نحوه رفتار شما در طول مدت آشنایی
      رفتار ایشون در مدت ارتباط
      هدف های این ارتباط
      ماندگاری شما در ایران و یا خارج
      و چیزهایی نظیر این
      ممنون میشم در مورد مواردی که گفتم ایمیل برای من ارسال کنید ممکنه چیزی ایشون رو مردد کرده باشه یا عدم درست رفتارهای شما و نداشتن مهارت هیجان رابطه تون رو کمتر کرده باشه در عین حال می تونی ایمیل بزنی و ریز تر در این مورد صحبت کنیم . ممنونم از شما

  9. موژان says

    سلام … من موژانم … ببینید ما اسم ازدواج نیاوردیم بینمون… ولی تمام اهدافمون. مرتبط به ازدواج بود…مثلا دوس داشت بیاد خارج .. من تحصیلی برای ارشد اومدم ..خیلی سختی کشیدم.. اونم شاهدِ موضوع بود .. هرروز تماس داشتیم. من همش بدشانسی میاوردم .دوس داشتم برگردم نمیذاشت.حتی بار دوستش باهام حرف زد ک برنگردم. میگفت اوضاع ایذان خرابه. خلاصه ا من درس میخوندم و با مسکلات میجنگیدم .اونم دوربین خریده بود و دنبال عکاسی بود و همش از دخترا عکس میذاشت و منم حساس شدم و مشکلمون ازاینجا شذوع شد.مشاور بهم میگفت ازش نپرس. ولی واقعا نمیشد. دوست پسرم مهربونه خیلی. من واقعا ناراحتم .هنوزم میبینهداستوریامو . من نمیدونم ایران بیام چکاذ کنم. واقعا !! اون توو این مدت کمکم کرد

    1. شادزیستی says

      موژان عزیز سلام. این رفتارها صرفا نمیشه اسمش رو گذاشت رفتارهایی در مسیر ازدواج. آقایون تا صراحتا در این باره بی پرده صحبت نکنن نمیشه به نیت شون پی برد
      حتی وقتی مردی هم حرف از ازدواج میزنه باید در عمل سنجید ایشون رو
      حالا بین شما هم حرفی نبوده شما باید کلا مشخص کنید که این اقا هدفش اصلا از با شما بودن چیه.
      ایران هم اومدید اگر قصد موندن دارین، باهاش صحبت کنین اما خودتون رو وابسته ایشون جلوه ندید.
      این که گفته ایران جای مناسبی نیست قطعا پی بهانه جویی بوده
      یک بار صخبت برای همیشه میتونه مساله تون رو تا حدی روشن کنه. البته کاملا جدی و هدفمند

  10. شاهین says

    سلام. و وقت بخیر
    میخواستم راهنماییم کنین
    من با یه خانمی سه سال دوست بودم خیلی خیلی رابطمون خوب بود اما کات شدیم
    مشکلات اقتصادی و خانوادگیش بهم ریخته بود.ولی هر دو سه ماه یه بار میومد میگفت دلم برات تنگ شده و یا میگفت تو عشقمی و هیچ وقت ترکت نمیکنم.
    بعد مدتها دوباره رابطمون رو شروع کردیم .خب تو روز زمان کمی داره چون بیشتر ساعات روزش رو سر کار و زمان های استراحتش هم شاید چند دقیقه فقط وقت بزاره واسه صحبت با من و تمایل چندانی به قرار گذاشتن نداره.و تاکید کنم تنها زندگی میکنه و چندین بار گفته دوستت دارم ولی حسم به همه چیز و همه کس مرده.
    خب شما میگین چه کنم من.واقعا دارم اذیت میشم

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام پاسخ شما توسط مشاور به ایمیل تان ارسال شده است. برای پاسخ به سوال می توانید از طریق پاسخ به همان ایمیل اقدام کنید.

  11. hosein says

    من در یک کتابخانه ای دنبال کتابی بودم که به یک دختر دلبسته شدم و از او خوشم اومد از آن به بعد من همیشه یه بهانه کتاب می رفتم و او را می دیدم ولی نتوانستم حس خودم را به او بگویم وقتی که او را می‌دیدم قلبم تند تند میزد بعد از دو ماه او از آن کتابخانه رفت و من برایش دلتنگ شدم و هنوز به امید اینکه او را دوباره ببینم به آنجا می‌روم. به نظرتان او به من علاقه داشت یا نه؟

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام به نظر می رسد که این موضوع یک عشق یک طرفه بوده که مخاطب از آن اطلاع نداشته است.

  12. فریبا says

    سلام من دوست پسرم چند ماه بود که سرد شده بود ومریضی و حال بد من واسش اهمیتی نداشت چند روز پیش بهش زنگ زدم با لحن بد بهم گفت دست از سرم بردار دیگه دوستت ندارم چرا نمیفهمی کسی به اسم تو تو دلم نیست میخواستم بدونم کس دیگه ای رو یعنی دوست داره؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم.
      این که ایشون این رفتار رو کردن صرفا به معنی دوست داشتن دیگری نیست، اما دقیقا به این معنی است که هیجان رابطه تون برای ایشون کم شده و ایشون دیگه انگیزه ای برای تلاش برای شما نداره. شاید رفتارهایی مثل:
      زیاد

        توجه کردن به ایشون
        اولویت بندی نیاز های خودتون در اخر لیست اولویت ها
        پا پیش گذشتن های مکرر از سمت شما برای آشتی
        ابراز دوست داشتن و محبت بیش از ایشون
        ابراز وابستگی به ایشون
        ابراز جملاتی مثل من بدون تو می میرم
        هزینه کردن برای ایشون
        خرید هدایای مکرر برای ایشون
        عدم تناسب نوع

      هدیه خریدن بین شما
      و موارد اینچنینی موجب شده که ایشون شما رو پس بزنه. البته این نظر شخصی منه که بر اساس پژوهش ها بهش رسیدم در عین حال
      اگر احساس می کنید باید مسایلی رو تو زندگی تون حل کنید حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  13. ناشناس says

    باسلام،من با دختري دوسال دوست بودم و ميخواستيم ازدواج كنيم كه بينمون سره مسائله بچه گانه اي بهم خورد ولي كم و بيش در ارتباط بوديم اون منتظره برگشت و عذرخواهي من بود و من هم لج كرده بودم و بعد از چندماه كه ديد از من خبري نميشه رفت عقد خواستگارش شد و منكه فهميدم برگشتم،از اون روز چندين ماه ميگذره و نه عكس تلگرامش رو عوض ميكنه و حتي تو اينستاگرامش هم نه عكس عوض ميكنه و نه حتي نميزنه كه ازدواج كرده و يكبارهم خواهرش به من زنگ زد و پرسيد كه چرا بهش پيغام دادي و چرا زودتر برنگشتي و …ميخواستم بدونم به نظر شما نشونه چي هستن اينها؟ممنون

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام به شما
      احتمال میره که از جانب فردی که عقدش هستن ممنوعیت داشته باشه اینستاگرام بره. شاید هم خودش تمایلی نداره بره اینستاگرام.
      عوض نکردن عکس تلگرام هم موضوع خاصی نیست
      به نظر من با این توضیحاتی که دادید، ایشون سرگرم همسرش هست و تمایلی نداره حتی خودش با شما صحبت کنه
      بهتره که از این فکر و رابطه بیرون بیایید و بعد از مدت معقولی به فکر ازدواج باشید تا رابطه درست و به دور از هیجانات منفی ناشی از جدایی از این خانم، یک رابطه و زندگی خوب ان شالله شروع کنید.
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید
      موفق باشید

  14. ناشناس says

    سلام من یه پسره رو دوست دارم که 3 سال ازم کوچیکتره ، اون خیلی مغروره و ادمه خشکیه اما تو بعضی مواقع احوالمو میپرسه و پیگیرمه و من این حس رو دارم که دوسم داری چند بار که خواستم احساسشو بدنم گفت من تا 5_6ساله دیگه قصد ازدواج ندارم و اینکه ما فاصله سنی داریم و نمیشه، ولی وقتی میبینم پیگیرم و تو مساله درسی هم کمکم میکنه و میخواد من به درجات عالی برسم و هم میخواد منو ببینه این حسو دارم دوسم داره لطفا بگید من باید چکار کنم ایا ازش فاصله بگیرم یا امیدوارم باشم تو اینده افکارش در مورد سن مون تغیی کنه ؟

    1. شادزیستی says

      سلام به شما دوست عزیز.
      معمولا مقوله سن برای آقایون اهمیت داره چرا که دوست دارند مدیر بر خانواده و همسرشون باشن و با یک همسر با سن کمتر این مدیریت بهتر شکل می گیره.
      به احتمال خیلی زیاد این اتفاق به ازدواج نمی انجامد.
      مرد ها کلا علاقه دارند برای خانم ها کاری انجام بدهند و این خودشون رو به حس رضایت می رسونه. پس نباید چندان به این کارشون، ریز شد و صرفا علاقه عاشقانه انگاشت.
      در رابطه هاتون سعی نکنین هرگز، احساس مرد رو مورد پرسش قرار بدین چون به طور عملی و نا خود آگاه نشون می دهند.
      ایشون احساس این نیز داره که شما عاشقش هستی و دنبالشی ( به قول مرد ها اسیرش هستی ) و بخاطر همین داره فاصله می اندازه و تز 6 ساله آینده رو میده. ( البته شاید واقعا 6 سال اینده قصدش باشه )
      شما با این رابطه منطقی کنار بیا. بدون که اگر قرار باشه، به شما برسه قطعا 6 سال اینده خواهد رسید و راهش پیدا خواهد کرد در غیر اینصورت کسی که متضرر شده شما هستی و بس.
      اگر سوالی دارید بازهم بپرسید

    2. سیب کوچولو says

      سلام
      دختری هستم ۲۶ ساله دانشجوی دکترای مهندسی عمران، خواستگاری دارم که بازرس نیروی انتظامی هست، من شغل ایشون رو دوست ندارم یعنی به روحیات من نمیخوره مثلا دوست ندارم برای من از ادارشون تعریف کنن مه چکار مردن و چی شده، و دید خوبی رو شغلشون ندارم ، دوست دارم همسرم یه کار آکادمیک داشته باشن، آیا این میتونه در آینده برامون مشکلی ایجاد کنه؟ آیا این دلیل منطقی برای رد کردن ایشون هست؟ احساس میکنم نمیتونم یه پشتیبان برای ایشون برای پیشرفتشون در زمینه کاری باشم
      خیلی ممنون از راهنماییتون

      1. شادزیستی says

        سلام و احترام به شما دوست عزیز، شما باید ملاک هاتون برای شروع یک زندگی مشخص باشه.
        معمولا شغل چیزی هست که در سایه سایر برتری های فرد، می تونه حساسیتش کاسته بشه. اتفاقا این گونه شغل ها چالشی هستند و می تونن ساعت ها برای صحبت کردن موضوع داشته باشند. به نظر میرسه که شما با این آقا 3 جلسه صحبت کنین و یک جلسه اش هم بیرون باشه.
        و در این مدت همه چیز رو بررسی کنید. اگر در جلسه سوم هم هنوز حس کردید کششی ندارید و هیچ چیزی دیدگاه تون رو تغییر نداده، می تونین مساله رو ختم کنید. اما مسائلی مثل شغل چیزهایی هستند که به طور کاذب توی ذهن بولد میشن و نباید بخاطر اون ها موقعیت ها را خراب کرد. همچنین این حس های کاذب بیشتر گاهی زمانی رخ میده که فرد علاقه ای به شخص دیگری هم داشته باشه و در حال مقایسه باشه. آیا این موضوع برای شما وجود نداره ؟
        البته این هم باید بگم که مشاور دوتایی قبل از ازدواج رو هم حتما باید برید.
        نکته دیگه این که شما نوشتید: احساس میکنم نمیتونم یه پشتیبان برای ایشون برای پیشرفتشون در زمینه کاری باشم
        توی شرایط قرار گرفتن قطعا می تونه نظر شما رو تا حدودی تغییر بده و توجه داشته باشید که پشتیبان و تکیه گاه اصلی در زندگی مرد هست و مرد ها معمولا از تکیه کردن به زن و حمایت های مادرانه بیزار هستند. به این موضوع نیز توجه داشته باشید.
        موید و شاد باشید

  15. ننننننن says

    سلام.من اسفند ۹۶ با یکی از اساتید دانشگاهمون دوست شدم ،ایشون به همراه مادر و خواهرشون در فروردین ۹۷ به خاستگاریم اومدن ،قبل از اینکه بیان خاستگاریم خیلی رابطه ی خوبی داشتیم انقد از آینده حرف میزدیم که من مطمئن بودم با هم ازدواج میکنیم .روزی که اومدن خاستگاریم از حرکات مادرشون فهمیدم مخالفن مخصوصا وقتی رسم و رسوم فهمیدن .وقتی از خونه ما رفتن مخالفتشونو به پسرشون اعلام کردن و پسرشونم ب حرفشون گوش کرد و رابطشو تموم کرد با من ،درحالیکه همیشه میگفت منو خیلی دوست داره .دیگه به هم پیام ندادیم تا چند وقت بعد که پیام داد و گفت دلش برام تنگ شده و منم خیلی سرد رفتار کردم با اینکه هنوزم دوسش داشتم.تو مدت جداییمون ی بار دیگه پیام داد که بریم بیرون ولی من نرفتم . یه بارم بخاطر روز خاستگاری و حرفایی ک در خاستگاری زده شده بود دعوامون شد تا جایی که من ایشونو بلاک کردم. بعد از چند ماه زنگ زد به من و گفت که میخام باهات ازدواج کنم حتی اگه خانوادمم نخوان
    خلاصه بعد از ۱۱ ماه ما باز با هم آشتی کردیم،حدود ۱۶ روز با هم در ارتباط بودیم
    هروقت میگفتم با خانوادت صحبت کن راضیشون کن میگفت باشه و میگفت صحبت کردم و اصلا قبول نمیکنن،بهم گفت اگه خانوادت قبول کنن خودم تنها میام خاستگاریت
    تو این ۱۶ روز گاهی حرفای س# کسی میزد که من هردفعه میگفتم مقوله س@ کسیط برای بعد از ازدواجه،تا اینکه اواخر همش آنلاین بود اما پیاما منو نمیخوند یا جواب تلفنامو نمیداد ،ی بار پیاممو خوند بهم زنگ زد بهش گفتم با خانوادم صحبت میکنم که تنهایی بیایی خاستگاریم گفت باشه اگه قبول کنن عین پسرشون میشمو من خیلی مطمئنم از تصمیمم و این حرفا قرار بود ۳ روز بعد ب خاستگاریم بیاد تنهایی اما یهو دیگه جواب تلفنامو نداد منم خیلی بهم برخورد ی پیام دادم بهش که چرا دروغ گفتی و خیلی بی عُرزه هستی اونم گفت من بی عُرزه نیستم مادربزرگم فوت شده درگیر بودم .منم تسلیت گفتم ولی بعدش دیگه هیچی نگفت منم اصلا بهش پیام ندادم و رابطمون همینقد مسخره تموم شد..دو هفته بعد با یه اکانت فیک تو اینستا بهش پیام دادم پیشنهاد دوستی دادم خیلی زود پا داد و گفت هیچ دختری تو زندگی من نیست و کسی رو دوست ندارم،خیلی ناراحت شدم
    لطفا راهنماییم کنید اگه منو نمیخواست چرا بعد از ۱۱ ماه به اصرار خودش برگشت؟

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام به شما دوست عزیزم.
      این آقا اگر شما رو واقعا برای ازدواج می خواست و علاقه اش به قدری بود که برای ازدواج تلاش کنه قطعا خانواده اش رو راضی می کرد. اون پیشنهاد ثانویه برای بیرون رفتن، و زمان خریدن، و موارد اینطوری صرفا برای این بود که با شما دوست باشه، و به عشق و حال خودش! به قولا برسه. و شما رو با خیال ازدواج و راضی کردن خانواده یا خواستگاری انفرادی، تو اب نمک نگه داره .
      مطئن باشید اگر بعد از حربه فوت مادربزرگ باز هم باهاش دوست می موندید، سر موعد مقرر برنامه دیگه ای می ریخت و هی زمان می خرید تا این که یک روز با ؟آسیب های وارد شده به شما ( روحی مالی بدنی و غیره ) شماررو ترک می کرد یا این که شما رو انقدر معطل می کرد تا خودتون خسته بشین.
      شما بهترین مدل رفتار کردین با ایشون و علت این که ایشون سکوت کرد و شاید پیگیر شما نشده این بوده که مقاومت شما رو در مقابل خواسته های شوم اش دیده. بهتون تبریک میگم که هوشمندانه عمل کردید و تن به ادامه این رابطه ندادید.
      هدف ایشون، فقط رسیدن ب امیال خودشون بوده.
      تا جایی که می تونین دیگه با این استاد در ارتباط نباشید حتی واحد باهاش بر ندارید تا آسوده تر باشین.
      سوالی بود در خدمتم

  16. ساناز says

    سلام ببخشین دوس پسر من از من رابطه میخواد میگه چون دوست دارم این رابطه رو ازت میخوام وگرنه ادم های زیادی هستن چون رو تو حس دارم این رابطه رو میخوام ، اصلا دوس داشتن بدون رابطه نمیشه ، این کار باعث عمیق شدن رابطمون میشه و از اینجور حرفا از طرفی هم میگه شرایط ازدواج ندارم منم دوسش دارم نمیخوام از دستش بدم ولی نمیخوام هم باهاش رابطه داشته باشم اونم میگه تو منو دوس نداری اگه دوسم داری یجوری ثابت کن از این کارت پشیمون نمیشی میشه راهنماییم کنین

    1. شادزیستی says

      سلام به شما ساناز عزیز
      دوست خوبم، مشخص هست که در این شرایط ایشان قصد سو استفاده دارند و با این صحبت ها، می خواهندشما رو راضی کنند. هرگز تن به این رابطه ندهید. شما ارزشمند هستید و باید سرمایه تون رو به کسی ارائه کنیدکه ارزش شما رو می دونه و با خواستگاری کردن، و طی رسومات، به شما نزدیک بشه. بنابراین این کار نه نشانه عشق بلکه نشانه سو استفاده از شماست. شما بهش بگین من توانایی این کار رو ندارم، از نظر من معنی عشق این نیست و مقاومت کنید.
      سوالی دیگر بود بپرسید

    2. Dr.Narges says

      یکی از زنگ خطر های دوران آشنایی درخواست رابطه است هوشیار باش چون فردی که واقعا تو رو برای ازدواج بخواد ازت چنین درخواستی رو نداره قاعدتا

    3. Dr.Narges says

      ساناز عزیز جایگاه صحبت کردن در مورد رابطه آخرین جلسه گفتگو های دوران آشنایی هست باید قاطعانه بهش بگی که درسته برای من هم رابطه مهم هست و اصلا یکی از کارکردهای ازدواجه اما جایگاهش الان و اینجا نیست باشه سر وقت خودش راجع بهش صحبت میکنیم و توصیه میکنم حتما با یک مشاور متخصص در زمینه ازدواج در ارتباط لاش که راهنماییت کنه که بتونی بهترین تصمیم رو بگیری

  17. منا says

    سلام من ۲،۵ سال بود که با آقایی در رابطه بودم.همه جور محبت به ایشون کردم از ساپورت مالی گرفته تا عاطفی و ایشون خیلی به من وابسته بودن من تا کارهای دانشگاهشم انجام میدادم شب و روز باهم بودیم.از همه بهش نزدیک تر بودم ایشون قرصا اعصاب مصرف میکردن و اینکه مشکل خواب داشتن و برای خوابیدن شاید ۴ یا ۵ تا کلنونازپام می خوردن.ایشون برای همه ی کاراش به من وابسته بود.همش میگفت من مریضم افسرده م خیلی تلاش کردم این حسو از بین ببرم ولی نشد که نشد در عوض به من گفت من از تو بریدم و تو رو نمی خوام من ۳۹ روز صبر کردم که بره با خودش فکر کنه بعد دوباره ازش بخوام رابطمونو شروع کنیم ولی گفت بین من و تو همه چی تموم شده منم ایشون رو از شبکه های مجازی پاک کردم چون دیگه طاقت دیدن عکساشو نداشتم.الان واقعا گیجم دلیل کاراش این بوده که در دسترس بودم؟ولی من خیلی بهش محبت کردم.من هیچ وقت بهش حرف ازدواج نزدم ولی ایشون خیلی راحت گفتن من تو رو برا ازدواج نمی خوام و این رابطه یه روزی باید تموم میشد.یعنی به هر کی محبت کنی این اتفاق برات میفته؟؟؟

  18. A says

    سلام خدمت شما،یه سوال داشتم اگه کمک کنید ممنون میشم،چندین ماه پیش تو اینستا بایه پسر اشناشدم چندماه صحبت کردیم و بعدایشون گفتن ک علاقه مندشدن به من و منم کم کم حس مو گفتم ایشون ازاینده و خودمون صحبت میکردن و من هرسری میگفتم بیا ببینمت دوست داشت بیادولی نمیومدمیگه نمیخوام وابستگی پیش بیادمن شغلم و درامدم مشخص نیست نمیخوام قلبت و بشکنم چون محبت بینمون زیادمیشه و یه مدت گذشت رابطمون قطع شد بعد دوماه برگشتیم وایشون حسش و نمیگفت درصورتی ک من میگفتم وقتی میپرسم علت و میگه چون نمیخوام وابستت کنم شرایط کاری من مشخص نیست نمیدونم باید چیکارکنم نمیخوام با محبت کردن وابسته شی اما اول و اخر حسش و گفت بازم گفتم حست و بگی بهتر این ک بعدا حسرت بخوری ک کاش میگفتم و ایشون ازاون به بعد جواب حس من و میداد.ایشون یه دوسری چت بایه دختر و برای من فرستادن من خیلی ناراحت شدم و بهم زدم رابطه رو ولی اینسری ایشون گفتن که اون چت اول من باخودم بود ولی چت دوم نه اسکرین دادم و بلاکش کردم طرف و میخواستم ببینم چقدر روم حساسی و غیرت داری وقتی فهمیدم اینقدر زیاده خیلی کیف کردم گفتم تو من و ناراحت کردی تا کیف کنی! گفتن که من نمیخواستم اذیتت کنم قصدم اذیتت نبوداصلا،به نظرشما درسته این کار? مشکل جدی ای درکاره?.درضمن ما تصویری هم و دیدیم اما حضوری خیر. این اواخر هی میبینم خیلی دودل میگه ایندم مشخص نیس نیاز به زمان دارم نمیخوام بدبختت کنم واقعا من خرجم به زندگی خودم نمیرسه و….(ایشون تنهازندگی میکنن درتهران دورازخانواده)ولی بعد تو نمیخوام کسی و من با تو فهمیدم عشق چیه نمیتونم کس دیگه ای رو راه بدم به زندگیم گفتن ک میتونی پنج سال دیگه بمونی تابیام با دست پر گفتم مشخص نیست گفتن ک اگه باشی من خوشحال میشم،ایشون در ضمن تهرانن و من اصفهان و خیلی مشغول کارهستن اصلا جدیدا وقتی برای من ندارن خیلی کم پیش میاد پیام بدن .الان واقعا من و اون نمیدونیم چیکارکنیم با مشاور صحبت کردن گفتن بهشون ک ادما تا پنج سال دیگه تغییرمیکنن درست نیست رابطتون،الان ما دلمون به رفتن نیست من نمیدونم شماره این اقا رو باید پاک کنم بلاکش کنم ? ایشون میگن نکن این کارو من از احوالت خبرداشته باشم عین دوست عادی باشیم .اما واقعا نمیدونم درستش چیه!میشه کمک کنید من باید حذف کنم ایشون و از برنامه های اجتماعیم و بلاکشون کنم یا بزارم باشن اما پیامی ندیم بهم?

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      خب مسلما رفتار این اقا طوری هست که نشون میده برای اینده با شما برنامه ای نداره
      در پاره ای از موارد اقایونی که از دیدار سرباز می زنن و موارد اینچنینی و تلاش خاصی برای حضور جدی خانم در زندگی شون ندارن، این اقایون، گاها حتی متاهل هم هستن و باید چشم تون رو بیشتر باز کنین. اگر ایشون دارن زمان 5 ساله می خرن، مطمئن باشید که انتهای این رابطه چیزی نخواهد بود مخصوصا که ز همین حالا غزل خداحافظی رو داره میخونه.
      بهترین کار، این هست که ارزش خودتون رو حفظ کنید، و تلاش کنید که از این رابطه مسموم بکشید بیرون.
      یک سری نکته دیگر هم به ایمیل شما ارسال شد حتما مطالعه کنید موفق باشید.

  19. الینا says

    سلام.من یه سالی یه اقایی رو میشناختم که خیلی شدید بمن علاقه داشت و مدام خودشو به هر دری میزد برای ارتباط با من برای حتی یک تلفن حرف زدن ساده.حتی یکبار اومد و به مادرم هم گفت این ماجرا رو و گفت که پای همه چیز میمونه سر دوست داشتن من.حیلی هم اذیت میشد ولی من نمیخواستم دوستیمون برای رابطه خراب بشه و میترسیدم همش گفتم نه‌تا اینکه تقریبا پنج شیش ماه پیش بهش گفتم باشه و وارد دوستی شدم باهاش.اوایل همه چیز خوب بود .خوش میگذشت باهاش .بیشتر عاشقش میشدم هرچی میگذشت! مسافرت رفتیم و اخلاقاشو شناختم و خوشم اومد.اونم خوب بود مثل همیشه .تا اینکه کم کم حس کردم عوض شده.یهو پیاماشو با یه دختر دیگه دیدم نه عشق و عاشقی اما خوش و بش صمیمی مثل اوایل اشنایی خودمون.خیلی حالم بد شد بی اعتماد شدم بهش خواستم تمومش کنم ک گفت بهم یه فرصت بده و اینچیزا منم قبول کردم و برگرشتیم .گفتم بریم پیش مشاور اول گفت باشه بعدش گفت نه.نمیام!‌
    رابطه همش با جنگ و دعوا جلو رفت و توی همه ی این مدت تنها چیزی که عوض نشد این بود که بهم میگفت دوست دارم همون اندازه قبل… دوستاش سرشون خیلی توی زندگی‌ما بود و براش تصمیم میگرفتن و از من بد میگفتن بهش.اخرشم تمومش کردیم و اون با گریه گفت دوسم داره و تلفنو قطع کرد…اون ادم ساده و قوی که عاشقش شده بودم تبدیل به یه هوس باز ضعیف شده بود !‌ نمیدونم چطور ممکنه اخه !؟میخوام برگردیم اما عقلم میگه اینکار عاقلانه و درست نیست.چیکار باید کرد؟استوری هامو میبینه حتی توی کانال دلنوشته هام هست اما هیچ پیامی هیجیییی نیست بینمون …

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام به شما
      پاسخ تون رو به ایمیل تون ارسال کردم.
      موفق باشید

  20. صبور says

    سلام. من با پسری 6 سال هست که دوست هستم و رابطه صمیمانه ای داریم.. اما ایشان مایل به ازدواج نیست و می گوید ازدواج دوست ندارد. با اینکه من هیچ شرطی برای ازدواج ندارم که بخواهد مشکلی ایجاد کند و از لحاظ ظاهری و موقعیت اجتماعی هم خوب هستم. جناب مشاور شما چه پیشنهادی برای من دارید؟ جدایی از او برایم بسیار سخت است هر روز من پر از اشک و آه شده و واقعا در یک بلاتکلیفی به سر می برم.. توروخدا کمکم کنید.

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      دوست خوبم، 6 سال برای یک رابطه، که شما قصد دارید آن را به ازدواج ختم کنید، زمانی برابر با 12 برابر زمام معقول است. این اقا از بودن با شما و وقت گذراندن با شما لذت می برد اما شما را به چشم همسر نمی بینید بنابراین با بیان جملاتی مثل، ازدواج رو دوست ندارم، یا موراد انچنینی، سعی داره تا خودش رو از اتهام دور کنه و شما به اون فشار بیشتری نیاورید. چند راه حل براتون به ایمیل تون ارسال کردم. موفق باشید.

      1. یونس says

        سلام من با خانواده تصمیم داشتیم عید به سفر برویم وبه خانه دوستمون رفتیم اونجا خوار زن رفیقمونم بود اون یه جورایی به من نگاه یواشکی مینداخت تا اینکه برگشتیم خونه یه روز تو یه گروه خانوادگی .خانواده ما و رفیقمون اون دختره هم بود بعد بهم پیام داد و از این حرفا که کلاس چندمی و… که میخوام در انتخاب رشته ام کمکم کنی منم بهش توضیح دادم و بعد فهمیدم که اون مدرسه نمیره و کلاس هشتم هم بود بعد منم دیگه دیوونه وار وابستش شده بودم و خودشم اینو میدونست چند باری گفت که نامزد دارم ولی دروغ گفت سر کارم گذاشت بهم میگفت که دوستم داره و… ولی یک دفعه بلاک کرد و بعداز ۳ تا ۴ روز از بلاک ازادم کرد فامیلم خواست تا تو گوشیش سیو کنه .تا چند روزی هم هی بهم پیام میداد و با هم خوب بودیم و میگفت ما بدرد هم نمیخوریم ولی هی ابراز عاشقی میکرد که دوستت دارم و‌‌… بعداز چند مدتی همراه هم بسته هامون تموم شد و تا ۲۰ روز تو واتساپ نیومده و تا قبل از این هم رابطمون یه جورایی خوب بود میشه کمکم کنید ممنون.

  21. فاطمه says

    سلام … من و یکی از اقواممون مدتها بود که میشد فهمید به هم علاقه داریم البته بیشترش هم از سمت اون بود و من کلا همش ناز میکردم و دوری و این کارا ولی اون کوتاه نمیومد و همش دور و برم بود و هموامو داشت و همه ی تلاششم میکرد باهام تو فضای مجازی هم ارتباط داشته باشه و این کار هم شد ولی من به بهونه و اینا بعد چند وقت دیلیت اکانت کردم بازم کوتاه نیومد و وقتی منو میدید دوباره همون توجه ها و ابراز علاقه های لفظی پنهان …. اینم بگم که اگه تو فامیلمون کسی میفهمید هم بد میشد برامون ….. اینم بگم که همه ی حرفا و کاراش پنهان و دو پهلو بود ولی من میفهمیدم و معلوم بود …. خلاصه یه بار رفتیم اونجا و باهم روبه رو شدیم اما اون خیلی ساکت و تو فکر بود و اروم اروم دور میشد ازم …. انگار میخواست دوری کنه ولی دودل بود منم گفتم شاید از رفتار سرد من خسته شده و بالاخره یه کم منم پیش قدم شدم ..‌‌ سلام کردم من اول و نمیدونم بحث و باز میکردم و خلاصه رفتارم یه کم مهربونتر شده بود …. و اون روزام گذشت و من برگشتم و دفعه ی بعد که رفتم و اونم بود دیگه حتی تلاشی واسه بودن اونجا پیش منم نمیکرد …سلام دادم جواب که نداد راهشم کج کرد تقریبا و تازه بیشتر انگار میخواست که نبینه منو و نباشه پیشم .‌. کاملا گیج بودم و اینقدر بهم فشار وارد شده بود که چرا چیشده ؟ که یه روز که همه بودیم زدم زیر گریه و رفتم بیرون هوا بخورم … همینجور تو هوای ازاد قدم میزدم که دیدم جلوی در اومده مثلا به بهونه ی کار ولی من فهمیدم یعنی معلوم بود اومده بود ببینه چرا من اینطوری شدم یهو و تازه خیلی دیر وقت هم بود …..بعدشم چون گریه ی من کلااا عجیبه من کلا ادم سرد و مغروری به نظرش و تقریبا همه میام …. تازه قبل اینکه گریه کنم یه کار دیگه هم کرد که حالمو بدتر کرد من با یکی از دخترای فامیل بودیم و اون اصلا اونو نمیبینه هیچ وقت و کلا باهم رسمین تا حدودی اما …. از کنارمون رد شد باهاش همونجوری که مدل شوخی های بین خودمون بود شوخی کرد….دختره اونو دوست داره خودش نمیدونم میدونه یا نه…‌ قبل ترش هم تو یه باغ مانندی بودیم و منظورش به من بود ولی به بغل دستیم گفت تا من بشنوم که فلانی مثلا کارم داره…. نمیدونم چی کنم که بفهمم که چیشده ؟ هنوز دوستم داره یانه کلا همه چی عجیب غریب شده ..بدتر از همه وقتی اینجوری کرد من تازه داشتم باور میکردم دوستش دارم و ازش خوشم میاد ..‌نمیدونم چیشد …لطفا راهنماییم کنید ..‌

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام با توجه به مواردی که فرمودید خب این میزان ناز کردن های شما زیاد از حد بوده و ایشون رو خسته کردید، ضمن این که از ظاهر قضیه پیداست که ایشون برای رابطه جدی و ازدواج شما رو مد نظر نداشته چرا که فقط با سری ها و نازکردن های شما کنار کشیده و سمت دیگری کشیده شده در حالی که فردی که قصد جدی تری داره، تلاش هاش، حرفهاش و عملکردش کاملا متفاوت هست.
      الان دوستش دارید و خوشتون میاد! و نازکردن هاتون هم نشونه همین بوده. راه حل رو به ایمیل تون ارسال کردم.

      1. فاطمه says

        سلام عزیزم اون ایمیلم رمزش رو فراموش کردم .. ندارم … فکر نمیکردم پاسخ رو اونجا دریافت کنم اگه امکانش هست به این ایمیل جدیدم ارسال کنید??
        و راستی از بابت لطف و توجهتون بی نهایت سپاسگزارم … ?????????❤❤❤

        1. شادزیستی says

          سلام خواهش میکنم، ارسال شد به ایمیل جدیدتون. موید باشید 🙂

          1. ناشناس says

            سلام میشه راه حل را برای من هم ارسال کنید

          2. شادزیستی says

            سلام چه راه حلی؟

          3. ناشناس says

            الان دوستش دارید و خوشتون میاد! و نازکردن هاتون هم نشونه همین بوده. راه حل رو به ایمیل تون ارسال کردم. میشه این راه حل را برای من هم بفرستید

        2. m.r.sh says

          سلام فاطمه خانم
          من هم عاشق یکی از اقواممون بودم و رفتار شما را داشت من هم رفتار اون اقا پسر ولی فقط قصد ازدواج داشتم نه دوستی هرچند سنم برای ازدواج کمه ولی دوست دارم ولی هدفی دیگه ای نداشتم من بهتون پیشنهاد می کنم که اگر دوستش دارید بهش بگید و هم از دودلی خودتون در بیاید هم اون بنده خدا

        3. محمدرضا says

          سلام خوبی من پسر هستم و همین قضیه ای را که میگی دارم ولی من پسر این داستانم و قصدم فقط ازدواج بوده و با توجه به اسمتون فکر کنم طرف مقابلم خود شما هستید اما در کل هدفتون از ناز کردن چیه اون \sv که میاد صادقانه میگه چه گناهی کرده که با ناز کردنتون کاری میکنید همیشه با سیاست بره جلو هرچند که من هنوز صداقتم را نگه میدارم اگه میشه جواب بدید من کلا از فکر اون شخص اومده بودم (ولی دوسش داشتم) اما الان با این مطلب فکر میکنم که اون شخص شماید و الان خیلی فکرما درگر کرده که بودن اون شخص تو زندگیم خیلی تاثیر داره و می خوام از همین الان فکر دونفر باشم نه خودم تنها

    2. m.r.sh says

      سلام من هم مدتاها بود که به یکی ازدختر های اقواممون علاقه مند بودم و هستم ولی برای ازدواج .و بقیه داستانش هم همینه فقط من پسر این داستان هستم . فکر هم میکنم ایشون همون اقواممون باشن البته اون خیلی مغرور بود من هم ندیدم که گریه کنه اسمش که همونه ولی نمی دونم که صد در صد اون باشه اگ ههم اون نیست که باید بگم براتون ک هکمکم کنید که خیلی گیج شدم

  22. حامد says

    با سلام
    من مدت ٣ ماه با خانومی اشنا شدم كه‌ بسیار دلبستش شدم، و با هزار دردسر تونستم شمارش پیدا كنم بعد از ٣ بار رد كردن پشنهادم قبول كرد
    تمام این مدت هیچ بار نبود كه با من تماس بگیره یا مسج بده من در روز شاید ١ ساعت باهاش تلفنی حرف میزنم و چندین بار پیام میدم كه البته همیشه جواب میده یه چیزی كه‌ خیلی ازیتم میكنه اگه یه روز باهاش تماس نگیرم اون هرگز این كارو نمیكنه نه زنگ میزنه نه پیام میده

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      به نظر میرسه که این خانم، از دلبستکی کامل برخوردرار نیست و به عنوان یک سرگرمی با شما در تماسه. و البته تماس گرفتن های شما از اول یک عادت شده، و این عادت تا به این جا کشیده شده. اگر هدف تون ازدواج هست باید جدی تر در این باره صحبت کنید و نظر اساسی ایشون رو بپرسید و برای پر رنگ شدن عاطفه در شرایط مثبت برای ازدواج و پیش قدمی خانواده ها، نیت پاک خودتون رو بهش ثابت کنید. در غیر اینصورت این رابطه جز دردسر چیز دیگری نخواهد بود.

  23. زهرا says

    سلام…من ۲۲سالمه و ۳سال هست که آقاپسریو میشناسم که ۲۳سالشه با هم رابطه ی عاشقانه نداریم و به واسطه ی اینکه دوسته برادرم هست میشناسمشون و باهاشون صحبت کردم و گفتم که به ازدواج با من فکرمیکنن …از طرفی برادر ایشون در شرف ازدواج هستن و خواهر من هم همینطور و احساس میکنم خانواده های ما الان شرایط راه انداختن دوتا بچه هم زمانو ندارن و اینکه ایشون چندماه دیگه میرن سربازی و من نمیدونم باید چیکار کنم…دو سال سربازی ایشون زمان مناسبی برای آشناییه یا خیلی زیاده یا اصلا نباید صحبت کنیم؟پسر سالم و خانواده دار تو این زمونه واقعا کمه و من نمی‌خوام ایشونو از دست بدم تو این مدت.لطفا کمکم کنید،حدِ رابطه ای که توش گناه نباشه چیه چون ما نماز می‌خونیم و من نمی‌خوام خدا ازم ناراحت باشه

    1. شادزیستی says

      زهرای عزیزم سلام
      با توجه به این شرایط، که این اقا مساله سربازی دارند، بهتره که ایشون سربازی رو انجام بده و بعد از بازگشت، در صورتی که بتونه بساط زندگی مثل شغل و درامد و غیره رو تهیه کنه، به ازدواج با ایشون فکر کنی چون رابطه با این اوصاف، نمی تونه چنان که باید سالم و با سرانجام باشه. اگر ایشون شمارو هم دوست داشته باشه قطعا بعد از سربازی به شما فکر خواهد کرد. ضمن این که ممکنه طی این دوسه سال، شما کیس های بهتری داشته باشید پس با پاک نگه داشتن خودتون و توکل به خدا، منتظر بهترین تقدیر ها باشید

    2. زهرا says

      سلام خسته نباشید من یه سالی میشه بایه پسر دوستم و هرازگاهی همدیگه رو میبینم اون خیلی منو دوست داره هیچوقت دوس نداره ناراحتم کنه وخیلی بهم اهمیت میده همیشه میگ دوست دارم وهروقت منو میبینه اگ بتونه برام گل میاره وزیاد راجب ازدواج حرف میزنه و بهم میگ جز من باهیچکس دیگ ای ازدواج نکن تو فقط مال خودمی الان شرایط ازدواج رو نداره وپشت کنکوریه میگ ک تابستون کنکور قبول بشم حتما میام خاستگاریت وبامامانمم صحبت کردن ک من دخترتونو میخوام ولی من همیشه میترسم ک بره دانشگاه ویه بهتریو پیدا کنه ولی منو ول کنه وقتی بهش این حرفو میزنم میگن ک میتونی باهام بیای سرکلاس دانشگاه ومن حلقه ازدواج میپوشم اونموقع کسی بهم نگاه نمیکنه و اینوهم بگم من ادامه تحصیل نمیدم بهش میگم ک تودرس خوندی من ترک احصیل کردم میگن ک برام مهم نیس و دوس ندارم خانومم در اینده برن سرکار نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید من خیلیییییی دوسش دارم واون هم منو خیلی دوس داره و بعضی وقتا میخواد رابطه داشته باشیم و من قبول نمیکنم اونم چیزی نمیگه و میگ باشه

      1. شادزیستی says

        سلام! شفاف ترین صحبت من با شما اینه که هرگز رابطه ایجاد نکنین حتی اگر شما رو تهدید به جدایی کنه.
        در مورد تصمیم ایشون باید زمان بگذره تا اصلا متوجه شین که حقیقتا شمارو دوست داره یا نه
        هم شما وهم ایشون فاصله زیادی تا ازدواچ دارید و ممکنه ملاک ها و علاقمندی هاتون تغییر کنه. پس به نظر میرسه که این وسط شما هم خواستگاران قابلی داشته باشید و بخاطر این اقا و قول نیمه کاره شون اون ها رو از دست بدین.
        بهترین کار این هست که کم کم فاصله بگیرید و بهش بگید که وقتی دانشگاه قبول شدی و تصمیم گرفتی برای ازدواج اقدام کنی تماس بگیر! نکته مهم این هست که به محض قبول شدن توی دانشگاه شرایط زندگی تشکیل دادن برای این اقا مثل همین حالا است با دغدغه ها و سرمشغولی های بیشتر !لب کلام من این هست که اگر می خوات بعد از قبولی دانشکگاه اقدام کنه همین حالا هم میتونه! پس شاید بهانه تراشی باشه و این قول و قرار ها صرفا بخاطر ایجاد رابطه باشه. در عین حال ماندن تو این رابطه و صبر کردن تا دانشگاه بره درسش تموم شه سربازی بره و بعد کار پیدا کنه و بعد خانواده ش راضی کنه به سود شما نیست.

  24. ساره says

    سلام، من ٤ سال قبل با پسري دوست شدم، ابعد از يكسال گفت قصد ازدواج داره و منو به خانوادش معرفي كرد. اما گفت مشكلات مالي داره و پس از اينكه حل بشه ميتونه اقدام كنه. متاسفانه بعد از چهار سال هنوز اقدام جدي براي مواجهه با خانواده من انجام نداده. هربار كه ميگم تكليف منو مشخص كن ميگه مشكل اقتصادي دارم.توي دوستي هيچ مشكلي نداره، هرروز درتماسيم، ميبينمش، هر لحظه در دسترسه اما نمياد جلو. من هم از طرفي مشكل بالا رفتن سنم رو دارم. واقعا نميذونم بايذ چه كنم

    1. شادزیستی says

      سلام ساره جان
      یک رابطه، وقتی که شکل میگیره تا زمانی که به ازدواج و خواستگاری بیانجامد 180 روز زمان براش کافی است. حتی گاهی زودتر هم رخ می ده. بنظر میرسه این اقا از شما برای سرگرمی خودش استفاده می کنه و مشکل اقتصادی یک بهانه است. بهترین کار، اتمام این رابطه و پایان دادن این احساس و انتظار و توجه به کیس های بعدی تون هست. اگر همین حالا از این اقا بپرسید که قصد ازدواح دارم 90 درصد میگن، خوشبخت باشی من هم دوستت دارم! اما این جملات عاشقانه صرفا برای کم کردن اتهام و سرپوش گذاشتن بر روی کاری هست که به نا حق 4 سال با شما انجام داده. بنابراین منطقی تر و عاقلانه تر برای زندگی تون تصمیم بگیرید و دلسوز خودتون باشید.

      1. ناشناس says

        با سلام من با نظر شما مخالفم منم همین موقعیت این پسر رو داشتم واقعا کار بود پا پیش میذاشتم و به عشقم میرسیدم اما کار نبود الانم 4 سال از دختر جدا شدم فقط فکرم پیش اون اما اون موقع کار نداشتم اون موقع که جدا شد و خطش خاموش کرد نامزد داشت کاری از دست من بر نمیومد منم فقط تونستم بگم خوشبخت بشی اگر کار داشتم نمیذاشتم از دستم بره بخاطر همین با نظرتون مخالفم شدید

  25. Erfan says

    سلام،
    به مشاوره نياز دارم ولى درگاه پرداخت مشكل داره ، ميتونم به شماره كارت يا حساب واريز كنم، ممنون

  26. علیرضا says

    سلام و عرض ادب خدمت شما
    یه سوال داشتم خدمتتون آیا اینکه یه دختر توی چت کردن به جنس مخالف بگه که من به تو اصلا فکر نمیکنم و از این نوع حرفا به نظر شما داره عشقشو پنهون میکنه یا نه احساس واقعیشو گفته؟

    1. شادزیستی says

      سلام بستگی داره که این حرف رو در کجای رابطه زده! آیا در بدو آغاز رابطه؟ ما بین رابطه؟ رابطه خیلی وقته پیش رفته!
      معمولا اگر خانم این حرف رو چند بار تکرار کنه، بلک کنه، جواب تون نده، و غیره .. جدی گفته شده. گاهی در بین رابطه کفته میشه که برای سنجش علاقه اقا و یا برای نازکشی هست که این کار با توجه به دو دلیل اخر، غیرعاقلانه و بچه گانه است.

      1. بهاره says

        سلام وقت بخیر من یک فرد ترنس هستم وبه زودی قراره جسم دخترونم بدست بیاره،بایک مردی ۲۹ساله خودم ۲۰رابطه دارم حدود دوسال والا نمیدونم بخدا حسش دوگانست هنوز همو ندیدیم خیلی حجالتیه تلاشی برادیدنم نمیکنه حس میکنم تواین جسم هستم روش نمیشه،اما واقعا چندبار کات کردیم تلاش میکنه رفتارای بسیار عجیب داره کارای عمدی میکنه اذیت شم ترخدا کمکم کنید مشاور

  27. Elham says

    سلام
    من با ی پسری سه ساله دوستم راهمون ازهم دوره چند ماه ی بار میتونیم همو ببینیم من فهمیدم با یکی رابطه داره.
    بعد بهش گفتم انکار کرد چند روزی جوابشو ندادم بعد ازم معذرت خواهی کرد که اینکارو تکرار نمیکنه و برای هوس بوده فقط
    بعد که ازش پرسیدم گف که مجبورم رابطه داشته باشم و فقط برای هوسه و ازم خواست که قبول کنم تا موقعی که ازدواج میکنیم
    چیکار کنم به نظرتون؟

    1. شادزیستی says

      سلام الهام عزیزم. من احساس میکنم این اقا صلاحیت کافی برای ازدواج ندارند، و این که بیان کردن برای هوس هست خب دارن صحه میزارن به کار خاص و نا پسندشون!
      کفتن تا موقع ازدواج؟ موقع ازدواج از نظرایشون شاید هیچ وقت نرسه و عمر شما هدر بشه! در این باره باید مشاوره جدی تر و عمیق تر صورت بگیره تا بتونین بهتر تصمیم بگیرید.
      این اقا عملا دارن میگن که من باید تا زمان ازدواج با بیش از 1 نفر باشم! و شما بخاطر دوست داشتن تایید کردید و این خودش یک عامل برای دور شدن ایشون خواهد بود.

  28. آرين says

    با سلام من براي اولين بار از دختري خوشم آمده كه از خودم چهار سال بزرگ تره هركاري كردم نتونستم خودمو تو دلش جا كنم حتي يك دسته گل با يك جعبه شكلات روي ماشينش گذاشتم و شماره تلفنمو پشت يك كاغذ كوچيك كه روش نوشته بود دوستت دارم نوشتم و به شاخه يكي از گلها چسباندم ولي هيچ خبري ازش نشد طرف دوست پسري هم نداره اگه ميشه راهنماييم كنيد ممنون

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام خوب این کاری که شما کردید دقیقا شبیه وقتی هست که بخواهید یکی رو به عنوان صرفا دوست انتخاب کنیند از طرفی خانم ها تمایل دارند که رابطه جدی داشته باشند تا به هدف ازدواج برسند. از سوی دیگه شما فقط با یک اقدام منتظر پاسخ هستید! باید جدی تر مردانه تر و مصمم تر این کار رو انجام بدید. البته اگر مشکل بزرگ تر بودن براشون حل شده باشه.
      البته این که می فرمایید دوست دیگری هم نداره، به زعم شماست و شاید واقعیت فرق داشته باشه. همیشه برای این که غافلگیر نشید، در چنین مواردی یه اما و اگر هم در کنار عقیده صد در صدی خود گذارید. موفق باشید

  29. ارين says

    من هنوز متوجه نشدم ميگم براي اولين بار باهاش اشنا شدم

  30. شیوا says

    سلام وقت شما بخیر
    من حدود 3 سالی با رابطه داشتم با یه اقایی ک 6 سال ازش بزگترم اما اصلا به من نمیاد ک 6 سال ازشون بزرگتر باشم و هر کسی هم ک مارو میدید میگفت ک خ بهم میاین و این من شناسناممو هم درست کردم و یک سالی هم از ایشون کوچکتر شده اما چند نفر از اشناهامون ک خاستگارمم هستن رفتن به خانوادشون گفتن ک این خانوم نبینین انقد کوچولو این 6 سال بزرگتره
    اما همش دوس پسرم انکار میکرد اما خوب فاییده ای نداشت خانوادش حسابی با شنیدن این حرف با من مخالف شدن در صورتی ک اوایل ک نمیدونستن خیلی هم منو دوست داشتن.
    خلاصه خ اذیتش میکردن نمیذاشتن خونه بمونه میگفتن برو بیرون اگه با اون دختره هستی و اینا مدت یک سال خ اذیتش کردن تا تصمیم گرفت ک از من جدا بشه ، دو هفته ای از هم دور بودیم به سختی خ زیاد تا این ک تماس گرفت بریم بیرون ، رفتیم بیرون و گفت ک من همه سعیمو میکنم ک روی پاهای خودم بمونم ک دیگه اونا نتونن جدامون کنن و گفت ک مواظب خودت باش تا زود بیام تحویلت بگیرم
    حالا سوال من اینه تا کی منتظرش بمونم ؟
    نکنه اینجوری گفته تا هر دومون اروم بشیم و کم کم از من فاصله بگیره؟
    یا اینکه نکنه با کس دیگه ای در ارتباطه؟
    خ فکرم درگیره روز اخر لابلای حرفاش گفت ک مگه بهتر تو هست ک من برم با اون.
    و اینم بگم ک از لحاظ ظاهری یه چهره خیلی خاص دارم ک معمولا همه خوششون میاد ازم و اینکه شبیه دخترای 18 ساله هستم و هرکسو میگم ک 23 ساله خیلی تعجب میکنن

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر. در طول این مدت از زمانی که گفتن صبر کن، چه رفتارهایی داشتن؟ همه مواردی که گفتید احتمال داره اما باید بدونم دقیقا الان چه رفتاری دارن؟ خانواده شون چطور رفتاری دارن و غیره؟ ممنون میشم توی ایمیل بیشتر توضیج بدین. با تشکر

    2. فردین says

      زمونه ای بدی شده اعتماد سخت شده و هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست من چوب خوب بودن و اعتماد کردن خوردم…

  31. هستی says

    سلام من از یه پسری خوشم میومد و اینستا دیده بودمش و میشه گفت نزدیک ۴ ماه بود به عکساش نگاه میکردمو دیگه عاشقش شده بودم بعد یه روز دیگه تصمیم‌گرفتم بهش بگم ازش خوشم میاد و گفتم اما چون قصد رفتن به کانادا در اینده داره بعد از چندروز حرف زدن اون رو بهونه کرد و گفت دوست نشیم بهتره . بعده تقریبا یک ماه اینا خودش به دایرکت تلگرامم اومد!!! کلی حرف زدیم و اینا و بهم پیشنهاد داد ! همو دیدیم و کلی لحظات شاد اینا داشتیم عالی ، زنگم میزد پیامم میداد نه اینکه نده ، سه روز اینا حتی بعد قرار اول اومد دنبالم بعد دانشگاهش و منو تا باشگاه رسوند و همش میگفت دلتنگمه و اینا .. بعد اون روز تقریبا دوروز اینا بعدش این منو وقتی با یه دوستش بودن تو دانشکده دید و من رفتم از نزدیک حالش و پرسیدم و اینا . بعد اون لحظه دیگه هیچی هیچ پیامی بهم نداد . منم یه روز صبر کردم و بهش پیام دادم که چیزی شده ؟ اولش گفت نه . بعد گفتم بگو و اینا ، گفت میبینی‌دیگه وقت کافی واسه رابطه اینا ندارم و تو به راه خودت منم به راه خودم بریم‌بهتره !!! تا دیشبش میگفت میخوام ببینمت دلم واست تنگ شده فلاناا !
    همون روز که اینو گفت شبش شبه یلدا بود من اینستا استوری گذاشته بودم . یهو‌بهم یه عکسی پیامی فرستاد اما بدون اینکه من ببینم زود پاکش کرد و نتونستم ببینم . اما دیدم‌که یه چیزی فرستاد خلاصه !
    اصلا دلیل منطقی واسه جداییمون نیورد و همش تو فکر اینم دلیل جداییش چی‌میتونه باشه اخه !!!
    بعد اون همیشه استوری هامو‌نفر اول اینا نگا میکرد اما یک ماه اینا میشه که اصلا نه لایکم میکنه نه استوری هامو میبینه و نه تنها من دوست صمیمیم هم که پیجش هست مال اونم نمیبینه که حتما یه وقت منو نبینه
    فقط بین اونهمه ادم منو نگا نمیکنه !!!!!
    منم که نمیتونم فراموشش کنم اصلا !!
    منم مثل خودس نگا نمیکنم و بایک نمیکنم ولی چون نمیتونم تحمل کنم به دوستم میگم عکس میگیره از استوری هاش میفرسته نگا میکنم :(((
    حالا به نظرتون بهش دوباره پیام بدم که بیا همو‌ببینیم و بحرفیم و اینا یا نه ؟ واقعا خیلی دوسش دارم و نمیتونم دیگه تحمل کنم !
    از یه طرفم خجالت میکشم که واسه بار دوم عشقم و بهش اعتراف کنم بعد این همه وقت !
    تورو خدا بهم یه پیشنهادی بدید ؟ اصلا به نظرتون اون فکرش به من هس یه کوچولو ‌هم باشه ؟ اینکه تنها منو دنبال نمیکنه و اینا نشونه چی‌ میتونه باشه ؟؟!
    پسر مغروری هم هست تقریبا و در عین حال از اون شلوغاش D:
    چیکار کنم من ؟:((((

    1. شادزیستی says

      سلام دوست خوبم. اولین اشتباهی که شما داشتی ابراز دوست داشتن به این اقا بوده. البته من دقیقا نمی دونم طی رابطه چه صخبت ها و عملکرد ها ورفتارهایی رد و بدل شده ( ایمیل بزن و بگو ) اما به نظر می رسه ایشون شما رو صرفا برای یک سرگرمی دوست داشته و تمایل داشته شما رو پنهان کنه از بقیه و به احتمال زیاد جون هم کلاسی اش شما رو دیده از نیت ها بعدی اش، ( که معمولا خیر نیست ) منصرف شده. شما وقتی برای بار او از ایشون شنیدید گفت دوست نشیم بهتره ” باید عقب می کشیدید. اگر این حرفشون صرفا برای تست علاقه شما بوده! با عقب کشیدن قطعا بیشترجذب شما می شد اما اگر هدفش واقعا جدایی باشه، کاریش نمی شه کرد و این حرف رو کاملا واقعی زده حتی اگر ماه ها بعد هم با شما بمونه باز هم میرفت پی کارش!
      شما الان هیچ عکس العملی نشون ندید چون این فرد ادم شفافی نیست و ممکنه در اینده شما رو بارها دچار این حس ( عشق – دوری – عشق – دوری . ) کنه و زندگی رو براتون تلخ کنه.

  32. مهدی says

    باسلام خدمت شما،بنده بیچاره ترین آدم روی زمینم،ماجرا از اون جایی شروع شد که ۲ سال پیش خواسته و ناخواسته عشق و کم کم دیونه ی دختر همسایه مادر بزرگم شدم،البته برای اینم میگم بیچاره چون خودم نمی‌تونستم برم پیشش بگم بهش که دوسش دارم آخه اون موقع همش ۱۶ سالم بود ،و به جای اینکه خودم باش رودرو بشم همش واسطه می‌فرستادم که بره بهش بگه که البته اشتباه بود ولی چاره ای نداشتم،تا یه روز این‌ که جواب واسط اومد که رفته بودن بهش گفته بودم که من خیلی دوسش دارم،بعد برگشته بود گفته بود من پسر خالم رو دوست دارم،بعد منم با خودم گفتم این چرت میگه و داره منو دست به سر میکنه تا همین جور ادامه دادم و به فکرش روز و شب و شب روز میکردم جوری که قبل از خواب رویا هام رو با اون می‌ساختم خیلی دیونش بودم ،اخه اولین عشقم بود و خیلی هم برام مهم بود،همین جور گذشت تا چند وقت پیش خاله ام این قضیه رو فهیده بود و به من گفت که مهدی دور اینو خط بکش این پسر خالش رو میخواد ولی من بازم باور نکردم تا این که به یک مکافاتی پی ویش رو گیر آوردم رفتم پی ویش ،از ابراز علاقم بهش شروع کردم تا خیلی چیزا که نمیدونس،ولی اون همون اولش گفت ما به درد هم نمی‌خورم ولی من آنقدر عشقم داغ بود که حالیم نشد،هی ادامه دادم هی ابراز علاقه میکردم بهش تا اینکه حرفی که نباید می‌زد رو زد، و برگشت گفت که من دیوانه وار پسر خالم رو دوست دارم،منم با دیدن این جمله نابود شدم که هیچ داغون بودم ،اخرش هم من یه سری صحبت ها کردم اونم بلاک کرد،حالا با این قضایا که پیش اومده منه بدبخت ،بیچاره دارم داغون میشم نمی‌تونم فراموشش کنم ،اخع درو اطرافیان اونایی که میدونن میگم بیخال بابا فردا یکی دیگه میاد تو زندگیت ازاین بهتر از این عاشق تر هم میشی ولی آخه منه تنها نه کسی رو دارم که بیاد به جای اون هم خیلی سخته که بتونم به جای اون قبولش کنم،پس یه کاری نمی‌تونم انجام بدم ،اونم کار هروزم هست فکر و فکر راجب اون و گذشته که دیگه داغونم کرده و منزوی یعنی اینجوری پیش برم افسردگی میگیرم گوشه خونه آنقدر که حالم بده،خواهشن کمک کن

  33. رها says

    سلام من 32سالمه 4سال جدا شدم با مردی 36 ساله اشنا شدم که از ازدواج اولش یه دختر 8 ساله داره خصوصیات اخلاقیمون خیلی شبیه هستش بعد از یک سال بهم پیشنهاد اشنایی داد ( نه ازدواج). وقتی گفتم طرفشو اشتباهی گرفته ، گفتش قصدش ازدواج و قرار شد چند جلسه تلفنی بدون اطلاع خانواده ها اشنا شویم . بعد از تقریبا 10 ساعت صحبت تلفنی در طول 3 ماه ، من بهشون گفتم خانواده ها را در جریان بزاریم چون با دخترت هم باید رابطم خوب باشه که قبول نمی کنند میگن که با صحبت کردن به صورت سوال و پاسخ همدیگر رو بشناسیم در این مدت اصلا سوء استفاده نکردن فقط در زمان تبریک روز تولد و مناسبت های دیگر از کلمه عزیزم و دوست دارم و بوس و… استفاده شده نه بیشتر . لطفا میشه راهنمایی بکنید که ایا بهتره ادامه بدم چون رفته رفته روابطمون صمیمی میشه ؟ و در صحبت هاش از ازدواج چیزی نمی گه ؟
    سوال دومم اینه که ایا ازدواج با مرد بچه دارسخت نیست ؟
    ایمیل اشتباه شده بود

    1. شادزیستی says

      سلام رهای عزیز
      ازدواج با مرد بچه دار کاملا به روحیات و توانایی خود شما بر می گرده . خب اون بچه مسئولیت داره و باید مثل چشمات مراقبش باشی و سختی های اول اشنایی رو تحمل کنی و اگر مادر اون دختر بچه هم در قید حیات باشه شاید کشمکش هایی با ایشون داشته باشی. اما در ادامه:
      1- دقت داشته باش که حتما این اقا متاهل نباشه ( یعنی الکی نگفته باشه که من جداشدم و … )
      2- اگر حرفی از ازدواج نمی زنه، به احتمال خیلی زیاد، قصدشون ازدواج دائم نیست و شاید وابسته بشین و به ازدواج موقت تن بدین و این خودش شاید مساله ساز بشه براتون
      3- اگر به شناخت کافی اولیه از هم رسیدید و ایشون راضی نیستند که با خانواده ها بررسی شه و به خانواده ها کشیده بشه، توصیه دارم که کنار بکشید تا آسیب بیشتری نبینید.
      4- این که الان سو استفاده نکردند از شما دلیل بر نیت 100 درصد پاک نیست چرا که متاسافانه آقایون به تناسب روحیات و ویژگی های خانم، کم کم وارد می شوند.
      امیدوارم پاسخ مفید رو گرفته باشید.

      1. رها says

        ممنون از وقتی که گذاشتی.
        هر بار بهانه هایی که میاره تقربیا قابل قبوله چون یکی از دوستام که از فامیل های دورشون است ، میگفت که همسر سابقش اون موقع (10سال پیش رو میگم) خیلی اصرار میکرد که ازدواج بکنن و ایشون با نارضایتی ازدواج کردند (یه مدتی مثل اینکه با هم دوست بودن ).
        وقتی من بهش گفتم که خانواده ها در جریان باشن گفتش پیش خانوادت اگر به هر دلیلی به تفاهم نرسیم ناجور میشه ، مجبور میشیم که ازدواج کنیم و از این حرفا ( دورا دور خیلی خیلی کم خانواده ها رو میشناسیم) . و بعدش هم پدربزرگش فوت کرد و میگفت که توی این شرایط نمی تونم حرفی از ازدواج بزنم ( تا حدودی خجالتی و کم حرفه ). واقعا نمی دونم چیکار کنم به نظرتون اگر پیام یا تماسی گرفتن چیکار کنم بد نمیشه مدام حرف ازدواج رو پیش بکشم؟ ( البته الان چهلم پدربزرگش هم تموم شده) .
        در ضمن روزهای اول میگفت که بچه پیش مادرش میمونه اما بعد ها گفتش مشکلی نداری اگر بچه با ما زندگی کنه ؟؟؟
        به نظرتون می خواست با این حرف من منصرف بشم یا این اینکه واقعا می خواد بچه با خودش زندگی کنه . این دوستم میگفت مادرش امکان نداره بچه رو به این بده .
        توی محل کار خیلی ها میگن که ازت خوشش میاد ( اون کارمند رسمی هستش و وضع مالیش خوبه و من قراردادی که احتمالا تعدیل نیرو بشه)
        یک دنیا ممنون از بزرگواری شما

  34. احسان says

    سلام ممنون از سایت خوبتون…
    راستش من اوایل امسال متوجه شدم کسی که فکر می‌کردم خیلی مناسب و خانوم هست و مدتی هم با هم رابطه داشتیم ، برگشته پیش دوست پسر قبلیش، من هم مدت دوسال بود فقط به خاطر مسئولیت پذیریم باهاش ادامه می دادم، در ضمن فاصلم رو رعایت می کردم و فقط پیام می دادم چون می‌خواستم بهتر بشناسمش…
    به خاطر کاری که کرد تونستم راحت فراموشش کنم با وجود این که اولین دختر زندگیم بود
    بعد مدتی به دو تا خانوم مشاوره تحصیلی می دادم ، هر دوشون دوست صمیمی ولی یکیشون رو دوست داشتم، رفیقش رو چند سالی می شناختم و می دونستم دوستم داره ، منم واسه این که بتونم بهتر کمکش کنم یه اشتباهی مرتکب شدم و بهش گفتم دوست دارم تا بهتر روی درسش متمرکز بشه، خیلی وضع درسیش رشد کرد، تا این که یه ماه پیش فهمیدم این خانومی که دوسش دارم فهمیده به دوستش گفتم دوست دارم،
    الان من موندم و اشتباهم و دختری که خیلی دوسش دارم و میگه من هیچ وقت به رفیقم خیانت نمی کنم، از رفتارای قبلیش تو پی‌ام هاش فکر می کردم دوستم داره ولی الان می گه هیچ وقت دوست نداشتم، منم می گم صبر می کنم تا همه چیز حل شه
    اون دوستش هم می دونه من فقط برای کمک تحصیلی همچنین اشتباهی کردم و گفتم دوست دارم
    واقعا سر در گمم
    این خانوم خیلی شببه من هستند و رفتارش خیلی مناسب تیپ من هست، چیکار کنم
    خیلی بهش پی ام دادم و خیلی درگیرم

    1. شادزیستی says

      سلام و وقت بخیر.
      تنها راه حل این هست که این خانم ( دومی ) به خانم اولی نظرشون رو بگن و بهشون بفهمونن که براشون واقعا مهم نیست و این دوست داشتن سوری بوده و چیزی بین شما نبوده.
      از طرفی اگر با این حال خانم اولی، باز هم گفت نه، مشخص هست که بهانه است یا انقدر دلخور هست که حاضر هست شما رو کنار بگذاره.
      پس تنها چاره خانم دومی هست که مساله رو و حساسیت رو کاهش بده. همین.

  35. رها says

    ممنون از وقتی که گذاشتی.
    هر بار بهانه هایی که میاره تقربیا قابل قبوله چون یکی از دوستام که از فامیل های دورشون است ، میگفت که همسر سابقش اون موقع (10سال پیش رو میگم) خیلی اصرار میکرد که ازدواج بکنن و ایشون با نارضایتی ازدواج کردند (یه مدتی مثل اینکه با هم دوست بودن ).
    وقتی من بهش گفتم که خانواده ها در جریان باشن گفتش پیش خانوادت اگر به هر دلیلی به تفاهم نرسیم ناجور میشه ، مجبور میشیم که ازدواج کنیم و از این حرفا ( دورا دور خیلی خیلی کم خانواده ها رو میشناسیم) . و بعدش هم پدربزرگش فوت کرد و میگفت که توی این شرایط نمی تونم حرفی از ازدواج بزنم ( تا حدودی خجالتی و کم حرفه ). واقعا نمی دونم چیکار کنم به نظرتون اگر پیام یا تماسی گرفتن چیکار کنم بد نمیشه مدام حرف ازدواج رو پیش بکشم؟ ( البته الان چهلم پدربزرگش هم تموم شده) .
    در ضمن روزهای اول میگفت که بچه پیش مادرش میمونه اما بعد ها گفتش مشکلی نداری اگر بچه با ما زندگی کنه ؟؟؟
    به نظرتون می خواست با این حرف من منصرف بشم یا این اینکه واقعا می خواد بچه با خودش زندگی کنه . این دوستم میگفت مادرش امکان نداره بچه رو به این بده .
    توی محل کار خیلی ها میگن که ازت خوشش میاد ( اون کارمند رسمی هستش و وضع مالیش خوبه و من قراردادی که احتمالا تعدیل نیرو بشه)
    یک دنیا ممنون از بزرگواری شما

  36. رضا says

    سلام مطالب مفیدی بود
    اسمم رضا، من به یه نفر خیلی علاقه دارم واقعیت اینکه اون دختر خالمه خیلی وقته که بهش علاقه دارم یه روز با خانواده ام صحبت کردم و اونا گفتن بر سربازی بعد تموم شدن سربازی باشه میریم خواستگاریش رفتم و بعد 2 سال تموم شدن سربازی علاقم بهش بیشتر شد راستی در حین دوران سربازی که به مرخصی میامدم علاقه اون نسبت به من معلوم بود مثلا مادرم میگفت وقتی که من سربازی بودم اصلا خونه ما نمی آمد ولی وقتی مرخصی می آمدم همیشه خونه ما بوذ و….. نشانه های دیگر . خلاصه سربازیم تموم شد و افتاده بودم به بلاتکلیفی که واقعا بهم علاقه داره یانه یه روز ازش درمورد علاقم به اون گفتم و اون ساکت موند ولی من علاقمو بهش گفتم و از اون روز به بعد دیگه باهام حرف نمیزد میرفتم خونشون ولی میرفت یه جای دیگه الان نمیدونم چیکار کنم همه ی فامیلا بهم میگن حتما خجالت میکشه ولی خب میتونه نظرشو به دیگران بگه

  37. ترانه says

    سلام
    من ٢٧ سالمه دوسال پيش تو محل كار يكي از همكارام كه هم سن من بود به من گفت كه من از شما خوشم اومده و ميخوام كه با هم آشنا شيم و من قبول نكردم چون با معيار هاي من جور نبود تا اينكه ايشون از شركت رفتن و جاي ديگه اي مشغول كار شد
    توي اين دوسال هر از چندگاهي پيگير بود و من همش جوابم منفي بود حتي چندين بار هم برنامه مصاحبه كاري گذاشتن براي استخدام نيروي جديد (بعد اين پيگيري ها منم گفتم حالا بد نيست آشنا شيم )
    اينو بگم كه اين آقا يه فرد سالم و كاري بود
    بعد از قبول كردن من براي آشنايي همه چي خوب بود براي اولين بار هم ديگرو بيرون ديديم و با يه دسته گل اومد و حرف زديم درباره كارو زندگي
    دومين بار همو ديديم و اين آقا تازه بهم گفت كه بايد بره سربازي (گفته بود نرفته ولي گفته بود كه حلش ميكنم )
    گفت تصميم خودته و من قبول كردم كه منتظر ميمونم
    ازون موقع به بعد مشكلات اين بود:
    ( براي ديدن من تلاشي نميكرد برنامه ميذاشتم و ميگفت مديرم كار داده و نميتونم بيام و من ناراحت ميشدم ولي سعي ميكردم درك كنم ،ميرفت ماموريت بهش ميگفتم سوغاتي يادت نره ولي دس خالي ميومد،برنامه ولنتاينو كنسل كرد و حتي تا ٢٠ روز بعدشم نيومد و وقتي اومد دست خالي، فقط در كلام ميگفت دوست دارم ولي حس عشقو بهم نميداد ،٤ماه بِه همين روال گذشت تا بار آخر گفتم پنجشنبه صبح بيا گفت چند بار بگم مديرم نميذاره اگه راست ميگي چهارشنبه خودت مرخصي بگير گفتم باشه ولي صبح چهارشنبه زنگ زدم گفت من شركتم من أوكي قطعي ندادم كه بيام خَيلي حس بدّي بهم داد كه شخصيتم داره زير سوال ميره من هم بدون اينكه چيزي بگم بلاك كردمش ولي حتي از شماره ديگه اي زنگ نزد كه ببينه چي شده )
    الان سه هفته گذشته
    به نظر خودم كار درستي كردم
    ولي دلم ميگه كار درستي نكردم (دلتنگم)
    نظرت اين نيست كه اون منو دوس نداره ؟من اشتباه كردم كه بلاكش كردم؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز، این قضیه رو میشه از چند جهت بررسی ش کرد، و در همه بررسی ها میشه به راحتی به این نتیجه رسید که کات کردن و کاهش رابطه از سمت شما بهترین کار بوده. اگر تمایل دارین این موضوع دقیق تر بررسی شه می تونین از پلن مشاوره کامل شادزیستی استفاده کنین و در نوبت باشین. با تشکر

  38. حديثه says

    سلام ممنون ميشم كمكم كنين،با ي پسري ك كاملا سالمه در دانشگاه دوست شدم كلي بواي زندگيش تلاش كرده تا بخوتد زمينه رو فراهم كنه ك بهم برسيم از الف شدن در دانشگاه گرفته تا كار،اما الان نميدونم چرا دچار بلاتكليفي شدم دارم ديونه ميشم از طرفي شرايط خانوادم جوري هست ك خيلي بايد تلاش كنه تا كار بسيار خوبي پيدا كنه ،اينم بگير و نگير داره،من بايد حدودا ٥سال يا ٤سال منتظرش باشم تا بتونه بياد جلو،در اين مدت اگر برام موراد بهتر پيدا شد چ كنم كلا گيجم از طرفي هم نميتونك بگم دوسش ندارم ،احساس گناه ميكنم كمكم كنين?

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر. حدیثه ی عزیز
      در چهار یا پنج سال، مخصوصا برای اقایان، ملاک ها و شرایط تغییر میکنه. به نظر می رسه که این آشنایی هرچند دلچسب باشه اما صبر کردن برای این مدت معقول نیست. بهترین کار این است که با درایت کامل و به دور از احساسات فاصله ایجاد بشه. حالا ایشون اگر واقعا شما رو بخواهند، طی این مدت، صبر می کنن و کار خوبی که پیدا کردن به خواستگاری تون میان این حالت چیزی شما از دست ندادی. اما اگر پای ایشون بمونی، دلبسنگی، رخ میده. اتفاقات بعدی ممکنه در راه باشه و در نهایت، اگر ایشون بعد از مدتی بیخیال بشن ضربه اصلی رو شما خوردید و بس. بنابراین بهترین کار جداشدن و پیگیری منطقی و جدی زندگی هست.
      از طرفی شما دارید میگید دوستش ندارید پس مطلقا این انتظار بی معنی است. به بهانه ای مخترمانه از ایشون خداحافظی کنید.

  39. بهزاد says

    سلام
    کمتر از یه ساله که من و یه دختری دوست خیلی صمیمی هستیم البته قبلش حدود دو سال می شناختیم هم رو ولی دوست نبودیم. ولی یکی دو روز پیش یهویی تصمیم گرفت صحبت کردن رو با من کم کنه ولی خودش میگه ما هنوز دوست های صمیمی هستیم.
    لطفا کمکم کنید در این مورد

    1. بهزاد says

      سلام لطفا ایمیلتون رو چک کنید

  40. حدیثا says

    سلام

    دختری هستم 26 ساله فعال، اجتماعی، خوش برخورد، مهربون و با اعتقادات مذهبی، دانشجوی دکترای مهندسی هستم اگه خدا کمکم کنه آینده شغلی خوبی خواهم داشت (تدریس در دانشگاه یا کار در شرکت فنی و مهندسی).

    من به یکی از همکلاسی های دوره کارشناسیم علاقه دارم ایشون ارشد دارن و تازه درس شون تموم شده، سربازی هم رفتن، ما هشت ساله همدیگه رو میشناسیم، هر دو از دانشجوهای خوب دانشگاه بودیم رابطه ما در حد همکلاسی بوده و رابطه دوستی با هم نداشتیم، بخاطر درس و دانشگاه مون و موضوع مقاله هامون بعد از دوره کارشناسی با حفظ حدود در ارتباط بودیم.

    من اخلاق، رفتار و ظاهر ایشون رو خیلی میپسندم و از نظر فرهنگی، مذهبی، فکری بسیار به هم نزدیکیم، من از رفتارشون متوجه شدم که ایشونم منو دوست دارن و میدونم که از لحاظ اخلاقی و ظاهرم منو قبول دارن، (البته خودشون مستقیم نگفتن ولی اشتباه نمیکنم چون از رفتارشون کاملا مشخصه)، منم به طور غیر مستقیم بهشون نشون دادم که بهشون علاقه دارم (امیدوارم متوجه شده باشن).

    من خیلی خواستگار با شرایط شغلی و مالی خوب دارم ولی فقط ایشون رو قبول دارم، بقیه از نظر رفتار و اخلاقی اون طور که من میخوام نیستن یا به دلم نمیشینن، من خیلی سخت میتونم یه پسر رو بپسندم بین این همه آقایی که دیدم فقط ایشون دلمو بردن.

    از طرفی ایشون کار ندارن چون تازه درس شون تموم شده من باید چکار کنم؟ آیا با اینکه غیرمستقیم بهشون فهموندم که ایشون رو خیلی قبول دارم اگه ازشون بپرسم که برای آینده شون چه برنامه ای دارن اشکالی داره؟ یا خودشون باید بگن میترسم دیر بشه یا اصلا نیان (یه جورایی از طرف خانوادم روی من فشار هست که خواستگارها رو الکی رد نکنم) نمیخوام فکرشون در مورد من بد بشه یا بعدا خانوادشون منو سرزنش کنن.

    برای من اخلاق و رفتار خیلی مهمتر از شرایط مالی هست ، این آقا از همه نظر همونی هستن که من میخوام، بسیار با شخصیت، با شرم و حیا هستن، فقط کار ندارن که اونم با توجه به رشته مون و شناختی که ازشون دارم میدونم که میتونن پیدا کنن ولی ممکنه یه کم طول بکشه، و میتونیم با هم کار کنیم، فکر میکنم بخاطر نداشتن کار و شرایط اقتصادی بد جامعه جلو نیومدن.

    1. شادزیستی says

      سلام حدیثای عزیز.
      در لابلای صحبت هاتون چنین چیزی رو دیدم: میدونم که از لحاظ اخلاقی و ظاهرم منو قبول دارن، (البته خودشون مستقیم نگفتن ولی اشتباه نمیکنم چون از رفتارشون کاملا مشخصه)،
      در مورد رفتارهای یک آقا، زمانی پذیرش ایشون رو معتقد باشید که، رسما در این باره باهاتون صحبت کنن و برای خواستگاری قرار بگذارند چرا که این رفتارهایی که شما در ذهن دارید و ما هم از آن ها اگاهیم، چه بسا، نشان از یک علاقه ساده، علاقه کاذب و غیره باشه.
      به هر حال این که شما بخواهید بهش نشون بدین که دوستش دارین، می تونه موجب دور تر شدن ایشون باشه
      بهترین راه حل این هست که یک واسطه امین! تکرار می کنم واسطه امین ترجیحا متاهل، ( مثلا خانمی که دوست شماست و شوهرش با ایشون اشنا هستن ) رو فراهم کنید تا موضوع رو توضیخ بدهند به ایشون و پیشنهاد بدهند ( نه این که پیام شما رو منتقل کنند ). این شیوه با توجه به شان اجتماعی مذهبی و اخلاقی شما بهترین حالت هست.
      همچنین باید این موضوع واقعا مشخص بشه تا بدونین نظرشون چی هست تا بتونین برای موقعیت ها بعدی تون تصمیم بهتر بگیرید.
      با آرزوی سلامتی و شادی

  41. اشکان says

    سلام
    من سال پیش به دختر یکی از فامیلامون پیشنهاد دوستی دادم اولش قبول کرد ولی بعد سن منو پرسید ومنم از دختره یک سالو خورده ای کوچیکم وبرای همین.پیشنهاد منو رد کرد
    حالا من.چیکار کنم هر کاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم

  42. تینا says

    سلام.من ۱۰سال ازدواج کردم،۲،۳سال اول روابطمون خیلی خوب بود بعدش کم کم کمرنگ شد حتی مسائل جنسی،بچه هم نداریم،وطوری شده که انگار شبیه دو دوست هستیم هیچ رابطه ای نداریم
    تا اینکه مگ تو ی فضای مجازی رفتم و شروع به گذاشتن پست … ی فالور جدید که فالوم کرد
    اول کل کل می کرد با من ولی بعد اومد تو پی ویم …
    من هم همیشه احساس خلا میکردم و قبول دارم ضعف خودم هم بود
    راضیم کرد
    علاقه مند شدم بهش
    طوری که همه دوس دارن باهاش باشن چون شنیدم از بقیه
    ولی میگه من تو رو دوست دارم این منو بیشتر مجذوبش میکنه
    میگه بیا باهم ازدواج کنیم
    ولی من میخوام فرار کنم از دستش
    ی جوری دنبال بهانم که جدا شم
    واقعا موندم از طرفی هم خیلی وابستش شدم
    چی کا کنم که راحتر جداشم

  43. مهرزاد says

    درود
    نخست سال نو رو بهتون تبريك ميگم
    من چند ماهى با دخترى اشنا شدم
    ولى اين اشنايى تنها در پنج روز خلاصه شد
    ولى مدت سه سال اون رو ميديدم جورى كه اون خانم متوجه نشه
    بعد گذشت پنج روز در اولين ديدار
    سؤالات بى ربط ميكرد كه اصلا به زندگى ربطى نداشت
    ولى بعضى از سوالاتش خوب بود و جواب دادم گمان ميكنم به درستى و عادلانه
    و فرداش هم گفت نظرم منفيه
    بعد از گذشت چندين ماه
    دوتا ايراد ازم گرف
    كه ميشه در شش يا هفت ماه برطرفش كرد
    از مشاورين سؤالى دارم
    اگه من اين دو ايراد رو برطرف كنم
    آيا جوابش. دوباره منفيه ؟
    ممنون از سايت خوبتون
    سپاس

    1. شادزیستی says

      سلام پاسخ شما در ایمیل و واتس اپ ارسال شد. با تشکر

      1. مهرزاد says

        درود
        ببخشيد بنده واتس آپ ندارم
        و به ايميلم چيزى إرسال نشده
        منتظرم
        سپاس

  44. بهراد says

    سلام پسری 28 ساله هستم که با ی دختر خانمی به قصد ازدواج آشنا شدم بعد چندماه ایشون ابراز پشیمانی کردن و دلیل اینکه پشیمون شدن رو هم نگفتن و کات کردیم متاسفانه از اون موقع از نظر روحی بهم ریختم مدام با خودم میگم حتما عیب و ایرادی داشتم؟پای یکی دیگه در میونه و…به نظر شما چرا ایشون اول موافقت کردن ولی بعدش پشیمون شدن یعنی از من بهتر پیدا کردن یا قبلا یکی رو داشتند؟

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام وقتی دو نفر قصد آشنایی به جهت ازدواج دارند، باید شناختی ایجاد بشه. احتمالا ایشون در ابتدا فکر می کردن شما اونی هستی که ایشون انتظار داره اما با شناخت متوجه شده کع تفاهم های لازم رو ندارید و این موجب شده که ایشون کنار بکشند. برای چنین تصمیمی نمیشه گفت مساله حتما خیانت است یا پیدا کردن شخصی بهتر یا گذشته ای که بر این رابطه سایه افکنده باشد. شما نیز باید خودتون رو سریع تر جمع و جور کنید تا فرصت های بعدی رو از دست ندین. راهکارمناسب شما برای بهبود آلام روحی تون، همراهی با آموزش پاکسازی عشق هست که از این جا می تونین دریافتش کنین. با تشکر

  45. میرا says

    سلام چطور میتونم مشاوره خضوری یا تلفنی داشته باشم؟
    من چندین مشکل و سوال دارم که بصورت انلاین نمیتونم همه رو بگم

  46. amir says

    سلام من ۲۳ سالمه به دختر خالم علاقه دارم اینو ۳ سال پیش بهش گفتم ولی گفت ترجیح میده همین رابطه فامیلیرو ادامه بده ولی بعد از این که گفتم دوسش دارم رفتارش باهام بهتر شد اون تو یه شهر دیگه زندگی میکنه ولی پارسال که اومد دیدم نگا میکنه تو چشام همش ولی امسال که اومد اینجوری نبود رفتارش باهام تغیر کرده من میخوام یه روز برم از علاقش نسبت به خودم بپرسم به نظرتون چ کار باید کنم

    1. شادزیستی says

      خب مثل قبلا که مستقیم گفتید این بار هم مستقیم بپرسید. توی یک سال هزا ر اتفاق ممکنه بیفته و ادم ها نباید از تغییر یک دیگر دچار ناراحتی بشن چرا که تعهدی نبوده…

  47. سپهر says

    سلام پسر هستم 21ساله یه سال پشت کنکور بودم و با دختری اشناشدم که پزشکی میخوند از اون به بعد تلاشم بیشتر شد واسه درس خوندن همه کاری کردم و کنکور هم پزشکی قبول میشدم ولی شهر دور برای همین ترجیح دادم بمونم شهرخودم و لیسانس بخونم ولی پیشش باشم همش به من میگفت با کسی نیست و بیخ ریش منه و واقعا توی دانشگاه خودمون با کسی نبود و به همه اخم میکرد که کسی بهش نزدیک نشه تا اینکه بهم خبر دادن با یه پسره هستش و پسره 1 ساله استوری میذاره که با همن و بهش گفتم و گفت اره و بهش قول داده و نمیتونه با من باشه هرچی بهش گفتم چقدر دوستش دارم گوش نداد و بلاکم کرد نمیدونم چی کار کنم دارم دیونه میشم که به خاطرش قید همه چیز رو زدم ولی اون نه فراموشش هم نمیتونم بکنم به خاطر اونم قید همه دخترا رو زدم میشه بگید چیکار کنم برگرده

    1. سپهر says

      نظری ندارید ؟؟

  48. الی says

    سلام سال نو مبارک،سی و دو سالمه یه دختر سالم و معمولی بودم بدون هیچ رابطه با هیچ پسری کلا تو فاز کتاب و درس و دانشگاه تو یه خواستگاری رسمی و سنتی ازدواج کردم فقط 21 سال داشتم حالا خودم باید بگم که یه اسکل واقعی بودم بدون هیچ درکی از رابطه با جنس مخالف از هر نظر درحالیکه همسرم اون موقع سی و دو ساله بود و همه راه های نرفته رو رفته بود بماند که از زیر زیر صفر شروع کردیم تهش اینکه الان خرج مادر و برادرها و خواهرش رو میده دوتا بچه داریم و ادم معتبری تو شهرمونه مشکل از یک سال و نیم پیش شروع شد وقتی دیدم تو اینستاگرام با یکی از دوست دختر های زمان مجردی حد ود 17 سالگی رابطه داره خورد شدم گفت دوسش داشتم فراموشش کرده بودم و اون اومد و از این حرفها خدایی ادم معتقدی هم هست اما چه کنم که دلش دو جا گیره نه از اون میبره و نه من و رها میکنه میگه نه هیچی نیست اما میدونم رابطه پیامی دارن و نمیتونم اینجوری هم ادامه بدم فقط دارم روز به روز داغون تر میشم درد ودل بود دیگه بریدم من به خاطرش همه کار کردم که یه نمونش فروختن همه طلاها م که کل پس اندازمان برای خونه بود برای برادرش بود و یه سال قطع رابطه با خواهرها و برادرم به خاطر اختلافش با اونها که هنوزم ادامه داره و …

  49. 09055057317 says

    سلام من عاشق دختر خالم شدم بعد به دختر دایم که هم سن اوست ازدواج کرده گفتم بگه گفته باید فکر کنم بعد کفته من هیچ کس دوست ندارم وبعد دخواهرم عروس بشه بعد حالا بعد چند روز رفتم در مدرسه شون دیدم یه جوری ترسیده بود تا در خونشون با ماشین از راه دور رفتم متوجه من شده بود. حالا شب خانه یکی از فامیل دیدمش جواب سلام داد خندید ولی دیگه نگاه نکرد ناراحت دیده می شد شما چی فکر می کنید . من می خواد یا نه

    1. شادزیستی says

      سلام عکس العمل شما در طول مهمانی چطور بود؟
      اگر خودتون رو ازش دور کردید، احساس کرده که پس زده شده چرا که اون جمله که مرد ها رو دوست نداره شاید به چند دلیل زده باشه. اما منتظر یک اقدام دیگر از شما بوده باشه.
      به هر حال بی علاقه که نمیشه گفت، اما شاید اون میزان علاقه زیاد هم نداشته باشه که بخات با شما وارد رابطه بشه.
      اگ حقیقتا قصد ازدواج دارید خانواده تون رو بفرستید تا نشان کنند ایشون رو.

  50. Saeed says

    سلام
    مهرماه 96 تو سن 29 سالگی فضای مجازی با خانمی 27 ساله آشنا شدم که اهل اعتقادات و خونواده بود و قصد منم فقط صحبت کوتاه مجازی بود اما ایشون روز دوم از ظاهر و رفتار من خوشش اومده و منو مناسب ازدواج میدونه. منم ازش خوشم اومده بود اما به خودشم گفتم که زنها دو روزه علاقمند نمیشن و من بگحس میکنم صداقت تو حرفات و علاقت نیست ! بعد 10 روز دیگه قشنگ رفتارش مثل کسی بود که مدتها همو می‌شناسیم البته ناگفته نماند کم کم با اینکه ذره ای از حس عدم اعتمادم کم نشده بود ولی وانمود می کردم که باورم شده عشقشو . کمتر از 20 روز چون چادری هم بود با توجه به اینکه تو حرفام پیشنهاد ازدواجشو رد نکرده بودم و بهش امیدوار بود محرم شدن بدون اطلاع خانواده ها رو مطرح کرد تا در صورت صمیمی تر شدن روابطمون گناه نباشه منم قبول کردم.
    از اون به بعد رابطه زناشویی هم بوجود اومد و روز به روز وابسته تر شد اما من باز هم اعتماد به حرفاش نداشتم.از روز اول بهش گفتم اگه قبل من دوستی با کسی نداشته باشه من برام مهمه و اون می گفت دست رو قرآن میذارم که تجربه دوستی با کسی ندارم تا اینکه یکی از دوستاش با اصرار من گفت 4 سال پیش یکی بوده که دوسش داشته ولی اون مطلقه بوده و آشنایی شون بهم خورده. وقتی بهش اینو گفتم گفت تو عشق اول و آخر منی و با اون آقا فقط یه حس بود که زود قطع شدو رابطه و دوستی ای نداشتم. با این همه حرفا من نتونستم باهاش بمونم ترکش کردم .اما الآن نمی دونم حقیقت اول تا آخر ماجرا چی بود ؟ کجا راست گفت کجا دروغ و من کجا اشتباه کردم؟
    آیا ممکنه چنین دختری واقعا عشق رو با من فقط تجربه کرده باشه؟!
    ممنون اگه راهنمایی کنید.

    1. شادزیستی says

      سلام اگر این مساله رو تموم کردید دیگه صلاح نیست که مساله گذشته رو واکاوی کنید. این که سریع عاشق شدن خب کمی غیر طبیعی هست، اما ممکنه. ولی با توجه به این که شما وارد حریم ایشون شده بودید اصلا نباید به این راحتی ها ترک شون می کردید. برای اطمینان از علاقه اش کافی بود مبحث خواستگاری رو مطرح کنید چرا که زن ها هیچ وقت حواستگاری که دوستش رو ندارن راه نمی دهند و حاضر به ادامه رابطه به صورت جدی نخواهند بود ( در مرد ها هم همیطنور هست ).
      اما شما که ایشون رو ترک کردید دیگه دلیلی نداره ذهنتون رو درگیر این افکار کنید چون حقیقتا به جایی نمیرسه.
      موفق باشید.

  51. حسین says

    سلام. 13 ماه پیش بود من با یه خانومی اشنا شدم تو مجازی و قبل اون من ملاک هایی داشتم برای دوستی .ینی برام مهم بود طرفم په ویژگی هایی داشته باشه و رابطه من با ایشون از روز اول قصد اینده بود و زندگی باهم و ایشون اهل نمازو دین و مذهبی هستن و من 16 سالم هست و ایشون چهارماه بزرگتر 17 .ما باهم خوب بودیم و ایشون اولش بزور رابطه رو قبول کرد و گفتن من نمیتونم بهت بگم دوست دارم و این چیزا منم قبول کردم چون مطمین بودم میتونم کاری کنم بگه .بعد از یه ماه تویه دعوامون گفتند دوسم دارن و ما تا خرداد ماه رابطه داشتیم و شب قبلش در مورد اینکه اینده کجا زندگی کنیم صحبت کردیم و ایشون گفتن باید فکر کنم ایشون تهران هستند اما چون رشته تحصیلی من مکانیک هست و به دلیل وجود پارتی قراره تو شرکتای نفتی کار کنم.و اینو بگم هر قولی دادم بهش سرش موندم و یکبار حرف بد نزدم ینی کلا خودم بدم میاد به کسی که دوسش دارم حرف نا مربوطی بزنم احساس میکنم از شانم کم میشه و ایشون فردا بدون یه کلمه حرف گفتن فکر کردم متاسفم نمیتونم و ترکم کردن…
    من خیلی دوسش داشتم و اول مهر به یه دلیل لجبازی بنده به این صورت که الکی گفتم بیتی مصرف میکنم و ایشون پیام دادن و خاستار اینکارو نکردن من شدند ینی دختر عمه ایشون با من در ارتباط بود و ایشون برگشتند و در طول رابطه من خیلی امتحان شدم توط اون و اینکه به دختر عمش تابستون گفته بود حسین باید ازم متنفز بشه و بعدشم گریه میکرد و به صورت ویس از صحبتاشون واسم فرستاد دختر عمش و اذر ماه رفتن گفتن انگار از حسم بهت کم شده و نمیدونم من از مرزام رد شدم. و این چیزا… بعد از دو هفته دختر عمشم دلیت زد واسه همیشه با اون سیمکارت
    بنده خیلی ناراحت شدم و سعی کردم دور شم اما یه شب خیلی ناراحت بودم و زد به سرم و به ایشون پیام دادم و ایشون فقط گفتن متاسفم اما من نشون شدم.بعد منم دیگه پیام ندادم اما یک ماه پیش یه شخص به من پیام داد و مونث بود و ایشون گفت میخاد صحبت کنه بامن در صورتی که من هیچ گروهی نمیرم و با کسی در ارتباط نیستم وی من رد کردم صحبت رو و ایشون با ویس گفت نمیخای حرف بزنیم باشه میرم منم گفتم بسلامت و ایشون گفت بای اما جاب ندادم فردای اونروز یه اکانت وارد کانال شخصیم شد اما کانال من شخصیه ینی فقط افراد اشنا و اقوام تشو دارن و ایشون دو هفته بود و زمان انلاینی ایشون با اکانت اصلیشون هماهنگ یود یکی از دوستانم گفت بندازش بیرون اگر پیگیر باشه بازم میاد منم اینکارو کردم و الان حدود 14 تا اکانت رو انداختم بیرون چون بعد ریمو چن ساعت بعدش فرد دیگه با یه اسم دیگه اما بی پروفایل میومد الانم امروز جدید اومده و من تو روبیکا به دختر عمه ایشون پیام دادم و ایشون خوب رفتار کرد و من گفتم شنیدم ازدواج کرده ایشونم گفتن محمد پسر خوبیه و به درد هم میخورن اما من میدونم دروغه و نقش بازی میکنن و اینکه دیروز دختر عمش بم گفت من ی خاستگار دارم باید باش اشنا بشی و این یه حرف الکی و احمقانه بود و فکر کردم میخاد دختره رو جای خاستگار جا بزنه که دختره صحبت کنه یجوری اما من به پیشنهاد دوستم رد کردم گفتم تمایلی ندارم و ایشون دیشب گفتن ایدی اینستاتو بده در صورتی که این دو نفر اصلا اینستاگرام ندارن و دختر عمش استوریمو دیده بود با اکانتی که هم اسم خودش بود و امروز پرسیدم گفتم پاک کرده اینستارو الان میخام ببینم واقعا باید چیکار کنم؟ میادش؟

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      بجای این همه قایم باشک بازی ها شما بهتر بود که یک بار با دحتر عمه اش رودر رو وکاملا رسمی و اصولی صحبت می کردید تا متوجه شین اصلا چه اتفاق هایی افتاده و بعد تصمیم نهایی رو می گرفتید. با این روشی که در پیش گرفته شده بین شما و دختر عمه خانم و اون خانم به نظر می رسه که چیزی چندان مشخص نشه تا این که یا شما و اون خانم با هم صحبت کنین حضوری یا با دختر عمه شون البته اگر این دختر عمه، قابل اعتماد باشن.
      موفق باشید

  52. حانیه says

    سلام.
    خانمی25ساله هستم 5 سال پیش بمدت یکسال با اقایی درارتباط بودم که منجر به علاقه ی خیلی شدیدی شد در همون دوران از طرف خانواده جهت ازدواج بسیار تحت فشار بودم ناگهان بخاطر بهانه ای بسیار کوچیک اون اقا برای6ماه قطع رابطه کردن ناگفته نماندکه اون زمان درگیر سربازی و تحصیل واین چیزها بودن و شغلی نداشتن درضمن 7سال ازمن بزرگتربودن.ولی کاملا روحیات و اهداف ونظریاتمون هماهنگ و یکجور بود.
    خلاصه بعد از6ماه که من بسیار پیگیر چرایی رفتن و برگشتنشون بود کاملا منو ناامید کردن و من خیلی سختی کشیدم تا ایشونو فراموش کنم و به اجبار خانواده باپسرعموم که خیلی دوستپ داشت ازدواج کردم.5ماه بعد از ازدواجم اون اقا برگشت درصورتی که من بهش گفته بودم که میخام ازدواج کنم و اگر برگردی این کارو نمیکنم اما بعداز5ماه ازازدواجم برگشت و اظهار پشیمونی کرد اما خب دیگه فایده ای نداشت.
    اما ازاون زمان تا الان من خیلی ازنظر روحی اذیت شدم چون همسرم رو خودم انتخاب نکردم و با معیارهای من زیادمچ نیست خیلی اذیت میشم.
    تلاشهای زیادی توی این چند سال کردم تا قلق من دستش بیاد ولی خب شاید20درصد موفق بودم.خیلی احساس بدی دارم….بتازگی صاحب فرزند شدیم که این هم به خاسته ی من نبود اما حالا چند باری که بحث بینمون افتاده هربار توهین جدیدی بهم میشه و من سکوت میکنم.همش توی ذهنم میگم اگر باکسی که دوستش داشتم ازدواج میکردم اینطور نمیشد.این رو هم بگم که اون اقا از نظر تحصیلا ت و موقعیت بهتراز همسرم بود ولی خب اجبار خانواده نزاشت.
    الان اون اقا هم ازدواج کرده و اون هم از ازدواجش راضی نیست.
    حالا من میخام کمکم کنبد تا یکجوری اون رو برای همیشه فراموش کنم و راه کاری بهم بدین تا تاثیری روی همسرم داشته باشه چون واقعا احساس خستگی میکنم..همه کار کردم محبت،اظهار علاقه کادو خریدن،رسیدن به خودم و زندگی،کنار اومدن با مشکلات مادی ومعنوی ولی خب اون دست از خودخواهیاش برنمیداره..حتی صحبتم کردم ولی یکدنده و لجبازه….لطفا کمکم کنید

  53. آیدا says

    سلام من الان 7سال با کسی در رابطم هر دومون خیلی همدیگرو دوست داریم و قصدمونم از اول ازدواج بوده اما چون فعلا شرایط ازدواج نداریم دوست موندیم.همه هم جز پدر مادرمون خبر دارن از رابطمون چون اونا افکارشون قدیمیه و دوستی رو قبول نمیکنن…
    من 1سالو نیم پیش فهمیدم بم خیانت کرده خواستم تمومش کنم اما التماس کرد که اشتباه کرده و خواست ببخشمش. منم چون واقعا نمیتونستم به زندگی بدون اون فکر کنم قبول کردم و برگشتم اما هنوز که هنوزه نتونستم فراموش کنم و هر چند وقت یه بار به هم میریزم و گریه میکنم . نه فراموش میکنم نه میتونم بدون اون زندگی کنم. دیگه بش اعتماد ندارم همش چکش میکنم تا ببینم راست یا میگه دروغ. احساس میکنم مریض شدم چون نمیخوام اون خاطررو دوباره یاداوری کنم بهش همه چیزو توی خودم میریزم. به هیچ کسیم نگفتم که چه اتفاقی افتاده چون همه انقدر قبولش دارن و دوسش دارن نخواستم آبروش بره.
    الان مشکل بزرگ من اینه که نمیتونم اعتمادمو بهش برگردونم اما نمیتونم رابطمونم تموم کنم باید چیکار کنم؟ (مشکلات دیگه هم هست که بعد اون اتفاق پیش اومده اما دیگه طولانی میشه بگم) ممنون میشم کمکم کنید چون به هیچ کسی نمیتونم این حرفارو بزنم :((

  54. مریم says

    سلام . وقت بخیر . دختری 38 ساله هستم . با فردی به مدت 2 سال رابطه بسیار خوب و ارامی داشتم( طبق اعترافات مکرر ایشان خود نیز همین نظر را داشتند ) من در اوج مشکلات عاطفی شدید از زندگی گذشته وارد زندگی ایشان شدم و جهت سراپا شدن مجدد در زندگی بسیاااار کمکشان کردم به طوری که من را نعمتی از سوی خدا می دانند . در نهایت خوشی هر چه تمامتر در عرض یک هفته ایشان بسیارررر سرد و بی تفاوت و بی علاقه و خشمگین از من شدن . پنهان کاریهای عجیب انجام داده و تمام قوانینی که خودشان برای دوستی تعیین کرده بودند را نقض کردن . متاسفانه در این مدت متوجه شدم که گیاه گل مصرف میکنند . اما دلیل اییییین همه تغییر ناگهانی در اوج خوشی روابط دونفره برای من بسیار جای سوال است . الان روابط در حد بسیار محدود می باشد و در واقع فقط یک سلام و خداحافظ. لطفا مرا راهنمایی کنید که باید چه کنم ؟ هم شوکم هم گیج.

    1. شادزیستی says

      سلام این مساله نیاز به پیگیری و بررسی کامل تر داره. اما به عنوان یک توصیه کوتاه، اظهر من الشمس است که ادامه دادن با فردی که اعتیاد دارد اصلا به صلاح شما نیست. مسلما این اقا شما رو برای التیام آلام های روحی و زندگی خرابش خواسته و علت سرد شدن اقایان رو میشه تو موارد مختلفی جستجو کرد که اگر دوست دارید از این موضوع اطلاع بیشتری کسب کنید، درخواست رو به ایمیل ارسال کنید چرا که اینجا مجال صحبت در این باره نیست.

  55. سارا says

    سلام من ساراعم به پسری گفتم که عاشقشم اونم گفت که عاشق منه اما چنروز بعد جواب داد که دیگه پیام نده و من فقط عاشق خانوادمم از اینکه عاشق دختره دیگری نبود مطمعنم بیشتر روزا میبینمش و خیلی کم باهم حرف میزنیم. دلیل. اینکه این حرفو زد چیه من مطمعنم که عاشقم بود

    1. شادزیستی says

      ایمیل تون رو چک کنید

  56. سارا says

    سلام من سارا هستم قبلاذنظر دادم اما نیومد من عاشق یه پسر بودم ک احساس میکردم اونم دوسم داره یروز دوستم خبر داد ک پسره داشته با دوستش حرف میزنه ک اونم شنیده میگن که منو دوس داره منم طاقت نیاوردم و به اونیکی دوستم گفتم.. بعد چن وخ بهش گفتم دوست دارم اون گفت ک منو دوس داره امابعد چن ساعت به من گفت من عاشق خانوادمم و دیگه پیام نده و بلاک کن … منم که داشتم دیوونه میشدم رفتم جرایانو به اون دختره گفتم که فهمیدم به پسره گفته همه میگن تو عاشق سارایی اونم فک کرده من سرکارش گذاشتم و گذاشته رفته بیشتر موقع ها همو میبینیم و من حس میکنم دوسم داره من باید چیکار کنم ؟؟؟ میخام برگرده

    1. شادزیستی says

      ایمیل تون رو چک کنید

  57. سارا says

    ببخشید ولی واسه من ایمیلی نیومده امکانش هست اینجا بگید

  58. مهدی محمدی says

    سلام خسته نباشید
    من 32 سالم و از 15 سالگیم عاشق دختر دایم بودم هفت سال پیش ازدواج کرده بود و بعد از هفت سال بنا به دلایلی با یه بچه دو ساله از همسرشون جدا شدند حدود هفت ماه پیش من از طریق دنیای مجازی علاقه خودم رو بهشون ابراز کردم ولی ایشون باورم نکردند و محترمانه ردم کردند
    میخوایتم ازتون خواهش کنم راهنمایم کنید چطور دلش رو بدست بیارم من دیوانه وار دوسش دارم

    1. شادزیستی says

      سلام
      بهترین کار رو در رو صحبت کردن و جدی صحبت کردن با ایشون هست. اگر هم باور ندارند باز، خب می تونین خانواده توت رو برای خواستگاری، بفرستید و قضیه رو انقدر پیچ دار نکنید.

  59. Reihan poor says

    سلام,خسته نباشید,من 17سالمه و نزدیک به 4ماه هست که به اقایی که6سال از خودم بزرگتره خوشم اومده تا اینکه بصورت مجازی به ایشون نظرمو 20روز پیش گفتم,ایشون اول فک میکردن من سرکارشون گذاشتم اما طی دو جلسه دیداری که داشتیم و قبلش صحبتهایی که داشتیم مطمئن شدن از من به گفته خودشون دخترای زیادی سمتشون میومدن و خیلی یهویی ایشونم با دیدن من از من خوشش اومدن و الان نزدیک20روزه با هم دوستیم,بهش کمی اعتماد دارم,اما ی بار که پرسیدم اصلا قراره رابطمون به خانوادها گفته شه(چون من خودم به قصد اشنایی بیشتر و ازدواج سمت ایشون رفتم)اما ایشون گفتن که قصد ازدواج ندارع تا 15سال دیگ که اینم باز معلوم نیست,از بودن با من خوشحال هست,اما خودم دو دل شدم از بودن با ایشون,و موندم که جدا بشم یا رابطه رو ادامه بدم که شاید نظرشون عوض بشه,خودشونم گفتن که شخص مناسبی برای ازدواج نیستن,منم با خودم گفتم شاید اینجوری گفتن که نظر منو عوض کنن راجب خودشون,اگر میشه بهم کمک کنید خیلی درگیر شدم,,تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز
      بهترین کار این است که حرف شون رو جدی بگیرید و از این رابطه فاصله بگیرید. چرا که شما وابسته میشین و بعد مسائل بعدی رخ میده در حالی که اگر مردی کسی رو دوست داشته باشه، هیچ گاه اون رو از دست نمیده.

  60. محدثه says

    سلام من دو ماهه با یکی اشنا شدم قصدمونم ازدواجه رابطمون خوب بود پست و استوری هم برام تو اینستا میذاشت تاریخ دوستیمونم تو بیو همه فضای مجازیاش هست،دو روزه میگ بذار یکم‌تنها باشم خودم درست میشم منم خیلی تلاش کردم برا اشتی اما نشد
    جوابمو میده ن اینک جواب نده فقط میگ بی حوصلم یکم خودم اوکی میشم هی گفتم چته گفت پیگیر نباش چون خودمم نمیدونم چمه
    ب نطر شما چیکار کنم؟

    1. شادزیستی says

      سلام! خب باید بدونیم که قبل از این کم رنگ شدن این اقا چه مشکلی براش رخ داده! با رابطه شما چه طور بوده و بعد نظر بدیم. اما در این حالت شما پیگیر نباشین و بگذارید در لاک خودشون باشن. قطعا بهتر شدند برای ارتباط بهتر، یا اتمام رابطه با شما تماس خواهند گرفت.

  61. فرید says

    با سلام بنده 2 سال با دختری دوست بودم که خانواده ها موافق نبودن این خانم به علت یه سری شرایط از خانه مجبور شدند بیاد بیرون و دنبال خونه براش بودیم و تو این تایم خونه دوستای مشترکمون میموند بعد که داشت همه چی اوکی میشد گفت نمخوامت و برو این جور حرفا منم گیجو سر در گم که چی شده و هی دعوامون بد ترو بد تر میشد من بهش توهین کردم و اون که البته بابت همه حرفام معضرت خواهی هم کردم الان که باهاش حرف زدم گفت یه ماه بم فرصت بده من خونه پیدا کنم الان قدرت تصمیم گیری ندارم و اینو بعد از اسرار های من گفتند الان واقعا نمیدونم باید فرصت بهش بدم یا منو از سرش باز کرد یا نمیدونم ؟

    1. شادزیستی says

      سلام بهش فرصت بدین و بهش نشون بدین که برای داشتنش مصمم هستید.
      نظر نهایی اش رو قطعا بعدازسی روز بهتون میگه.
      البته خوبه در این مدت کمی در مورد مشکلاتش و انچه که موجب شده نظرش عوض بشه صحبت حضوری داشته باشید و دلایل رو برشمرید و بعد بدون تعصب حرف هاش گوش کنین و به تصمیم اش احترام بگذارید.

  62. ترانه says

    سلام
    عشق من ۴ ماهه که رفته سربازی
    از وقتی رفته سربازی احساس میکنم خیلی باهام سرد شده
    وقتی میاد مرخصی خیلی کم با من وقت میگذرونه و از صبح تا شب با رفیقاش میره بیرون
    کلا هرچی میگم انگار براش مهم نیست?
    نمیدونم دوسم داره یا نه
    هربار بهش میگم اخلاقش عوض شده میگه اینجوری نیست و قسم میخوره که دوسم داره.
    نمیدونم باور کنم یا نه
    تو بعضی حرفاشو کاراش انگار زیاد دلش نمیخاد آیندمون باهم باشه.
    من ۱۸ سالمه و ایشون ۲۳ سال

    1. شادزیستی says

      دوست عزیز با اما و اگر نمی شه زندگی کرد.
      با ایشون صحبت کنین و اگر صحبت از نشدن ازدواج و جدایی زدند بدون هیچ التماسی از رابطه خارج بشین.
      صحبت هم حضوری باشه و به صورت انلاین و چت و تلفن نباشه.
      جدی باشید و مصمم که نظر نهایی رو بدونین
      موفق باشید

  63. احسان says

    من یه پسر 29 سالم حدود دو سال پیش عشقم منو ترک کرد
    الانم قلبم با قلب یه آدم مرده هیچ فرقی نداره بعد از گذشت دو سال هر روز بهش فکر میکنم بدترین چیز این دیگه نمیتونم کسی دیگه رو داشته باشم چون هیچ کس به چشمم نمیاد روز به روز حالم بدتر میشه حدود دو هفته فارابی بستری شدم بخاطر افسردگی شدید
    خیلی چیزا دیونم میکنه وقتی میبینم یه دختر و پسر دست همدیگرو گرفتن دارن میخندن قلبم آتیش میگره به خودم میگم چرا سهم من از این دنیا تنهایی بود هیچ کی جز اون رو نمیخوام واقعا حالم خوب نیست
    کاش هیچ کس حال منو نداشته باشه
    امیدوارم همه آدما به عشقشون برسن من که به عشقم نرسیدم
    لعنت به این تقدیر ,حکمت قسمت یا هر چی که اسمشه

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام ایمیل تون رو چک بفرمایید

    2. علی says

      منم دقیقا حس شما رو دارم ، خیلی با هم خوب بودیم ، ی روز بهم گفت می خواد بره مسافرت بعد 5 روز ک برگشت ی زنگ بهم زد و گفت حلالم کن بعدشم شمارشو عوض کرد

  64. سارا says

    سلام من سارا هستم قبلاذنظر دادم اما نیومد من عاشق یه پسر بودم ک احساس میکردم اونم دوسم داره یروز دوستم خبر داد ک پسره داشته با دوستش حرف میزنه ک اونم شنیده میگن که منو دوس داره منم طاقت نیاوردم و به اونیکی دوستم گفتم.. بعد چن وخ بهش گفتم دوست دارم اون گفت ک منو دوس داره امابعد چن ساعت به من گفت من عاشق خانوادمم و دیگه پیام نده و بلاک کن … منم که داشتم دیوونه میشدم رفتم جرایانو به اون دختره گفتم که فهمیدم به پسره گفته همه میگن تو عاشق سارایی اونم فک کرده من سرکارش گذاشتم و گذاشته رفته بیشتر موقع ها همو میبینیم و من حس میکنم دوسم داره من باید چیکار کنم ؟؟؟ میخام برگرده
    من اینو قبلا گفتم شماهم گفتید ک ایمیلتو چک کن اما من چیزی ندیذم خاهشا اینجا جوابمو بدید ممنون میشم

    1. ashkan says

      sara jan man ke soale shomaro khondam ehsas mikonam 15 ya 16 sal bishtar nadari, lotfan boro va be darso ketabet beres alan harchi az eshgh baladi hamash eshtebast ishalla 24 ya 25 saalet ke shod mifahmi manzoore man chi boode.

  65. ساقى says

    سلام من مدت ١٠ ماه هست كه تو رابطه بودم واينكه مشكل خاصى بينمون نبو ده بارها من از ايشون خواستم كه اگه واقعا قصدشون جديه با پدرم صحبت كنن چون تو منزل بارها پدرم از من خواسته بود كه اگه ايشون هدفش جديه با من صحبت كنه اما ايشون تو جواب گفتن كه به هيچ وجه نمى تونن ابكارو كنن الان .،.و حرفايى از قبيل اينكه شرايطش رو ندارن ! آيا من بايد مى پذيرفتم ؟ باز با اين وجود ادامه مى دادم ؟ اينكه اصلا هدف ايشون چى بوده ! چون فقط درخواست من اطلاع خانواده بوده ! الان مدت ٦روز هست كه از اين قضيه گذشته ايشون تو فضاى مجازى من هستن و اينكه پست هاى غمگين مى گذارند چندين بار من پاسخ دادم اما يا دير مى بينن يا اينكه پاسخ ندادن ! من واقعا بلاتكليف هستم و اينكه عكس هاى مشتركمون رو هم هنوز پاك نكردند ، ميشه راهنمايى كنين

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم ساقی جان
      به ایشان اولتیماتوم بدین که بیاد خواستگاری
      اگر نه گفت
      اگر بهانه آورد
      رها کنین ایشون رو چون مردی که زنی رو دوست داشته باشه، با داشتن یک شغل، نهایت تلاش میکنه که سریع به اون خانم برسه.

  66. سارا says

    سلام من سارا هستم قبلاذنظر دادم اما نیومد من عاشق یه پسر بودم ک احساس میکردم اونم دوسم داره یروز دوستم خبر داد ک پسره داشته با دوستش حرف میزنه ک اونم شنیده میگن که منو دوس داره منم طاقت نیاوردم و به اونیکی دوستم گفتم.. بعد چن وخ بهش گفتم دوست دارم اون گفت ک منو دوس داره امابعد چن ساعت به من گفت من عاشق خانوادمم و دیگه پیام نده و بلاک کن … منم که داشتم دیوونه میشدم رفتم جرایانو به اون دختره گفتم که فهمیدم به پسره گفته همه میگن تو عاشق سارایی اونم فک کرده من سرکارش گذاشتم و گذاشته رفته بیشتر موقع ها همو میبینیم و من حس میکنم دوسم داره من باید چیکار کنم ؟؟؟ میخام برگرده
    من اینو قبلا گفتم شماهم گفتید ک ایمیلتو چک کن اما من چیزی ندیذم خاهشا اینجا جوابمو بدید ممنون میشم

  67. مریم says

    سلام خسته نباشید من و همسرم یک سال نامزد بودیم یک سال هم هست عقدیم خانواده همسرم اول که اومدن خواستگاری گفتند پسرشون رو حمایت میکنن و حتی ی زمین هم میدن بهمون اما به مرور متوجه شدم که همش در حد حرف بوده و حتی اصرار دارند که ما مراسم عروسی هم نگیریم حتی ما رو مجبور کردن مراسم عقد بگیریم گفتن رسم هست دختر بگیره ما هم در حد عروسی خرج کردیم حالا تمام خانواده بسیج شدن به نصیحت کردن که عروسی گرفتن خرج اضافی هست من خیلی دارم اذیت میشم حس میکنم منو دست کم میگیرن اینم بگم من و همسر از صفر شروع کردیم و الان داریم با وام خونه هم می‌خریم بدون کمک خانوادش…اونا حداقل کمک نمیکنن ی مراسم ساده بگیریم.لطفا راهنمایی کنید چطور برخورد کنم که ناراحتی پیش نیاد دوست ندارم کسی ناراحت بشه از دستم

  68. بهراد says

    سلام وقت شما بخی
    منظور دختر از اینکه میگه فعلا شرایط ازدواج رو ندارم و به همین خاطر جوابم منفیه چیه؟هربارم که اصرار کردم میگه به خاطر شرایطی که دارم..تو اینترنت کلی جستجو کردم که نوشته بود که دختری اینجور جواب میده معمولا از پسر (قیافه، تیپ و..) خوشش نمیاد و خیلی محترمانه میگه نه…ممنون میشم راهنمایی کنید که منظور دختر خانم ها از اینجور جواب چیه؟؟

    1. R says

      سلام با پسری به مدت ۴ سال با هدف ازدواج در رابطه بودم الان دو ساله که جدا شدیم و ایشون ۳ ماهه که ازدواج کرده من با اینگه نمیبینمشون ولی نمیتونم فراموشش کنم بیشتر شب ها خوابشو میبینم و تا چند روز روحیه ام بهم می ریزه…رابطه ی جدیدی رو شروع کردم شاید حالم از نظر روحی بهتر بشه اما زیاد فرقی نکرد خیلی احساس بدی دارم بیشتر وقتها گریه میکنم احساس یاس پوچی ناامیدی و بی ارزشی میکنم…هرچی میگذره این حس ها بیشتر میشه…من با هیچکس در مورد این موضوع صحبت نمیکنم .زمان زیادی گذشته چرا نمیتونم فراموشش کنم..
      ایا این طبیعی؟ من بنظر شما پیش مشاور برم؟

      1. شادزیستی says

        سلام و احترام به شما برای حل این مساله توصه می کنم که حتما این مطلب رو بخونین و فایلش رو تهیه کنید و تمریناتش رو انحام بدین

  69. سارا says

    سلام من سارا هستم قبلاذنظر دادم اما نیومد من عاشق یه پسر بودم ک احساس میکردم اونم دوسم داره یروز دوستم خبر داد ک پسره داشته با دوستش حرف میزنه ک اونم شنیده میگن که منو دوس داره منم طاقت نیاوردم و به اونیکی دوستم گفتم.. بعد چن وخ بهش گفتم دوست دارم اون گفت ک منو دوس داره امابعد چن ساعت به من گفت من عاشق خانوادمم و دیگه پیام نده و بلاک کن … منم که داشتم دیوونه میشدم رفتم جرایانو به اون دختره گفتم که فهمیدم به پسره گفته همه میگن تو عاشق سارایی اونم فک کرده من سرکارش گذاشتم و گذاشته رفته بیشتر موقع ها همو میبینیم و من حس میکنم دوسم داره من باید چیکار کنم ؟؟؟ میخام برگرده
    من اینو قبلا گفتم شماهم گفتید ک ایمیلتو چک کن اما من چیزی ندیذم خاهشا اینجا جوابمو بدید ممنون میشم
    من واقعا ناراحتم جواب بدید

  70. پسرک says

    با سلام
    من با یه خانمی که ۱۰ سال ازم بزرگتر بودن دوست شدم.ایشون در حال طلاق گرفتن بودن.بعد از یک ماه دوستی و دیدن وابستگی من ایشون گفتن باید این رابطه تموم بشه چون من و شما تهش به جایی نمیرسیم و تو ضربه روحی میخوری.اللن ایشون علیرغم میل من کات کردند .من ۲۸ سالمه و اولین رابطه دوستی ای هست که من واردش شدم. من دارم داغون میشم.چه کنم لطفا راهنماییم کنید.

    1. شادزیستی says

      سلام و وقت بخیر توصیه می کنم فایل مشاوره و راهکار های 100 درصد عملی پاکسازی عشق رو از شاد زیستی تهیه کنید

  71. فرید says

    سلام من با دختری که دوسش داشتم دعوام شد و این که این پیش دوستم بود و بقیه بهشون گفتن که شما رابطه دارینو این حرفا اون دو نفرم همه چیو از دید من میدونن الانم نمیدونم چی کار کنم کسی حرفمو باور نمیکنه و میگن خرابمون کردیو این حرفا البته من به خودشون گفتم که شک دارم ولی به کسه دیگه نگفته بودم.
    الان سره یه چیزه کوچیک اصلا همه چی داره می پاشه نمیدونم چه کنم واقعا.

  72. مریم says

    با سلام
    حدود دو سال میشه که از یکی از همکارام خوشم اومده_ البته به طور مستقیم همکار نیستیم من برای انجام یه سری کارها هفته ای یکی دو بار به اداره شون میرم_از رفتارهای اون حس کردم که اونم بهم علاقه داره تا اینکه بعد یه مدت به بهانه عید و مراسمات تبریک میفرستاد و عید قربان سال قبل بعد تبریک عید گفت که شما خیلی خوب و مهربونی و دوست دارم و …منم فقط در حد ممنونم و لطف دارین جوابشو دادم چندین بار ین مسایل تکرار شد تا روز مرد که من براس پیام تبریک فرستادم و در کمال ناباوری جواب نداد اون شب که اتفاقا شب تحویل سال بود تا خود صبح بیدار بودم و گریه کردم ولی همون شب شماره و پیاماشو کلا از گوشیم پاک کردم صبح روز بعد که اول فروردین بود پیام تبریک عید فرستاد میخواستم جواب ندم ولی گفتم بی احترامیه و بالاخره همکاریم بازم باهاش رو در رو میشم درست نیست.جوابشو دادم ولی برای روز مبعث نه اون پیام داد نه من.چند روز بعد تعطیلات به اداره شون رفتم و تو آسانسور باهاشون رو به رو شدم خیلی سرد جواب سلام رو دادن و کلا سرش رو انداخت پایین و وقتی خواست از آسانسور پیاده شه یه ببخشید گفت و رفت.نمیدونم چرا یه دفعه ای اینقدر رفتارش تغییر کرد روز قبل روز مرد که آخرین روز کاری بود به هیچکدوم از همکاراش پیشاپیش تبریک نگفت ولی اومد خیلی محترمانه به من تبریک گفت و رفت ولی نمیدونم توی کمتر از ۲۴ ساعت چی شد که جواب پیاممو نداد؟ میتونم به ادامه این رابطه امیدوار باشم.در ضمن هر دو ۳۳ ساله هستیم من فوق لیسانس و ایشون هم دانشجوی دکتری هستند

  73. محمد says

    یه چیز دیگه هم بدم
    من هر روز بیوگرافی و پروفایلشو چک میکردم و همش تو فکرشم ولی اون گفت اولین بار بود بیوگرافیت دیدم
    میگفت فکر نمیکردم از بلاکی در اورده باشی
    ولی خوب اگه اون بلاک کرده بود هر روز میدیدم باز کرده یا نه و اگه نمیشد با اکانت مجازی پروفایلشو چک میکردم
    ولی اون بعد ۳ ماه چک کرده

  74. Sina says

    سلام وقت بخیر.من دانشجو سال اخر مهندسی هستم و مدتی بود از یک دختر خانومی خوشم اومده و ایشون از دانشگاه ما نبودند. از یه دانشگاه دیگه تو همون شهر بودند. بعد پرسجو از دوستانم تو همون دانشگاه فهمیدم که این خانوم تا الان بت کسی وارد رابطه نشده و مشغول درس هستن.سه چهار ماهی گذشت و من از طریق فضای مجازی اینستا گرام بهشون نزدیکتر شدم‌. و ایشون خیلی خوب و محترمانه و باخنده رویی جوابمو میدادن. تا اینکه یه ماه پیش اومدن بهم پی ام دادن که شما به من پیام ناشناس میدین؟ منم چون قبلا بهش پیام داده بودم گفتم دروغ چرا دو سه باری دادم…گفتن نه امروز…گفتم نه.. واین گونه یکم صمیمی تر شدیم و من حتی آیدی تلگرامشونو داشتم البته یه پیشنهاد تدریس تو آموزشگاه خودم دادم بهشون به همون خاطر آیدیشونو دادن به من…یکی دو هفته ای بود که خیلی خوب و با خنده رویی جواب میدادن و ..تا اینکه من تو پیام‌ ناشناس تلگرام یه متن عاشقانه فرستادم تا یکم ذهنشو نسبت به خودم درگیر کنم..اما ایشون انگار فهمیدن من هستم و ناراحت شدن…چند روزی هس اصلا نه اینستا گرام میان و نه تلگرام…جواب منم با سردی میدن..دلیل سکوتشون چیه؟ و چجوری میشه به طور صحیح ابرابراز علاقه کرد؟ خواهش میکنم جوابمو بدین من به ایشون علاقه دارم ولی نمیدونم چجوری ارتباط برقرار کنم????

    1. شادزیستی says

      سلام سن هر دو چقدر هست؟ صحبت های در طول رابطه چی بوده؟ مدت اشنایی تون چقدر بوده؟ لطفا ایمیل دهید تا موضوع بررسی شود و راهکارها ارائه شود. با تشکر

  75. Marzieh says

    سلام من 1سال ونیم پیش عقد کردم در طی این مدت جرو بحث زیاد داشتیم و بیشتر دفعات ایشون حتی اگه مقصر بود بازم جوری رفتار میکرد که انگار من مقصر بر خلاف قولی که ب من دادند نذاشتن داتشگاه برم خیلی ناراحت بودم و گفتن که منو میفرستن اما الان نمیتونند چند روز پیش بحثی داشتیم که خانوادم گفتن فکر کن و اگر نمبخوای جداشین که باهم حرف زدیم و ایشون شرایطم رو قبول کردند اما امروز بازهم مثل قبل رفتار کردند خواهر و برادرم میگن که مرد عوض نمیشه و اخلاقش همینه و هربار که من بهش میگم میگه دوستم داره و هرکار که میکنه بخاطر منه من 18 سالمه و ایشون 28سالشون لطفا راهنمایی کنید.

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام در این باره باید با مشاوره حضوری به صورت هر دو طرفه، یعنی با حضور شما و نامزدتون مشاوره صورت بگیره و مسائل مربوطه رفع بشه.
      موفق باشید

  76. فاطمه says

    سلام خدمت مشاور محترم سایت
    برخی از پیامها را خوندم و از اینکه با حوصله و با درایت به پیامها جواب میدید واقعاً جای تشکر و سپاس داره.
    سوالی از محضرتون داشتم که ممکنه سوال خیلیا باشه,: نظر شما در مورد ازدواج(دائم) از طریق سایت های همسریابی چی هست؟ آیا اینگونه ازدواجها عاقبت خوبی دارن یا خیر؟ بخصوص برای خانم هایی که قبلاً ازدواج کردن و ممکنه کیس ازدواجشون محدودتر باشه آیا مناسب هست یا خیر؟ ممنون میشم پاسخ بدید

  77. پرستو says

    با سلام و احترام
    من 28 سالمه و مدت 6 ماه هست که باپسری در تلگرام دوست شدم.پسر خوبی و از اولش میگفت هدفم ازدواجه مدت 1 ماهه که با خواهرش اشنام کرده و صحبت میکنیم خواهرش بهم گفت سرطان معده داره اما خودش نگفته نمیدونم چیکار کنم نمیدونم ادامه بدم یانه نمیدونم الان قصدش چیه خیلی دلبسته ش شدم الانم خارج از کشوره و یک ماهه دیکه میاد خواهرش با خونوادش صحبت کرده و میگه باید همو ببینیم امانمیدونم چیکار کنم. حس میکنم اونقدری که من درگیرش شدم او نیست ، ی بار بهم گفت تو بخاطر دل خودته که با منی منت رو من نزار.میگه عاشقمه. پسر مغرور و فهمیده ای و از هر لحاظ برای من ایده اله نمیدونم چرا واقعیتو ب من نمیگه از ادامه این رابطه میترسم راهنماییم کنید خواهش میکنم…

    1. شادزیستی says

      سلام اجازه بدید ایشان بیاد ایران. بعد ایشون رو کاملا بررسی کنین از نظر ظاهری یک فرد سرطانی با یک فرد سالم تفاوت داره . شاید خواهر این پسر این حرف رو زده که شما رو از پسر دلسرد کنه. به هر حال اشنایی رسمی و خانوادگی باشه و همه جوانب رو در نظر بگیرید. اگر احساس می کنید باید مسایلی رو تو زندگی تون حل کنید حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  78. سارا says

    ببخشید چرا جواب منو نمیدیددد

  79. Saabzevari says

    من ٣سال بود كه بايكي در ارتباط بودم بعده ٣سال حس ميكردم ازم دورشده بهش پيشنهاد دادم يه مدت از همديگه دور باشيم اوايلش قبول نميكرد ، وقتي ديد خيلي حالم خرابه راضي شد ، تو اين ٣سال تاحالا نشده بود كه يه روز بدون ابنكه از من خبر داشته باشه بتونه ولي الان حدود ٧ماهه كه از هم فاصله گرفتيم بهش گفتم برگرد ولي قبول نكرد و الان تا من پيام ندم اون پيام نميده…
    من ٢ساله كه ارشد شركت ميكنم و قبول نميشم احساس ميكنم بخاطر اين ازم فاصله گرفته ،فكر ميكنه نباشه فكرم آزاده و راحت ميتونم درس بخونم…
    نظر شما چيه؟
    خيلي سختي گذرونديم تو رابطمون و كسي نيس كه به اين راحتي بخواد از من بگذره ،تو اون ٣سالي كه باهم بوديم انقدري كه به اون اعتماد داشتم به خودمم اعتماد نداشتم ولي خب اللن نميتونم راجب اينكه كسي تو زنديگشه يا نه نظري بدم

  80. مریم says

    سلام
    چرا نظر منو چاپ نکردید و پاسخ ندادین?
    ممنون میشم اگه پاسخ بدین

  81. مبینا says

    من و دوستم سه سال با هم بودیم به قصد ازدواج عشق هم بیشتر از طرف اون بود. چند وقته که کات کردیم و هیچکدوم ازین نشونه هارو هم نداره. چه کار باید بکنم؟ تغییر کرده. سیگار میکشه جدیدنا

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر. علت کات کردن؟
      سن هر دو ؟ وضعیت شغلی ایشون؟ و رفتارهایی که با هم دارین چی هست؟ روی همین متن ریپلای کنین و بنویسید تا بهتر پاسخ داده بشه.

  82. مریم says

    با سلام
    حدود دو سال میشه که از یکی از همکارام خوشم اومده_ البته به طور مستقیم همکار نیستیم من برای انجام یه سری کارها هفته ای یکی دو بار به اداره شون میرم_از رفتارهای اون حس کردم که اونم بهم علاقه داره تا اینکه بعد یه مدت به بهانه عید و مراسمات تبریک میفرستاد و عید قربان سال قبل بعد تبریک عید گفت که شما خیلی خوب و مهربونی و دوست دارم و …منم فقط در حد ممنونم و لطف دارین جوابشو دادم چندین بارا ین مسایل تکرار شد تا روز مرد که من براش پیام تبریک فرستادم و در کمال ناباوری جواب نداد اون شب که اتفاقا شب تحویل سال بود تا خود صبح بیدار بودم و گریه کردم ولی همون شب شماره و پیاماشو کلا از گوشیم پاک کردم صبح روز بعد که اول فروردین بود پیام تبریک عید فرستاد میخواستم جواب ندم ولی گفتم بی احترامیه و بالاخره همکاریم بازم باهاش رو در رو میشم درست نیست.جوابشو دادم ولی برای روز مبعث نه اون پیام داد نه من.چند روز بعد تعطیلات به اداره شون رفتم و تو آسانسور باهاشون رو به رو شدم خیلی سرد جواب سلام رو دادن و کلا سرش رو انداخت پایین و وقتی خواست از آسانسور پیاده شه یه ببخشید گفت و رفت.نمیدونم چرا یه دفعه ای اینقدر رفتارش تغییر کرد روز قبل روز مرد که آخرین روز کاری بود به هیچکدوم از همکاراش پیشاپیش تبریک نگفت ولی اومد خیلی محترمانه به من تبریک گفت و رفت ولی نمیدونم توی کمتر از ۲۴ ساعت چی شد که جواب پیاممو نداد؟ میتونم به ادامه این رابطه امیدوار باشم.در ضمن هر دو ۳۳ ساله هستیم من فوق لیسانس و ایشون هم دانشجوی دکتری هستند

  83. مریم says

    در ضمن چند وقت پیش از طریق یه دوست مشترک درباره من و خانواده ام تحقیق کرده بودن

  84. محمد says

    سلام من محمد هستم از تهران حدود ۲ سال پیش دختری رو دیدم ازش خوشم اومد تا اینکه ۶ ماه پیش با اکانت مجازی اوردمش تو یه گروه که خودم بودم و کم کم حرف پیش کشیدم و بهش گفتم یه ۲ هفته با هم بودیم و بعد یهو دیدم بلاک کرده و نوشته برو با دوست دخترات .اخه قبلا بهش گفته بودم رل زده ام بعد ۳ ماه دیدیم جواب بیوگرافی رو داده و با چن تا جمله رد و بدل شدن تو بیوگرافی اومد پیویم و گفت نمیخوام برگردم و بهت بگم اشتباه از تو بوده بعد بحث عوض کرد یه ۲ روز با هم بودیم و اومد گف که باباهامون با هم دعواشون شده شاید ما نتونیم همدیگ رو ببینیم پس خدانگهدار منم گفتم باش گفت چقدر سریل قبول کردی و بعد یکم دعوا رفت
    الان نمیدونم چیکار کنم
    کلا بیخیالش شم ؟
    برم پیویش ؟
    وایسم تا خودش بیاد؟؟
    یا وایسم تا ببینمش
    البته این هم هست که اگه رفتم پیویش گفت نه غرورم داغون میشه
    کمک کنید بگین چیکار کنم نمیدونم دوسم داره یا ن
    کمک کنین
    یه چیز دیگه هم بدم
    من هر روز بیوگرافی و پروفایلشو چک میکردم و همش تو فکرشم ولی اون گفت اولین بار بود بیوگرافیت دیدم
    میگفت فکر نمیکردم از بلاکی در اورده باشی
    ولی خوب اگه اون بلاک کرده بود هر روز میدیدم باز کرده یا نه و اگه نمیشد با اکانت مجازی پروفایلشو چک میکردم
    ولی اون بعد ۳ ماه چک کرده

    1. شادزیستی says

      سلام این که ایشون گفته من برای بار اول چک کردم میتونه حرف راستی باشه یا نه صرفا حرفی زده باشه که نشون بده برای شما چندان اهمیت قائل نیست. وضعیت رو بررسی کنین و ببنیین که واقعا مشکل پدرهاتون حاد هست طوری که ازدواج تحت الشعاع قرار بگیره یا نه اگر مساله خاصی نست و شما شرایط ازدواج دارید از طریق خانواده تون اقدام کنید. اما دوست عزیز، صحبت از غرور کردید این رو بدونین که گاهی یک غرور، حسرت یک عمر رو توی دل ادم می گذاره . پس از نه شنیدن نترسید. موفق باشید

  85. Ebi says

    سلام حالتون چطوره ؟ خوبین؟
    من یه سوالی داشتم
    با یکی مجازی آشنا شدم و چند ماهی باهم چت میکردم و عکسش رو هیچ وقت ندیده بودم و آدرسش رو هم نداشتم ولی اون عکس های منو دیده بود و آدرس مدرسه خودم و محلمو و مدارس دوران دبستانم رو و .. بهش گفته بودم , یه رو صبح ولنتاین وقتی داشتم به مدرسه میرفتم یه خانمی که مال محله ما نبود توی راه اومد و از من آدرسی رو خواست و من نشناختمش مدرسه دبستانم که نزدیک محلمون بود ازمن درخواست کرد , و از اون به بعد چند صبح روز بعد دوباره دیدم و این بار بدون این که چیزی به هم بگیم از کنار همدیگه گذشتیم و روز سوم هم همینطوری و وقتی که فهمیدم خودشه چند صبح که اونو دیدم راهمو عوض کردم تا منو نبینه نمیدونم چرا بهم زنگ نمیزد و بعد از دوسال یکبار نمیدونم چطوری دوباره دیدمش و الآن که سه سال گذشته یبار تو اینستا بهم پیام داد و خیلی کوتاه پیام میداد و منم دیگه زیاد باهاش چت نکردم و اینستاشو پاک کرد
    اصلا نمیدونم مجرده ؟ یا منو هنوز دوست داره نداره اگه داره چرا بهم زنگ نمیزنه یا وقتی میاد منوببینه حرفی نمیزنه و زیر چشمی نگام میکنه؟

    1. شادزیستی says

      سلام به ظاهر، این خانم تمایل نداشته رابطه شما جدی باشه و کم کم تمام کرده. پیام های دیگه اشون رو جدی نگیرید و به زندگی تون برسید چرا که هر گونه سوالی که دارید پاسخی دقیق و درست بتون داده نمیشه مگر ان که خودش صحبت کنه با شما.
      و این امکان نداره. پس هر گونه درگیر بودن تباه کردن وقت و زمان طلایی و احساسی است که شما دارید.

      1. Ebi says

        خیلی خیلی ممنون , متشکرم
        بهترین جوابی بود که شنیدم واقعا متشکرم

  86. کامبیز says

    با عرض سلام
    سال گذشته به خواستگاری دختری رفتم . پس از مدتی خانواده ام با دلایلی موجه از من درخواست کردن رابطه با اون دختر رو تمام کنم.یک روز تلفنم رو خاموش کردم چند روز بعد اون دختر اس ام اس داد که دیگه همه چیز تموم شد.با اینکه یکسال از اون رابطه گذشته هنوز ذهنم مشغول اون هستش.مشکل من اینجاست که قلبم باهاش موافقه اما عقلم مخالفت میکنه.حالا این دوگانگی عذابم میده .نمیدونم چطور یادش رو از ذهنم پاک کنم.لطفا را هنمایی کنید.

  87. پیام says

    با سلام.من یه پسری هستم 27ساله با قیافه معمولی.ولی تیپم تا حد ممکن به روزو جدیدهست .تو همسایگیمون یه خانمه هست که خیلی زیبا ومتاهله و یه دختر 7 ساله داره.این خانم خیلی بهم زل میزنه طوری که من هر دفعه لعنت به شیطون میکنم.ولی باز نمیشه یه بار داییم داشت میامد طرفم من گفتم نیا از در اومد بیرون ونگاه کرد که چیه چادرش تکون خورد وپاهاش معلوم شد.همش سلام میده.طوری نگاه میکنه که وابسته ش شدم.همش لعنت به شیطون میکنم.نمیشه نمیشه.یه بار خاستم شماره شو بگیرم.ولی باز لعنت به شیطون کردم.اولش میگفتم شاید به خاطر همسایگیه تحویلم میگیره.ولی آخه یه جوری نگاه میکنه که مثله همسایه نیست.من هرموقع میبینم سرمو میندازم پائین.هرموقع هم شوهرش پیشش باشه نگاه نمیکنه نه اون نه من.ولی کلا دیوونه ام کرده.میخام بدونم که هدفش چیه از این کارا..؟چرا من…؟بازم بگم واقعا دارم دیوونه میشم.فقط میخام بدونم قصدو هدفش چیه چون نمیتونم ب کسی بگم.

    1. شادزیستی says

      سلام این موضوع ممکنه توهم و فکر شما باشه. اما حتی اگر درصدی هم درست باشه، و شما حقیقتا لعنت به شیطان می کنی، مطمئنا نباید پیگیر باشی. هر دلیلی داشته باشه آخرش به خیر و صلاح شما نیست و به آینده تون اگر فکر کنین متوجه میشین که این زن، می تونه دامی برای اینده شما و یک ازدواج عالی برای شما باشه.
      موضوع رو پیگیری نکنین و مراقبت کنین از نگاه تون تا این خانم نا امید بشه از سمت شما و دست برداره . اگر این رفتار ادامه پیدا کنه همسایه های دیگه هم می فهمند و اسباب تهمت و دردسر برای شما میشه.
      از چشم و دلتون مراقبت کنین چرا که باید سالم به خدا پسش بدیم.. موفق باشین

  88. ناامید says

    سلام وقت بخیر
    من چهار سال پیش به پسر عمم علاقه داشتم ک ایشون به وسیله ی یه واسطه موضوع رو فهمیدن چن وقت قبلش بهم پیام دادن و گفتن ک بهم علاقا داره و باهم کمی پیام میدادیم در مورد ویژگی های هم قرار بود بیان خواستگاری ک هر دفه مشکلی پیش اوند و نشد تا اینکه من و ایشون سر یه موضوع باهم بد حرف زدیم و از اون موقع ک یه ساله هیچ پیامی ندادیم نمیدونم الان حسش بهم چی هست ازدواجم نمیکنه فقط چن ماه بعد از دعوامون رو پروفایل تلگرامش یه متن بود ک مشخص میشد داره بهم فک میکنه و به یکی از دوستاش گفته منو میخاد ولی قسمت نمیشه
    واقعا خسته شدم خواهش میکنم کمکم کنین چرا پا پیش نمیزاره الان که هیچ مشکلی نداره؟؟؟؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم با واسطه ای که ایشون صحبت کرده، صحبت کن. ببین مساله اش چی هست. واسطه یا همون دوستش رو توجیه کن که به گفته خودش با اقا صحبت کنه و ایشون یک بار دیگه به شما پیام بدهند و در مورد مساله رفع سو تفاهم کنید.

  89. تینا says

    من بعد پنج سال از پسری ک هم سن خودم بود شکست خوردم و الانم دارم دیوونه میشم نمیدونم واقعا چیکار کنم حتی یه بار میخواستم خودکشی کنم

    1. شادزیستی says

      سلام اگر کمی صبر کنی متوجه خواهی شد که هیچ کس ارزش این را ندارد که بخواهی، جان شیرینت را بخاطرش فدا کنی! فراموش کردن عشق از دست رفته در 70 روز بهت کمک می کنه مثل خیلی های دیگه، سریع تر عشق رو فراموش کنی طوری که حتی باور نکنی. من توی این فایل برات یک ساعت حرف زدم پس برام ارزشمند بودی.

  90. نادی says

    ی مدته با یه پسری در ارتباطم اما شدیدا حس میکنم نادیده گرفته میشم. هیچوقت ناراحتی من مهم نبوده مثلا سر من داد میزنه و من نراحت و افسرده و دلشکسته میشم، ی ساعت بعد بدون اینکه به روی خودش بیاره ک سر من داد زده و شخصیتم رو خرد کرده میاد میگه چیه چرا ناراحت و دمغی ؟ چیه میخای دعوا راه بندازی؟
    همیشه توی هر بحث و مشکلی من مقصرم چ شروع کننده من باشم چ اون، چ گناهکار من باشم چ اون
    اگه من گناهرکار باشم که دعوا باید چند روز طول بکشه و هی قیافه های عجیب و غریب بگیره تا من برم منت کشیش تازه اگه کوتاه بیاد، حالا اگه اون مقصر باشه بازم من حق ندارم ناراحت بشم و قیافه بگیرم و این اخلاق من که از رفتاری ناراحت میشم و توقع دارم ازم عذرخاهی و دلجویی بشه خیلی توقع بی جاییه.
    حتی یه بارم به خودش گفتم حس میکنم رضایت و نظر من توی این رابطه مفتم نمی ارزه. اگه اون راضی باشه همه چی خوبه منم مهم نیستم.
    واقعا دلم داره منفجر میشه از این حجم از بی تفاوتی ای که بهم میشه
    جابتر اینه ک حتی محبت هم با قطره چکون میکنه در حالی که من ی کم محبتمو کم کنم یا ی ذره سرد رفتار کنم با بدترین الفاز میگه ک تو سرد شدی بی محبتی فلانی
    تا ی کمم ازش انتقاد میکنم حتی خیلللللی آروم و بدون توهین، فوری صداشو میبره بالا ک باشه فقط تو خوبی من کلا بدم همه ایرادا از منه
    جالبه بچه هم نیستیم هر دو 26 ساله…
    این رابطه برام تبدیل شده به تحقیر و ناراحتی و گریه و افسردگی
    من باید چیکار کنم که بهتر شه شرایط؟

    1. شادزیستی says

      سلام به شما توصیه من به شما این هست که دست از محبت کردن و توجه بردارید.
      حقیقتا از امروز از همین لحظه عاشقی رو کادو پیچ کنین و بذارید کنار تا مدتی که ایشون به ررفتار درست برگرده
      به زندگی خودتون و علایقتون بپردازید.
      تا تماس نگرفته پاسخ ندید.
      حتی بگذارید چند بار تماس بگیره یکیش رو پاسخ بدید. ( حتی اگر یک ماه هم زنگ نزنه ) شما سراغش نرین.
      هر چه شما بیشتر به ایشون بهابدید موجب میشه که ایشون بیشتر رفتار زجرآور داشته باشه.
      سعی کنین حقیقتا از هر نظر خودتون رشد کنین
      در این حالت تغییر رفتارهای اشون رو هم خواهید دید.
      اموزشی تدارک دیده ایم به نام تبدیل عشق یک طرفه به دوطرفه که اون هم میتونه بهتون کمک کنه.
      موفق باشید

      1. نادی says

        مشکل اینه که ما باهم هم کلاسی دانشگاه بودیم و الانم توی محل کار همکار هستیم یعنی امکان بی تفاوتی وجود نداره صراحتا.یعنی بخام بی تفاوتی کنم یه دعوای اساسی ایجاد میشه

  91. مریم says

    سلام برای من راهکاری نداشتید؟

  92. Mojtaba says

    سلام.من سه سال پیش با دختری دوست شدم چند ماه پیش فهمیدم داره بم خیانت میکنه من قرار گذاشتم باهاش و باش حرف زدم گفت دیگه دوستت ندارم و رفت الان من حالم خیلی داغونه.بدون اون نمیتونم زندگی کنم توروخدا کمکم کنید?

    1. غزال says

      سلام،۴ماهه با ی اقایی ب قصد ازدواج ارتباط دارم،تنش زیاد داشتم چیزی که الان درگیرشم اینه که برای چندمین بار رابطه رو تموم کرد،قبلا پیش اومده که حتی چندین بار بلکم کرده یا رفته ولی به ساعت نکشیده برگشته،این دفعه اخرم میگه من ب درد رابطه نمیخورم بو بقول خودت مغرورم و…بهتره سنتی ازدواج کنم هر وقت شرایطم خوب شد،ولی باز صبحش برا ی کار ضروری تماس گرفتم باهاش انگار ن انگار تموم کرده ،بعدم چت کردیم ،من الان واقعا بلاتکلیفم ک چی کار کنم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید،ایشون ۳۰سالشونه و من۲۵

      1. شادزیستی says

        سلام و احترام
        بهترین توصیه به شما این است که از ایشون کمی کناره بگیرید و به خودتون بپردازید تا ایشون کمی فضای نبود شما رو حس کنه و تصمیم قطعی اش رو بگیره. اگر ایشان واقعا شل کن سفت کن داره و یک بار هست و یک بار نیست نمیشه به حس ایشون برای یک زندگی جدی و انتظار برای این رخداد یعنی خواستگاری، کمی غیر منطقی است.

  93. مجید says

    سلام و خسته نباشید.
    من 34 سالمه حدود چند سالی با دختری اشنا شدم که از خودم چها، سال کوچکتره.به مرور باب اشنایی باز شد و من دیدمش البته یه بار هم طلاق گرفته ، کم کم عاشقش شدن بهش گفتم اوایل خیلی استقبال کرد خیلی هم خوب بود ازم خوشش هم اومد ولی از این عید کم کم کمرنگ شد، بهش گفتم گفتم گفت نه فکر میکنی من متل قبلم،ولی از رفتارهاش میفهمیدم . ولی در کل متل قبل نیست ولی نه میگه اره و نه میگه نه ! میگه من دوستت دارم ولی زمان میخوام ،گفت عیب نداره، ولی اشتیاقش متل قبل نیست پیام دادنش ،حرفاش اهمیت دادنش حتی وقتی میخواست بخوابه شب بخیر میگفت الان نه، ولی اصلا هم نمیگه نمیخوامت فقط کمرنگ تر شده ،خیلی دارم اذیت میشم از این کمرنگ شدنش، احیاس میکنم با کسی هستش ولی خودش میگه نیستم فکر داره عذابم میده، این بلاتکلیف گذاشتن داره عذابم میده. و خیلی هم دوسش دارم .ممنون اگه راهنماییم کنید

    1. شادزیستی says

      سلام بهترین راه بلاتکلیفی این هست که رسما ازشون خواستگاری کنید و با خانواده اش صحبت کنید. این جا می تونه نظر واقعی اش رو بگه.
      اگر بعد از خواستگاری رسمی باز هم زمان خواست نهایتا 3 تا 6 ماه زمان بدین . البته چون جند ساله که اشنا هستید این مدت زمان هم معقول نیست ولی خب برای محکم کاری و شاید انتخاب بین چند خواستگار، این زمان فرصت کافی باشه براش.
      موفق باشید

  94. شمعون says

    سلام
    اول اینکه خوشحال شدم که افرادی مثل شما دغدغه اشون کمک به هموطنانشون در این موارد حساس و سرنوشت ساز هست و از شما کمال قدر دانی و تشکر رو به نوبه خودم دارم.
    بنده هم سوالی دارم که از خدمتتون میپرسم.

    یک روز خانومی از همکلاسی های دانشگاه از بنده خوشش میاد و با هم ارتباط میگیریم.( ابتدا ایشون بودن که به من ابراز تمایل کردن و شروعش با ایشون بود ) ایشون خودشون داوطبانه و بدون اینکه من چیزی بگم گفتن درسی چیزی مشکل داری من میتونم بهت کمک کنم، حتی اگر کلاس هم نداشت به خاطر من میومد دانشگاه و درس باهام کار میکرد. خلاصه هوامو داشت.
    نکته جالت اینجاست که جلوی من از بقیه پسرا بد میگفت، مثلا میگفت فلانی اومده شب در خونه ازم خواستگاری کرده منم گلا رو زدم تو صورتش، فلانی تو خیابون اومده با ماشین برام مزاحمت ایجاد کرده همونی که توی کلاس فلان استاد هست‌، فلانی تو تلگرام هی مزاحمم میشه و از این قبیل صحبت ها. و خب ایشون فرد زیبا و یا پرفکت هستند و طبیعیه.

    به نظر شما ایشون به من علاقه داشت ؟ داشت از این بابت که همه چی تموم شد.

    اگر آره جرا جلوی من از پسرای دیگه بد میگفت ؟ آیا میخواست من حد خودم رو بدونم ؟
    اگر نه چرا اینقدر نسبت به من لطف داشت ؟ چرا میومد باهام درس کار میکرد ؟ و از هیچ کمکی برای من دریغ نداشت ؟
    در صورتی که این همه خواهان داشت ؟ از استاد تا دانشجو ! که من هم در جریانش بودم و درست میگفت.

    این سوال برای من پیش اومده و خب ذهنم رو درگیر کرده.

    البته که این موضوع تموم شدست اون به شکل جدی و هیچ راه بازگشتی نیست ! و ایشون زندگی خودش رو داره.
    اینکه چطور تموم شد هم خدمتتون بگم، ابتدا از سمت من و بعد از بازگشت من از سمت ایشون. اون هم به شکلی ناخوشایند.

    فقط پاسخ به این سوال برام مهمه. که آیا اون من رو دوست داشت یا نه ؟

    ممنونم.

    1. شادزیستی says

      سلام تشکر از شما
      خب این رفتار ایشون که می امدند دانشگاه برای کمک کردن به شما می تونه نشانه تمایل و علاقه باشه.
      ولی وقتی که شما کات کردید، ایشون هم دیگه تمایلی نداشته توی این رابطه بمونه و شاید به اجبار برای حفظ غرور ایشون هم جدا شده.
      در صورتی که این همه خواهان داشت ؟ از استاد تا دانشجو !
      خب شما هم یکی از اونها و او هم دلباخته شما
      چه چیزی عجیب هست ؟

      1. شمعون says

        تشکر از شما

        الان که میبینم گاهی اوقات یک تشخیص اشتباه چقدر میتونه مسیر آدم رو متحول کنه.
        موضوع رو خلاصه خدمتتون عرض کردم. اینکه چرا و چطور به اینجا رسید هم شاید بتونه این موضوع رو شفاف تر کنه. ولی خب جاش نیست !

        اما دلیل اینکه چرا جلوی من از بقیه پسرا بد میگفت رو نمیتونم درک کنم.
        سوالم همچنان همونه که خدمتتون عرض کردم، آیا به این دلیل که من حدم رو بدونم ؟ یا چیز دیگه ای که من نتونستم بفهممش ؟

        در انتها میگفت حتی اگر من این همه بهت کمک میکردم برای این بود که ثواب کنم و این قبیل حرف ها که خودتون بهتر میدونید و میگفت تو بد باورت شده‌! من هیچ پسری تو زندگیم نیست و نخواهد بود چرا که حاظر نیستم آرامشم رو با کسی که لیاقتش رو نداره تقسیم کنم. و از نظر من پسرا بی ارزش ترین موجودات روی زمین هستند.

        اگر اون دلباخته من بود چرا این حرفها رو بیان میکرد ؟ همین تناقضات رو نمیتونم بفهمم.

        منم رفتارم جالب نبود. بهش حق میدم.
        به نظرم هیچ چیز جز ندیدن یک دختر نمیتونه اون رو آزار بده.

        باز هم شما میگید من رو دوست داشت ؟

        1. شادزیستی says

          سلام مجدد
          اگر این حرف ها رو :
          در انتها میگفت حتی اگر من این همه بهت کمک میکردم برای این بود که ثواب کنم و این قبیل حرف ها که خودتون بهتر میدونید و میگفت تو بد باورت شده‌! من هیچ پسری تو زندگیم نیست و نخواهد بود چرا که حاظر نیستم آرامشم رو با کسی که لیاقتش رو نداره تقسیم کنم. و از نظر من پسرا بی ارزش ترین موجودات روی زمین هستند
          زمانی بهتون زدن که شما ایشون رو پس زدید، قطعا بخاطر ناراحتی و خشم از رفتار شما این کار و کرده

          برخی دخترها که مهارت ارتباطی جندان بالایی ندارند سعی می کنند با بد گویی از اقایون، خودشون رو در دل برخی اقایون دیگه جا کنند. این می تونه یک دلیل بوده باشه برای این رفتار این خانم!
          اگر شما مشهور به رفتارهای خارج از حد و حدود بوده اید احتمال داره ان حرفا رو برای این منظور زده باشه اما دختر اگر پسری رو دوست بداره، در این موضوع، سعی می کنه خویشتن داری کنه و صرفا مستقیم یا کنایه وار هشدار نمی ده.
          اما شما که قصد داشتید ایشون رو از خودتون برونید و بی توجهی کردید چرا واقعا براتون مهمه که دوستتون داشته یا نه!؟

  95. مریم says

    سلام و خسته نباشید
    خواهش میکنم کمکم کنید
    من دختری 30 ساله هستم 4 ماه پیش از طریق یکی از دوستان به پسری به قصد ازدواج معرفی شدم که 2 سال از من بزرگتره ک یه بار هم طلاق گرفته…البته با همسر قبلیش 3 ماه عقد بودن و بعد جدا شدن از زمان جداییشون 5 سال گذشته….اون آقا تو یه شهر دورتر از ما هست و مجازی با هم صحبت کردیم ولی نشد تا حالا حضوری همو ببینیم…اول در مورد خودم و خانواده صحبت میکردیم بعد بهم گفت من باید از همه نظر از شما شناخت پیدا کنم تا بیام خواستگاریت، من نمیتونم دوباره اشتباه کنم و از این حرفا…بعد گفت این شناخت در قالب احساسات هست و شناخت من از شما اینه که تو احساسات همه شناختی از شما پیدا کنم…و گفت زیاد طول نمیکشه فقط سه هفته…منم قبول کردم
    بعد شروع شد اول میگفت باید مجازی ببینمت…یا شب وقتی پیش خانوادم بودم میگفت برو اتاق دیگه تا باهم حرف بزنیم البته حرفای تحریک کننده…که من قبول نکردم و بعد چند روز بعد به دوستم گفته بود من دختر امروزی میخوام …..
    که دیگه ارتباطی نداشتیم….بعد چند وقت دیگه متوجه شدم مشکلی براش پیش اومده و چون هنوز نتونستم فراموشش کنم بهش پیام دادم و حالشو پرسیدم اول گفت شمارتون رو نمیشناسم و معرفی کنید بعدش گفت میخوام ببینمت گفتم شما برا من تموم شدین که گفت من نمیخوام این طور باشه و به خاطر رفتاراش کلی معذرت خواهی کرد و خدا و جون مادرش رو قسم خورد که بهت فکر میکنم و دوست دارم چون تو از نظر احساسی باهام همراه نشدی این حرفا رو زدم….بعد گفت یه مسئله ای برام خیلی مهمه این که میخوام اندامتو از رو لباس زید ببینم…و فکر نکن که من هرزه ام فقط خیلی برام مهمه فقط یه باره….بعد منم قبول کردم…فردای اون روز ازم پول قرض گرفت…پولو گفته بود دو روزه پس میدم که نداد چند روز بعد دوباره پول خواست و گفت مشکل مالی برام پیش اومده و قسم خورد که هر دو رو پس میده بهش گفتم از کسی دیگه یا خانوادش بگیره گفت از خانواده نمیتونم بگیرم چون بعدش هی اونا از من قرض میگیرن و به دوستانم هم نمیتونم رو بندارم…این شد که دوباره بهش پول دادم…البته این پروسه چند روز طول کشید و اون خیلی التماسم کرد و قسمم داد…ایشون کارمند هستن و مشکل مالی ندارن…فقط میگفت این چند وقته یه مشکل بزرگ مالی برام پیش اومده ضامن کسی شدم طرف اقساطش رو نداده و کارتم مسدود شده و الان خیلی بی پولم و همین یک ماهه قرار حل بشه…
    در مورد مشکلش با همسر سابقش پرسیدم که میگفت اون فقط پوله منو میدید و من براش مهم نبودم.
    دوباره ازم همراه شدن احساسی رو خواست که گفتم دیگه نه و اگه منو میخوای از طریق خانواده بیا جلو…که بهم گفت عجله نکن…
    چیکار کنم.؟؟…به نظر شما اشتباه کردم و آدم ساده و احمقی هستم.
    این آدم اصلا قصدش ازدواج هست؟

    1. شادزیستی says

      با توجه به مواردی که تا کنون داشتیم، این گونه افراد هدفی جز ازدواج دارند و بشتر به قصد اخاذی – رابطه ج*نس**ی و غیره این کار رو می کنند. بهتره که رابطه رو با ایشون تمام کنین و به هیچ عنوان اجازه ندید ان اقا با شما در تماس باشه ( مخصوصا این که هویت شون جعلی بوده بیشتر این موضوع رو به سمت اهداف غیر از ازدواج می کشونه که بارها این جریان رو من در مراجعین دیده ام )

  96. مریم says

    سلام مجدد
    شرمنده یه چیزی رو فراموش کردم بگم
    اون آقا از اون اول اسمش و سنش و مدرک تحصیلیش رو بهم اشتباه گفت (یه هویت کاملا متفاوت) بعدا من متوجه شدم که بهم دروغ گفته…بهش گفتم اول قبول نمیکرد بعدش گفت به خاطر شرایط کاریم بوده و قسم خورد که میخواستم همه چیز رو شب خواستگاری بهت بگم

    1. شادزیستی says

      چند مدت با هویت جعلی با شما رابطه داشت؟ وچطور متوجه شدید ؟ آیا دوست شما از هویت جعلی ایشان خبر داشت؟ قطعا نباید این قسم و باور کرد! چه کسی هست که با هویت جعلی Y زنگ بزنه و خواستگاری کنه و شب خواستگاری آقای X از اب دربیاد. مشخصه که در چنین حالتی نظر خانواده دختر منفی است.

  97. ناشناس says

    سلام خسته نباشید ممنون واسه نصحیت های ارزشمندتون
    تقریبا 5 ماه با یکی در رابطه هستم بعد همیشه بهم میگفت دوستم داره بعد حتی در مورد عشق قدیمیش هم بهم گفت .
    لطفا راهنمایم کن منو خودش باهم کلش بازی میکنیم بعد یه شب وقتی وارد بازی شددم خودش انلاین بود چتهاش خوندم با یه دختری حرف میزد بهش گفت بزار ببینیم کی خوشکلتر تو یامن بیا این ایدیم هست بیا تلگرام .منم سلام کردم جواب داد ازش انتظار داشتم توضیح بده مثلا قصدش بد نیس از این چیزها ولی هیچی نگفت منم حیرونم نمیدونم دوستم داره یا همش دروغ بود.

    1. شادزیستی says

      سلام دوست خوبم. صرفا گفتن دوستت دارم نه تاییدی بر اون هست و نه التزامی میاره که مثلا حالا چون گفته دوست دارم، باید تا پایان محکم پای شما بایسته. متاسفانه این روزها این کلمه و عبارت خیلی بی ارزش شده توسط بسیاری از افراد. با این حال، وقتی که این فرد در جایی صحبت از چنین چیزهایی میکنه و براش مهم نیست که شما ببنید یا نه، نشون از این داره که این قضیه دوست داشتن شما براش زیاد جدی نیست!
      همه کاربران عزیزم آبجی های خوبم گوش کنید :

      بهترین کار این هست که این روزها، این دوست دارم ها رو چندان جدی نگیرید تا وقتی که فردی واقعا رسما از شما از خانواده تون خواستگاری کنه. حتی اگر دو سال هم شما رو تو اب نمک نگه داره، و لاف عاشقی رو بزنه، باز هم تردیدی در کنارش هست و باید خودش رو ثابت کنه ..

      معمولا دوستت دارم از نظر اقایون دو وجهه داره.
      یکی دوست داشتن معمولی هست که خب معمولا اقایونی که دلشون دریاست! همه بانوان رو دوست دارن ( ترک و لر و کرد و فارس هم نداره .. کلا دوست دارن 😐 )
      مدل دوم از اون دوست داشتن هایی است که فقط دنیا رو در چشم یک زن می بینن و تا اون زن رو ملکه خونه شون نکنن ولش نمی کنن… ( الهی اینجور عشق ها و دوست داشتن ها نصیب همه تون )

  98. مریم says

    با سلام
    حدود دو سال میشه که از یکی از همکارام خوشم اومده_ البته به طور مستقیم همکار نیستیم من برای انجام یه سری کارها هفته ای یکی دو بار به اداره شون میرم_از رفتارهای اون حس کردم که اونم بهم علاقه داره تو خیلی از مسائل کاری هوامو داشت،طوری که حسادت بعضی از همکاراش رو کاملا میشد حس کرد، حتی زمانبکه نتایج آزمون دکتری رو دادن خیلی مشتاقانه اومد و پرسید چیکار کردی؟در صورتی که من اصلا بهش نگفته بودم که شرکت کردم.گفت که از کتابهایی که بعضی وقتها دستت دیدم حدس زدم شرکت کردی.تا اینکه بعد یه مدت به بهانه عید و مراسمات تبریک میفرستاد و عید قربان سال قبل بعد تبریک عید گفت که شما خیلی خوب و مهربونی و دوست دارم و …منم فقط در حد ممنونم و لطف دارین جوابشو دادم چندین بارا ین پیامک ها تکرار شد تا روز مرد که من براش پیام تبریک فرستادم و در کمال ناباوری جواب نداد اون شب که اتفاقا شب تحویل سال بود تا خود صبح بیدار بودم و گریه کردم ولی همون شب شماره و پیاماشو کلا از گوشیم پاک کردم صبح روز بعد که اول فروردین بود پیام تبریک عید فرستاد میخواستم جواب ندم ولی گفتم بی احترامیه و بالاخره همکاریم بازم باهاش رو در رو میشم درست نیست.جوابشو دادم ولی برای روز مبعث نه اون پیام داد نه من.چند روز بعد تعطیلات به اداره شون رفتم و تو آسانسور باهاشون رو به رو شدم خیلی سرد جواب سلام رو دادن و کلا سرش رو انداخت پایین و وقتی خواست از آسانسور پیاده شه یه ببخشید گفت و رفت.نمیدونم چرا یه دفعه ای اینقدر رفتارش تغییر کرد روز قبل روز مرد که آخرین روز کاری بود به هیچکدوم از همکاراش پیشاپیش تبریک نگفت ولی اومد خیلی محترمانه به من تبریک گفت و رفت ولی نمیدونم توی کمتر از ۲۴ ساعت چی شد که جواب پیاممو نداد؟ در ضمن چند وقت پیش از طریق یه دوست مشترک درباره من و خانواده ام تحقیق کرده بودن
    میتونم به ادامه این رابطه امیدوار باشم.و اینکه اصلا قصدشون ازدواج هست یانه.در ضمن هر دو ۳۳ ساله هستیم من فوق لیسانس و ایشون هم دانشجوی دکتری هستند.ممنون میشم اگه راهنمایی کنید.یه بار دیگه براتون فرستادم متاسفانه جواب ندادید.

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر.
      این که تحقیق کردن خب معلومه نیت شون جدی بوده اما بستگی داره دقیقا بعد از اون تحقیق سرد شده اند؟
      گاهی اوقات مرد ها رفتار سرد گونه انجام می دهند تا میزان علاقه زن رو به خودشون بفهمند. در حقیقت با این سردی ها زن رو به چالش می کشندو حتی ممکنه هفته و ماه طول بکشه. ( عجب صبری این اقایون دارن اما خب برای بازی که در نظر دارن ضروری می بینند )
      شما کماکان، به زندگی خودتون ادامه بدید، شاد و پر نشاط باشید، استوری های غمگین نذارید عکس پروفایل تون سرشار از امید و شور باشه.
      احتمالی که من میدم با توجه به تجربیات کاربران و مراجعین احتمالا این اقا تحقیق کردن و یا چیزی که شنیدن مورد انتظارشون نبوده ( توجه کن که شما با شنیدن این حالت نباید ریکشنی از خود نشون بدی ) و یا این که با خانواده اش مطرح کرده و نتونسته رضایت خانواده رو جلب کنه. ( حالت دوم بیشتر دیده شده تو مراجعین )
      اما اگر این اقا به سمت شما اومد و خواست با شما بمونه با یک شناخت معمولی توی دو سه ماه، بهتره که ایشون رو راغب به ازدواج کنید که من در این باره فایلی رو روی سایت در روز های اتی قرار می دهم.
      توصه اکید دارم که از خودتون چیزی نشون ندید که این اقا، متوجه شه منتظر پیامش هستید یا دوست دارید ازتون خواستگاری کنه 🙂
      موفق باشین و پوزش بخاطر دیر پاسخ دادن

      1. مریم says

        ممنون بابت وقتی که گذاشتید.تحقیقشون قبل از دادن پیامک و ابراز علاقه بود.یعنی اول تحقیق کردن بعد رابطه رو شروع کرد و همه چی هم خوب بود تا 29 اسفند 97 که جواب پیام تبریکمو نداد ولی روز بعد تبریک سال نو فرستاد(ابهام زیادی برام ایجاد شد) وبعد از تعطیلات که همو دیدیم مثل قبل نبود و با سردی جواب سلام منو داد.طبق چیزایی که از همکارا شنیدم به پدر و مادرشون خیلی علاقه مند و وابسته هستند( مخصوصا مادرشون) در ضمن از نظر اخلاقی و اعتقادی همه ازش تعریف میکنند و جز افرادی هست که اهل نماز و روزه و… هست و این رفتارهاشون بیشتر منو مجذوب کرده.اگه قصد کشیدن منو به چالش داره تا میزان علاقه رو بفهمه لازمه من کاری انجام بدم؟ بعد از رتار سردی که ازشون تو اداره دیدم دیگه اونجا نرفتم.سپاس

        1. مریم says

          سلام
          میشه لطفا جوابمو بدید.سپاس

  99. شمعون says

    چون فکر میکردم بهم علاقه ای نداره و فقط دوست و همکلاسی هستیم.نه بیشتر.
    و خب کسی نبود که روی این خانوم کراش نزده باشه، دانشجو ها هم که به عناوین مختلف دور و بر ایشون بود برای گرفتن جزوه و یا …
    این تعبیر رو برای من به وجود آورد که اینکه این همه سرش شلوغه حتما منم یکی مثل بقیه.
    وچه خوب که قبل از اینکه به من بگه خودم تمومش کنم.

    و اینکه ایشون اون حرف ها رو بعد از اینکه من به ایشون ابراز علاقه کردم زدن یعنی بعد از بی توجهی و بازگشت من.

  100. مریم says

    ممنون بابت وقتی که گذاشتید.تحقیقشون قبل از دادن پیامک و ابراز علاقه بود.یعنی اول تحقیق کردن بعد رابطه رو شروع کرد و همه چی هم خوب بود تا 29 اسفند 97 که جواب پیام تبریکمو نداد ولی روز بعد تبریک سال نو فرستاد(ابهام زیادی برام ایجاد شد) وبعد از تعطیلات که همو دیدیم مثل قبل نبود و با سردی جواب سلام منو داد.طبق چیزایی که از همکارا شنیدم به پدر و مادرشون خیلی علاقه مند و وابسته هستند( مخصوصا مادرشون) در ضمن از نظر اخلاقی و اعتقادی همه ازش تعریف میکنند و جز افرادی هست که اهل نماز و روزه و… هست و این رفتارهاشون بیشتر منو مجذوب کرده.اگه قصد کشیدن منو به چالش داره تا میزان علاقه رو بفهمه لازمه من کاری انجام بدم؟ بعد از رتار سردی که ازشون تو اداره دیدم دیگه اونجا نرفتم.سپاس
    پاسخ

    1. مهرگان says

      با سلام
      من و همسرم هر دو کارمند دانشگاه هستیم. شوهرم یکسال از من کوچکتر هستند و حقوق خوبی داریم. من حدود هشت ماهی هست عقد کردم و هنوز رسما وارد زندگی مشترک نشدیم. قبل از عقد چند باری که همدیگه رو دیده بودیم احساس کردم خسیس هستند از مدل بیسکوییت یا آبمیوه و مقداری که میخریدند متوجه شدم. مراسم عقدمون محضری بود و ساده و بعد از کلی بحث سر مهریه، صد سکه مهر کردند با وجودیکه مهریه خواهرهام خیلی بیشتر از این حرفها بود من چون دوستشون داشتم و حس میکردم دوستم دارند قبول کردم. الان سر خرید هر تکه از جهاز که خودم هزینه اش رو میدهم کلی با من بحث میکنند و دنبال چیزهای ارزان قیمت میگردند. روز زن هم یه کفش خیلی ارزون قیمت واسم خریدن و برای سال نو هم فقط یه ساعت ارزون قیمت. حتی وسایل مورد نیاز مراسم رو هم امروز و فردا میکنن با اینکه حدود کمتر از دو ماه به مراسم مونده. من چون کارمند بودم مقداری پول در بانک پس انداز دارم. حالا چند شب پیش با من تماس گرفتن و گفتن مقداری از پولهام رو به کارتشون بریزم تا با مقداری که خودشان دارند ماشین جدید بخرند. من گفتم این پس انداز من برای خرید خونه هست و اگه پول کم دارید ماشین قبلی خودتون رو بفروشید. ایشون گفتن من دست به سپرده هام نزدم شمام سپرده ها رو دست نزن از کارتت بکش که موجودی داره. گفتم من باید فکر کنم و بعد از نیم ساعت فکر پیام دادم شماره کارتشون رو بفرستند تا واریز کنم. ایشون هم پیام دادن که لازم نیست. صبحش که زنگ زدم با حالت عصبانی گفتن انگار دلتون نمیخواد پول بدید منم با عصبانیت گفتم نه و ایشون در جواب من گفتن این زندگی بدرد نمیخوره باید تموم بشه منم گفتم بله باید تموم بشه و ایشون گوشی رو روی من قطع کردن و ۳ بار که گرفتمشون پشت سر بر نداشتند. الان دو روزه قهر کردیم. نه من سراغی ازشون گرفتم نه ایشون. قبلا که قهر میکردیم ایشون بعد از آشتی میگفتن چرا با من تماس نگرفتی من اولش عصبانیم انقدر تماس بگیر تا جواب بدهم.
      اما اینبار دلم نمیخواد همیشه من پیشقدم باشم با وجودی که کار اشتباهی نکردم. و از نظر من ایشون نباید روی پولی که من قبلا پس انداز کردم چشم داشته باشند آن هم در دوران عقد.
      من هرچیزی با حقوق خودم میخرم کلی دعوا میکنن که شما چرا کفش ۲۵۰ هزار تومنی خریدی درصورتیکه کفش ۳۰ تومنی هم میشه خرید و من هرچی حرف میزنم که جنس و دوام فرق میکنه به گوششون نمیره. پول از نظر من اهمیتی نداره اما از آینده خودم میترسم.
      لطفا راهنماییم کنید

  101. مهدی says

    سلام.من با ی دختری دوست هستم و تو تلگرامش با یه بسر دیگه هم حرف میزنه جدیدا فهمیدم باید چیکار کنم دقیقا؟؟؟

    1. شادزیستی says

      چطور متوجه شده اید؟ آیا به صرف آنلاین بودن این ایده به ذهنتان آمده؟
      با صحبت کردن، در کمال آرامش این مساله رو حل کنید و در مورد تعهد صحبت کنید ( اگر صرفا تعهد ازدواج دارید! در غیر اینصورت ایشون مختارند هر کار دوست دارند بکنند )
      با بحث و جدل و قلدری! نمیشه این مساله رو حل کرد.

  102. H:E says

    سلام من نزدیک 9ماه هستش که با دختری تو مجازی دوست شدم.بعداز 6ماه حرف زدن و دل تنگی رفتم دیدمش ما با هم خیلی فاصله داریم حدود1000کیلومتر
    ما به دوست داشتن هم دیگه اصلا شک نداریم و خیلی وابسته هم هستیم.اما اون بعضی وقتا از چیزهایی که من بهش حساسم و خط قرمزی دارم روش پا میذاره و خلاف اخلاق من عمل میکنه و من به شدت عصبانی میشم و باهاش حرف نمیزنم الان دو روزه که قهریم و سابقه نداشته
    میخواستم بدونم چرا این کارو میکنه؟

    1. شادزیستی says

      اون بعضی وقتا از چیزهایی که من بهش حساسم و خط قرمزی دارم روش پا میذاره و خلاف اخلاق من عمل میکنه و من به شدت عصبانی میشم و باهاش حرف نمیزنم!
      دوست عزیز به جای حرف نزدن، حرف بزنید و منطقی مساله رو حل کنید.
      رعایت حد و حدود ها برای هر دو نفر هست.
      در رابطه با این مساله جدی صحبت کنید شاید به دلیل این که هنوز خواستگاری نکردید احساس می کنه که تعهدی به شما نداره و رعایت نمی کنه.
      به هر حال فردی که واقعا عاشق دیگری باشه حاضر هست از خیلی علایق خودش بگذره برای رضایت معشوق!
      اینجاست که کمی باید به شک افتاد از جمله تون که فرمودید :
      ما به دوست داشتن هم دیگه اصلا شک نداریم و خیلی وابسته هم هستیم
      مراقب باشیم دچار توهم عشق نشویم!

  103. مهدی says

    با سلام
    من 35 ساله هستم و مدت یک ماه هست که دخترخانمی 30ساله رو فامیل به من معرفی کردن. فقط دو بار از نزدیک دیدمش. یه بار منزل یکی ازاقوام که با خاله اش اومد که همدیگه رو فقط دیدیم ولی خصوصی صحبت نگردیم. یک بار دیگه دیدمش و اینبار صحبت کردیم و شرایط اصلیمون رو بیان کردیم. از بار آخر یک هفته میگذره. شماره گرفتیم و گهگاه براش پیام میدم و ایشون فقط جواب میده اونم با تاخیر. اما با اینکه بهش میگم که اونم پیام بده ولی هی میگه باشه و اینکارو نمیکنه. شاغل هست و شیفت کاری سختی داره و همین باعث میشه نتونیم هم رو ببینیم. من اولین باره که با یه خانم درمورد ازدواج صحبت میکنم میخواستم راهنماییم کنید با تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام صحبت های حضوری جدی، رو بیشتر کنید. مثلا حداقل سه بار باید صحبت کنین با ایشون در منزل شون و در شرایط کامل راحت و بدور از استرس.
      در مورد پیام دادن هم حضوری با ایشون صحبت کنید و نتیجه رو بررسی کنید. مثلا ساعت مشخص کنید و به ترفند های مختلف ایشون رو وادار کنید به پیام دادن مثل یاد اوری چیزی، و یا حل مشکلی یا مثلا انجام کاری برای شما و گزارش اون .
      براش یکی دو بار شارژ ارسال کنید ( بعضی از خانم ها در حد ارسال پیام هم، سخت گیر هستند از نظر مالی! شما باید منعطف باشید و راه های مختلف تست کنید ) البته اگر بدونیم چه حرف هایی میزنند با شما میشه تشخیص داد که اصلا تمایل داره یا خیر و این کارها ناز کردنه یا واقعا پس کشیدن!
      بررسی کنید همزمان خواستگاری دیگری دارند یا نه.
      توجه کنین که خواستگاری شما رسمی باشه تا اطمینان کنند و کمی به این رابطه رنگ بدهند.

  104. mahsa says

    سلام.میخواستم راهنماییم کنین
    من یه چن ماهی میشه با یه پسری آشنا شدم البته حس خاصی نسبت بهشون ندارم ولی ایشون با کار هاشون منو مجبور کردن که کنارشون باشم خودزنی هاشون گریه هاشون و… رابطه جدی نداریم ولی ایشون میگن واقعا عاشق هستنو درمورد ازدواج هم صحبت میکنن و رفتارشون طوریه که انگار تا اخر برای هم هستیم…
    ایشون خیلی غیرتی هستن مثلا چن وخت پیش که تماس گرفته بودم و داشتیم صحبت میکردیم یک دفه تلفنو قطع کردن و بعد که خودشون تماس گرفتند گفتند دوستم کنارم بودو نخواستم صداتو بشنوه و از این حرفا منم ناراحات شدم و به قولی قهر کردم گوشیو خاموش کردم و جوابشو ندادم فردای همون روز دوباره زنگ زدو بهم گفت مثل بچهایی این اخلاقو از سرت بیرون کن سر چیزای بیخودی قهر میکنی و…
    و الان چندروزه باهم صحبت نکردیم نه زنگ زده نه اس نه…با توجه به این که ایشون فرد مغرودی هستن به نظرتون الان تمایل به قطع رابطه دارن یا منتظر هستن من بهشون پیغام بدم و بگم خودمو اصلاح میکنم یا چی؟چکنم به نظرتون

    1. شادزیستی says

      سلام رفتار این اقا می تونه دلایل مختلفی داشته باشه. باید زمان بگذره مشخص کنه مساله رو. به چند روز نمشه تشخیص داد. اما در مورد ایشان دقت کنید که عمرتون رو پای کسی که روی عشقش اطمینان کامل ندارید هدر نکنید ( کاری که همه روزه بسیاری از دختران عزیز انجام می دهند و ضربه اش رو هم می خورند ).
      خودزنی هاشون گریه هاشون! این جمله نگران کننده است! البته سن و سال هر دو شما و شرایط زندگی و لول زندگی تون هم مهمه برای یک پاسخ خوب اما آیا به نظر نمی رسه که این رفتارها از بلوغ اجتماعی به دور است؟ حواسمان باشد عمرمان را پای چه کسی و برای چه چیزی صرف می کنیم.. امیدوارم انتهایش، پوچ و خداحافظی تلخ نباشد.

  105. mr.doctor says

    سلام خدمت مشاور خوب سایت
    من به یکی از اقواممون خیلی علاقه داشتم و چندبار براش نوشتم و گقتم که بهت علاقه دارم می خوند و به بهانه ای می گفت نخوندم اما درواقع خونده بود و یک بارهم که شمارش را گیر اورده بودم براش پیام دادم که دوستت دارم همون موقع بلاکم کرد ولی من بازهم پیام دادم و در اخر گفت که یه وقت مادرم می فهمه زشته من هم دیگه پیام ندادم و از اون موقع به بعد خیلی با من سنگین شد و هرجا تنها میشدیم از اون جا میرفت و خیلی کمتر میومد از شهرشون (البته فک کنم به خاطر درسش بوده )من هم سعی کردعزت نفسم را حفظ کنم و ازش فاصله گرفتم و سعی کردم که فراموشش کنم هر چند خیلی سخت بود اما ناچار بودم الان هم بعد از چند روز دوباره خیلی به فکرشم و می خوام ببینم نظرش واقعا چیه اما دیگه تا یک سال نمی بینمش که بفهمم و این یکسال دقیقا سال سرنوشت ساز منه و نمی دونم که سرنوشتم را برای دو نفر باید بسازم یا فقط خودم

    1. mr.doctor says

      جواب نمی دید؟؟؟

  106. m.r.sh says

    سلام من به یکی از دختر های فامیلمون از همون بچگی عاشقش بودم و هرچند ماه یک بار میدیدمش ما هم سن هستیم یک روز که مثل بقیه روز ها تنهاشدیم و هیج کس نبود یراش نوشتم که دوستت دارم اون دفعه داشت درس می خوند من هم که از خچالت اب میشدم از خونه زدم بیرون و بهش گفتم که اون را بخونه گفت باشه می خونم و رفتم (اون قبلا خیلی با من صمیمی بود و حتی چشمی و رفتاری فهمونده بود که اونم دوستم داره )بعد از اینکه رفتم . برگشتم گفت نخوندم و وقت نداشتم که بخونم من سه بار نوشتمدر دفعه های مختلف و هر سه بار گفت نخوندم تا اینکه یه روز که روز عید بود بهش گفتم می دونم که میخوندی اونهارا گفت اره می خوندم وکارت خیلی زشت بود (اون نه گوشی داشت و نه توی فضای مجازی عضو بود) برای اولین بار به یکی از فضا های مجازی اومده بود و من تونستم بفهمم که عضو شده با ترفند های شمارش را برداشتم و توی اونجا بهش پیام دادم که جرا جواب نمیده منا بلاک کرد و گفت که یه وقت مامانم میفهمه زشته منم گفتم باشه و دیگه مزاخم نشدم ولی از اون موقع خیلی سرد شد وحتی دیگه به خونه مامان جونم نمیاد و اجازه نمیده تنها بشیم الان من باید فراموشش کنم یا اینکه از ابروش میتسه و باید بعدم دوباره بهش بگم (اونها یه استان دیگن ما یه استان دیگه و خیلی درس خون هس و برای کنکور میخونه)

  107. سارا says

    سلام من سارا هستم من عاشق یه پسر بودم ک احساس میکردم اونم دوسم داره یروز دوستم خبر داد ک پسره داشته با دوستش حرف میزنه ک اونم شنیده میگن که منو دوس داره منم طاقت نیاوردم و به اونیکی دوستم گفتم.. بعد چن وخ بهش گفتم دوست دارم اون گفت ک منو دوس داره امابعد چن ساعت به من گفت من عاشق خانوادمم و دیگه پیام نده و بلاک کن … منم که داشتم دیوونه میشدم رفتم جرایانو به اون دختره گفتم که فهمیدم به پسره گفته همه میگن تو عاشق سارایی اونم فک کرده من سرکارش گذاشتم و گذاشته رفته بیشتر موقع ها همو میبینیم و من حس میکنم دوسم داره من باید چیکار کنم ؟؟؟ میخام برگرده
    من اینو قبلا گفتم شماهم گفتید ک ایمیل چک کنم من با اجازه ی دوستم ایمیل ایشونو دادم
    و اون گفته که ایمیل نیومده تورو به خدا اینجا جواب بدید

  108. tara says

    سلام
    من عاشق پسری شدم که رفتاراش تو دوگانگی منو قرار داده
    مثلا وقتی تو جمعی هستیم یه دفعه بیشتر به من نگاه نمیکنه،حرفی نمیزنه،جدی و خشکه و همینطور میشه گفت مغرور
    ولی از طرفی من یه بار نگاهش کردم دیدم داره ریز میخنده و به مامانش نگاه میکنه و منم به مامانش نگاه کردم که دیدم داره با لبخند نگام میکنه
    اینقدر گیج شدم که حد نداره میشه راهنماییم کنید که این پسر بالاخره منو میخواد یا نمیخواد؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز. هر نوع خواستنی، لطف نیست. حتی افرادی که با جون و دل و صمیمیت و بدور از دوگانه رفتار کردن عشق شون رو ابراز می کنند، کار رو به یگانگی و ازدواج نمی برند چه برسه فقط با یک لبخند شاید شما حس کردید توجه داره.
      گاهی این موضوعات واقعا سو تفاهم است و مساله ای دیگر بوده که با نگاه ها و لبخند ها تداخل پیدا کرده. توصیه می کنم اصلا به این سیگنال که دریافت کردید، توجه نکنید تا این که نشانه جدی تر و مستقیم تری ببینید. ( حتی اگر این نگاه نشانه علاقه بوده باشه، شما باید تا دریافت یک نتیجه واقعی و کاملا واضح و روشن صبر کنین و واقعا بهش فکر نکنین چون تصویر سازی های ذهنی شما و خیال پردازی ها، ممکنه شما رو دچار عشقی کنه که واقعا شاید وجود نداشته باشه و این اول دردسر شماست ).

  109. عسل says

    سلام من خيلى حالم بده لطفا كمكم كنيد بدجورى داغونم

  110. عسل says

    منو دوست پسرم ٤ ماه با هم بوديم عاشقم بود همش حرفاى عاشقانه ميزد ميگفت عشقم آرامشم خيلى دوست دارم و خيلى حرفاى ديگه يكمى اواخر با هم بحث داشتيم ولى همه چى خوب بود يه روز گفت ديگه نميخوام به غير از داغ جدايى با حرفاش بيشتر منو سوزوند ميگفت تو عشقم نبودى فقط دوست داشتم يهو همه حرفاش برعكس شد آخه مگ ميشه يهو انقدر آدم عوض شه البته دقيقا شبى كه عوض شد يه شب قبلش با دوستاش بودن تجربم ميگه اونا رو مغزش كار كردن دارم ديوونه ميشم بخدا همش فكر خودكشى دارم يه هفتس جدا شده ازم اما دو روزه داره زنگ ميزنه و تكست ميده و باز كار منو سختتر ميكنه دليل زنگ زدناش چيه اون كه خودش خواست جدا شيم حالا بعد يه هفته چرا زنگ ميزنه يعنى ميخواد كم كم برگرده؟ يا فقط دلتنگياشو داره برطرف ميكنه تورو خدا كمكم كنيد تو رو خدا دستمو بگيريد ديوونه شدم انقد فكر كردم مريض شدم تو اين يه هفته اينو هم بگم كه من ٣٣ سالمه و اون ٩ سال ازم كوچيكتره

    1. شادزیستی says

      سلام دوست خوبم آرامشتون رو حفظ کنید.
      به تماس شون پاسخ بدین
      به ایشون بگین که توضیح بدن در مورد و عشقم نبودى و فقط دوست داشتم و غیره.
      و اگر حاشا کرد، بهش بگید اگر شما رو میخوات فقط خواستگاری کنه. رسما و پیش خانواده ها.
      این صحبت شما می تونه ایشون رو وادار کنه که اگر عاشق تون هست برای بدست اوردن تون تلاش کنه. البته اگر در شرایط صلح هم بودید من توصیه میکردم که بیش از این معطل این رابطه نشین. البته تفاوت 9 ساله هم خودش چالش انگیز هستش.
      درمورد علت سرد شدن مردان ما دلایل مختلفی برشمردیم که شما می تونین این فایل رو تهیه کنید و بررسی کنید که علت رفتارهای این فرد کدوم موارد بوده.
      اگر ایشان از خواستگاری امدن امتناع کرد، ایشان رو کلا کنار بگذارید.

      1. عسل says

        ما از اول گفته بوديم كه يه روزى از هم جدا ميشين يعنى اصلا ايشون قرار نبوده بياد خاستگارى نميتونم همچين چيزى ازش بخوام
        ولى از طرفى قرار هم نبود به اين زودى و يدفعه و يك طرفه و بدونه يه دليل منطقى از هم جدا بشيم يهو تغيير رفتارش ديوونم كرده اين مسائل خيلى ريز و حساس هستن نميشه از طريق تكست راجع بهش درستترين نظر رو داد اى كاش ميتونستم تلفنى با شما صحبت كنم ولى نميدونم چجورى امكانپذيره من خيلى شرايط روحيم ويژست اين روزا خودم از حال خودم ميترسم

  111. m.r.sh says

    سلام اگر میشه جواب M.R.SHرا بدهید پیام نمایش داده نشود

  112. سارا says

    تو این سایت فقط جواب منو ندادید واقعا که خب مگه چی میشه جواب بدید اصلا راضی نیسم

  113. کاف says

    سلام
    من 18 سالمه 3 ساله که با یه پسر دوستم
    اکثرا وقتی میریم بیرون من اونو مهمون میکنم تا حالا واسه تولدم هیچی برام نخریده ینی تو این چند سال فقط یه ساعت و یه گردنبند و اسپری ازش گرفتم من واسه تولدش کلی جشن گرفتمو شلوغ کردم ولی اون انگار نه انگار وضع مالی باباش عالیه ولی میگه به اون هیچی پول نمیده ینی من میبینم خودم که لباساش کهنه میشن اما میگه پوله خریدن نداره
    خیلی بی انگیزه س در حالیکه من کلی رفتم پیش روانشناس تا بر اساس اصول روانشناسی بتونم زندگیمو بهتر کنم بتونم به هدفم به دانشگاهی که میخوام برسم
    من میخوام جداشم ازش ولی انگار یه س دی نمیزاره یه چیزی هست که فکر میکنم اگه نباشه جهنمه به بودنش که فکر میکنم 40 درصدش خوشیه
    چطور پاکش کن م از زندگیم من امسال پشت کنکوریم باید درس بخونم

    1. شادزیستی says

      سلام فایل آموزشی پاکسازی عشق رو تهیه کنید و اجرا کنید. برای مشاهده این آموزش ااینجا رو کلیک کنید.

  114. کاف says

    این پسر چندین بار ازم خواسته باهاش رایطه ی ج@ن@س@ی داشته باشم ولی من قبول نکردم اونم ناراحت میشد و باهام سر سنگین میشد میشه خواهشا بهم بگید که من دقیقا چی بهش بگم و با توجه به چیزایی که بهتون گفتم دلیلم رو چطوری براش توضیح بدمو بعدش چیکار کنم چون من اصلا قاطع نیستم و از این کار ترس دارم

  115. کاف says

    اینم بگم که من adhd دارم و بیش فعالم و حدودا 10 ماهه که تحته درمانم دارو مصرق میکنم و 50 جلسه نوروفیدبک رفتم و جلسات روانشناسی زیادی داشتم اما من هنوز تصمیمای تکانشی میگیرم و با وجود اینکه بارها روانشناسم گفته جدا شو و من گفتم که ازت جدا میشم ولی وقتی یه ذره ممانعت میکنه فوری شل میشم و باهاش میمونم
    و اینم بگم که من تمام رویام دانشگاهمه و کلییییییییییییییییییییییییی براش هزینه کردم ولی دوس پسرم مثله یه مانعه واسه درس خوندنم

    1. شادزیستی says

      دوست خوبم
      باید توجه کنید که
      هزینه کردن زن برای مرد باید قانون و مقرراتی داشته باشه که مجال گفتنش اینجا نیست.
      شما تصمیم قاطع تون بگیرید
      ایا واقعا با ایشون می خواهید ادامه دهید که به مرحله خوبی برسه یا نه .
      ایا حضور اشون تو زندگی تون مانع پیشرفت هاتون نمیشه؟
      اینده تون رو با ایشون جطور می بینید؟
      علت اصلی موندن این اقا با شما چیه؟ هزینه هاتون؟ خب قطع کنید این هزینه ها تا ببیینید واقعا هدفشون چی هست و تصمیم بهتری بگیرید.
      برای جدا شدن هم سدی اگر پیش روی شماست اون تفکرات شماست که شما رو مخدود کرده.
      گاهی جدا شدن از این گونه افراد ازادی بهتری به ارمغان می اوره. شما باید ابتدا درذهن تون ایشان رو فراموش کنید و به این برسید که باید جدا شید و بعد در عمل اون رو اجرا کنید.
      برای کسانی که می خواهند فراموش کنند پاکسازی عشق یکی از بهترین راهکارهاست که در همین سایت هست و میتونین تهیه کنید.

  116. مری says

    چرا بهم میگه من پسرتم تو دخترمی
    :/

  117. حامد says

    سلام و عرض ادب خسته نباشید
    من ۸سال به یه خانومی بودم جوری عاشق من بود ک اجازه نمیداد کسی نگام کنه.جونشو برام میداد و به همه خونوادم میگفت حامد زندگیه منه.من یکم این مدت درگیر یه مشکلاتی شدم و یه حالت بی حوصلگی داشتم و این خانوم دوس داشت من شاد و شنگول شر و شیطون باشم اما من درگیر بودم تو خودم بودم و هی غر میزد ک تو چقدر سردی و بی ذوقی، چندماه پیش حس کردم یجوری شده گوشیشو سایلنت میکنه جلوی من پیام‌نمیده دور میشه ازم بعد گوشیشو در میاره وقتی نزدیکش میشدم گوشیشو قایم‌میکرد.منم حساس شدم و بهش گیر میدادم اونم هی میپیچوند و مامانشم طرفداریشو میکرد و من حساستر میشد. تا اینکه باش بحثم شد یه حرفای بدی بش زدم و بهم گفت نمیدونستم انقدر شکاکی و بد دلی و دیگ نمیخامت ،درصورتی ک من حساس شده بودم شکاک نبودم.یهو گذاشت و رفت و بهم‌گفت چندماهی هست ک دیگ فکر ازدواج نیستم و میخام مستقل بشم و زود وارد رابطه جدی شدم و میخام مجردی کنم و برم دنبال درسم و از این حرفا. و داره از ایران‌میره و منو از همه جا بلاک کرد و دیگ جوابمو نداد و الان چند ماهه دیگ خبری ازش نیست کلا تموم کرد. و من واقعا علتشو نفهمیدم و ضربه روحی بدی خوردم

  118. عسل says

    سلام
    یکی از پسر های دانشگاه که خیلی پسر شوخ و خوش اخلاقی هست ازش خوشم اومد و این آقا هم از من بدش نمیومد.
    بنا به دلایلی نشد با هم باشیم و به خاطر یک سری مسائل بچه گانه با هم به هم زدیم.
    امابعد از این موضوع، این آقا وقتی منو میبینه بهم اخم میکنه و میره با دخترای دیگه بگو و بخند و هی جلوی من با اونا گرم میگیره.
    به نظر شما هدفش چیه ؟ این بچه بازی که اخم میکنه چیه دیگه ؟

    1. شادزیستی says

      سلام این رفتار می تونه دلایل مختلفی داشته باشه ازجمله:
      حساس کردن شما
      اقرار به این که من به شما نیاز ندارم! هستند کسانی که …
      بی توجهی ظاهری و این که مثلا من نسبت به تو حس خوب ندارم .
      و …
      بسته به نوع رابطه ای که داشتید و مدل شخصیت این اقا و علت به هم خوردن رابطه یکی از این موارد میتونه درست باشه که معمولا مورد اول و دوم بیشتر به چشم می خوره.

  119. آناهید says

    سلام ممنون میشم نظرتون بگید
    ببخشید دوباره پیام گذاشتم یک بار پیام گذاشتم ولی انگار حذف شده
    من با یک آقایی آشنا شده بودم بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم هدف رابطه ایشون با من برقراری رابطه جنسی و من چون اهل این جور رابطه ها نبودم و نمیخواستم وارد این رابطه ها بشم اینم بگم که ایشون حتی ریالی برای من خرج نکرد و هیچ وقت حاضر نمیشد من رو بیرون ببینه و همیشه که پیام میداد میگفت بیا اینجا ببینمت یعنی من برم منزلشون ولی هیچ وقت من این کار رو نکردم و هر بار که بهشون میگفتم بیا بریم بیرون میگفت حسش نیست یا بهونه ای میاورد متوجه شدم که منو نمیخواد و دیگه صبرم تموم شده بود یه بار که بهشون پیام دادم و بگم که من دختری نیستم که شما با پن نیازتو برطرف کنی گفت من با کسی هستم دیگه پی ام نده و منم گفتم مبارک باشه و ایموجی لبخند گذاشتم و خداحافظی کردم تا اینکه بعد از یک هفته منو از تلگرام بلاک کرد و بهد از یه ماه اومد و شماره کسی رو از من میخواست برای اینکه شماره رو بگیره از بلکی خارج کرد و دوباره مجدد بلاک کرد تا اینکه بعد از یک ماه به طور کامل از بلکی خارج کرد به نظرتون چرا با وجود اینکه رفته بود با شخص دیگه ای ولی بعد از دو ماه از بلاکی خارج کرده میدونم حسی به من نداشته و علاقه ای هم نداشته ولی برام سواله چرا اینکار رو کرده؟
    ممنون میشم نظرتون را بگید

  120. م.و says

    سلام من چند ساله عاشق پسری شدم که مطمئن بودم دوسم داره چون خواهرش به یکی از اقواممون گفته بود منم بهش علاقه مند شدم و بخاطر همین خودم پیش قدم شدم و بهش ابراز علاقه کردم و وقتی بهش پیام میدم جوابمو خوب میده اما خیلی خودشو میگیره و اصلا ابراز علاقه نمیکنه. و اینو میدونم که قبلا با دخترا رابطه نا مشروع داشته.اما متاسفانه بهش به شدت علاقمند شدم حتی یکی دوبار پیش اومد که بهش پیام دادم اما جواب نداد تا سه چهار ماه بعد خودش سراغمو گرفت و دوباره ناپدید شد و چند ماه بعد دوباره سراغمو گرفت و مطمئنم و شنیدم که انلاینیمو چک میکنه اما بهم ابراز علاقه اصلا نمیکنه و حتی گفته که بدرد من نمیخوره و ازم رابطه خیلی صمیمی تر که برم منزلشون رو خواسته و من قبول نکردم و گفت که پس بهتره باهم نباشیم اما با این حال بازم بگوشم رسیده که خواهرش به فامیلمون گفته همش تو تلگرامه این دختراس (یعنی من) تو پیج منه و پیامامو میخونه و انلاین بودنمو چک میکنه واقعا دارم دیوونه میشم نمیدونم به پاش بمونم یا نه نمیدونم واقعا دوسم داره یا نه کمکم کنید

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز، من از سن و شرایط زندگی هر دو شما مطلع نیستم. اما تنها چیزی که متوجه هستم این هست که شما زیاد پیگیر ایشان هستی، و خب این صحبت ها خواهرشون هم معلوم نیست واقعا درست باشه یا نه. در عمل ببینید این اقا چه رفتاری با شما دارند به این رفتار بیشتر مشه استناد کرد تا صرفا یک حرف.
      بهتره که این رابطه قطع بشه، چرا که این اقا، ظاهرا فقط قصدشون این هست که با شما رابطه خاص داشته باشه و بدون این که بهتون توجه کنه یک راست میره سر اصل مطلب و منزل و .. و این خودش هشدار هست.
      ماندن با چنین فردی فقط ضعف اعصاب هست. ( البته اگر این اقا از لحاظ ج ن س ی مشکل داشته باشه و بسیار به رابطه نامشروغ علاقه داشته باشه و با دختران زیادی در این باره صحبت داشته، باید مورد درمان قرار بگیره توسط دکتر متخصص )
      پس شما دوست خوبم وقت و انرژی و احساس گرانبهاتون رو پای این فرد هدر ندهید.
      موفق باشید

      1. م.و says

        واقعا ممنونم از وقتی که گذاشتید و پاسخ دادید. این آقا متولد ساله شصتو نه هست و 29سالش میشه و من 27سالمه و یادم نبود اینو بگم که خود پسره هم توی جمعی که من از اونجا عبور می کردم پشت سرم توی جمع گفته بود صداشو میشنوم ناخوداگاه میلرزم دست خودم نیست

  121. م.و says

    مجدد سلام خواستم بگم من همونی هستم که لحظه ی بیش براتون کامنت نوشتم با اسم (م. و) خواستم فقط بگم من این ایمیلی که مینویسم تو قسمت مشخصات هر کاری کردم وارد نشد یعنی رمزشو فراموش کردم ایمیل دیگری هم ندارم ممنون میشم همینجا جوابمو بدین . فقط بخاطر خدا کمکم کنید جوابمو همیجا تو قسمت نظرات بدید تا از بلا تکلیفی آزاد شم

    1. شادزیستی says

      پاسخ داده شد.

  122. میم. الف says

    با سلام
    من پنج سال پیش از طریق فضای مجازی با دختری آشنا شدم که اول علاقه‌ای بهش نداشتم
    به پیشنهادش رابطه جنسی برقرار کردیم و علاقه من ازونجا بهش شروع شد
    گاهی بود، گاهی نبود
    بدلیل فاصله مدتی دور بودیم
    بهش ابراز علاقه کردم که گفت رابطه‌مون رو نمیخواد
    بعدها فهمیدم با پسری اروپایی ازدواج کرده و از ایران رفته
    مدتی درد دوریش رو تحمل کردم
    سال گذشته یه پیام در واتزاپ فرستاد که برگشته ایران و پشیمونه
    دوباره دیدمش چون علاقه من بهش واقعی و زیاد بود
    گفت دوست دارم باهم باشیم
    بهم کمک کنی بهتر بشم
    بعداز دو نوبت ملاقات دوباره ناپدید شد
    وسط ملاقات‌ها فهمیدم دارو و گل مصرف میکنه
    و ازم کمک خواست
    در یک ملاقات خیلی بد برخورد کرد و توهین و بددهنی کرد
    مدتی ازش دوری کردم
    جواب پیامش رو ندادم
    بعد از چهارماه دوباره برگشت
    گفت همه چیز رو ترک کرده، خیلی خوشحال شدم و شواهد و قرائن خوب بود
    ولی
    حس میکنم هرگز در دسترس نیست
    تنها راه ارتباط ما واتزاپ هست و حتی خط تلفنش هم خاموشه
    از طرفی حس میکنم این شخص رو دوست دارم و دوست دارم بهش کمک کنم رها بشه از اون گذشته
    از طرفی اون این فرصت رو به من نمیده
    سوال من اینه
    راه کمک و ترمیم این رابطه چی میتونه باشه؟
    راه فراموش کردنش چی؟
    واقعا اگر بهش کمک نکنم یه انسان به قهقرا میره ولی اگه بتونم راهی پیدا کنم که کنارش باشم میدونم جز شیرینی وصال آینده یک انسان رو نجات دادم.
    از کمک شما پیشاپیش بسیار سپاسگذارم

  123. ن.ع says

    من با پسری حدود 9سال که در ارتباطم،محل زندگی هردوی ما ازهم دوره من در شهر دیگه و این آقا در شهر دیگه ای هستن،تو این 9سال فقط 3بار به دیدن من اومدن والان حدود 3سال که همدیگرو از نزدیک ندیدیم و وقتی که میگم چرا نمیای بهانه کار و مرخصی و بی پولی رو میاره،من باید چیکار کنم واقعا با ایشون؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز. شما از این رابطه چه هدفی دارید؟ دوستی؟ ازدواج؟ یا ..؟

  124. zari says

    با سلام و خسته نباشید
    ببخشید من ی دوسالی هس با پسری در ارتباطم ک حدود ی سالو نیم یا شاید کمتر از من کوچکتره اوایل رابطه خیلی عدد سنیمون مهم بود و یکسره دعوا داشیم اخه اون موقعی ک ب من پیشنهاد داده بود دروغ گفت سنشو و این ک من بعد4ماه قبول کردم دوس شیم اما الانا حرفی ا سنمون نمیزنیم و کاملا راضیه میترسم نظرش عوض شه گفتم ک ب خونوادش بگه چن باری گف و قبول نکردن اما بعد مدت ها گف ک قبول کردن و ی ماه پیش هم برا اولین بار ا نزدیک دیدیم همو قبلا دور ا خونواده با من تلفنی حرف میزد اماحالا جلوی پدر و مادرش حرف میزنه و اینکه یک بار بخاطر ی سال پیش بخاطر تفاوت سنیمون و قبول نکردن خونوادش خودشو زد ب اون راه ک عاشق رفیقمه ولی طولی نکشید و برگشت و گفت دروغ گفتم و حالا بیشتر از همیشه ب من اهمیت میده و همچنین بیشتر دربارم با خونوادش حرف میزنه نمیدونم چکار کنم ب نظر شما ادامه بدم یا تموم کنم رابطه رو؟
    قرار گذاشته بودم ک وقتی باز همو میبینیم بهش بگم ک تمومش کنیم رابطه رو تا وقتی ک بیای خاستگاری اما نمیدونم چکار کنم لطفا راهنمایی کنید.
    با تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      ظاهرا این اقا توی رابطه نوسانی برخورد کرده
      شما توی این دو سال می تونستی قانوتا از نظر ارتباطی با چند کیس بهتر اشنا میشدی و به ازدواج می رسوندی. به نظر میرسه شرایط رو بیش از این کش بدید اصلا ب نفع تون نباشه
      شما به قصد این که این رابطه براتون ازدواج در پیش نداره رابطه رو جدی تموم کنید. اگر این فرد، شما رو بخوات بهتون بر می گرده با خانواده میان خواستگاری.
      در غیر ایصورت این بازی رو پایان دادید و به فکر زندگی خودتون خواهید بود.

      1. zari says

        خیلی ممنونم از راهنماییتون الان باز برام ی مشکلی پیش اومده و ازتون راهنمایی میخام
        یک پسری نزدکی دوساله باهم اشنا شدیم هم محلمونه و اینکه گفته بودن عاشق رفیق منن و من بخاطر اینکه ب هم برسن واسطه شدم بعد دوسال حدود چن هفته پیش ی حرفی زدن ک من شوکه شدم من این پسرو دوست دارم ب عنوان یک داداش ولی ایشون ب من حرفی زد گفتش ک من خیلی وقته میخاستمت و میترسیدم نزدیک شم و خوردم کنی اخه دیده بودن هرچی پسر نزدیکم میشد باهاشون بد برخورد میکردم گفتن ک من عاشق رفیقت نبودم و عاشق ت بودم و مجبور شدم اینجور نزدیکت شم و هر دفه میخاستم بگم میترسیدم منو بزاری و بری من خیلی شوکه شدم از حرفش اون همیشه مثل ی سایه مراقبمه گفتن ک میشه غیر رابطه خاهر برادری داشه باشیم؟گفتم من واقعا ت رو ب عنوان داداش دوس دارم و اصا نمیتونم چیز دیه ای ببینمت یهو بغضشون شکست و گریه کردن دلم شکست ولی خب نمیتونم گفتمش ک اگر دوسم داری همینجوری بمون اگرم ن ک هیچ گفتش ک اخه ای رابطه خاهر برادی ب جایی نمیرسه و جدا میشیم من میخام مال من باشی.!
        اگ میشه ی راه کار بدید من واقعا شوکم و اصا نمیدونم چکار کنم
        ببخشید وقتتونو گرفتم

        1. شادزیستی says

          سلام و احترام
          پیش از این که بخواهم راهکار بدهم باید بدونم که
          رابطه شون با اون دختر خانم که دوست شماست الان چطوره؟ چند وقته با هم هستند و غیره ؟

  125. raha says

    سلام من با پسری حدود 6 ماه در ارتباط بودم گاها سر مسائلی بحث پیش می آمد معمولا با قهر کاراشو پیش میبره و بهم میگه تو برای رسیدن به من تلاش نمیکنی و قهر میکنه میدونم حس خوبی به من داره الان حدود یک هفته هست که با هم صحبتی نکردیم به نظرتون بهترین اقدام از جانب من چی میتونه باشه درسته که من برم سمتش یا منتظر بمونم خودش بیاد ؟واقعا نمیدونم کار درست چی هست از یه طرف نمیخوام از دست بدم از طرفی هم احساس میکنم اگر من نزدیک شم مغرور میشه و دوباره از همین سلاح استفاده میکنه ممنونم

    1. شادزیستی says

      سلام این رابطه نیاز به بررسی بیشتر داره
      اما معمولا افرادی هستند که کار خودشون رو و حرف خودشون رو با سلاح هایی مثل قهر یا تهدید ها و یا تحریم های مختلف پیش می برند. اگر احساس کنید فردی عادت کرده به این روش و از این کارها با تهدید استفاده می کنه باید مقاومت کنید و به خواسته اش دامن نزنید تا این الگو بشکنه.
      معمولا با قهر کاراشو پیش میبره و بهم میگه تو برای رسیدن به من تلاش نمیکنی و قهر میکنه
      این جملات از سوی مردان سو استفاده گر معمولا دیده میشخ. مردانی که در ابتدا این حرف رو میزنند و بعد بخاطر این که به دختر القا کنند که عشقش رو ثابت کنه از او رابطه منشوری و یا حتی پول طلب می کنند.
      در این باره هشیار باشید

  126. سودا says

    سلام،با ،اقایی دو ساله باهم در ارتباطیم،از اول باهم قصد ازدواج نداشتیم ولی این رابطه طولانی شد،بیشتر از بیست بار باهم کات کردیم که رابطه تموم بشه ولی یا اون یا من طاقت نیاوردیم و دوباره رابطه شروع شده و حتی وابستگیمون به من بیشتر از قبل شده،ما باهم و در کنار هم واقعا خوشیم،از لحاظ های مختلف هم به هم میخوریم،اوایل ایشون حرف از لزدواج میزدن ولی گفتن که خانواده اجازه نمیدن و…نمیدونم بهانه بود یا….ولی میدونم دروغگو نیست،بعد از اون من هیچوقت از ازدواج حرف نزدم،و میدونم ایشونم خیلی مغروره،چون من چند باری گفتم که من قصد ازدواج باهاش ندارم،البته زبانا،الان طوری شده نمیتونم ب کس دیگه حتی فکر کنم.از طرفیم نمیتونم ولش کنم،تورو خدا راه حلی بگین،تا بتونم ازین بلاتکلیفی دربیام،یا بتونم جدا شم،یا ازدواج….

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز
      تکلیف این رابطه در ذهن شما تمام میشه یعنی این که با خودتون فکر کنید کخ از این رابطه چی میخواهید؟
      ازدواج؟
      دوستی؟
      جدایی؟

      به آینده تون فکر می کنید ؟ به این که اگر این رابطه ادامه پیدا کنه آسیب بیشتری خواهی دید و جذا شدن سخت تره و حتی حتی مانع جذب افراد بهتر هم میشه؟
      شما به من بگو کدوم یک از این ها رو میخوای تا من بگم تکلیفت رو چطور روشن کن.

      1. سپهر says

        سلام دوست عزیز
        من با یه دختری 19 ساله حدود یه سال پیش اشنا شدم تقریبا همه چی خوب بود مشکل رابطمون این بود یزره از هم دور بودیم و من اصرار میکردم که بیشتر همو ببینیم ولی اون بهونه میاوردو میگف ک نمیش و اینا…تا دو هفته پیش رفتیم بیرون همه چیم خوب بودش صمیمی بودیم باهم. هفته پیش بهم گف ک من نمیتونم بمونم انتخابم ممکنه تغییر کنه تو لیاقتت بیشتر از ایناست و این حرفا…من باهاش قرار گذاشته بودم از اولش که دارم تموم تلاشمو بخاطرت انجام میدم که بعد از چند سال اگر اینجوری پیش بره خوشمون بیاد از هم همو انتخاب کنیم برا ازدواج اونم قبولم کرده بود.
        هرکاریم کردم نگف دلیلشو فقط گف ک تو الان اون چیزی ک میخوام نیستی…انتخابم ممکنه تغییر کنه..منم بهش گفتم همه چی تمومه و یزره حرفمون شد…سوالم ازت اینه دلیلش چی میتونه باشه پای یکی دیگ وسطه …فاز افسردگی برداشته….میخواسته وابسته کنه و بره؟؟

        1. شادزیستی says

          سلام
          هر دلیلی که داره، قطعا هدفش ماندن با شما نیست.
          پس بهتره که اگر شرایط ازدواج دارید رسما برید خواستکاری تا خداقل در اینده بدهکار خودتون نباشید اما از این جمله من نمیتونم بمونم انتخابم ممکنه تغییر کنه میتونه نشون دهندع این باشه که شما در حال حاضر از ایده ال ش دور هستید
          حتی اگر برین خواستگاری و جواب مثبت هم بدهند باید در مورد این مساله، ( من نمیتونم بمونم انتخابم ممکنه تغییر کنه ) کمی حساس باشید و مطمئن شین که تنوع طلبی در ذات ایشان نیست و علت این حرف چه بوده و …

  127. raha says

    لطفا سریع پاسخ بدهید نمیدانم واکنش درست چیست نمیخواهم اشتباه کنم

  128. مهلا says

    سلام.مهلا ۲۲ساله از تهران هستم.دو ساله با پسری هستم و چون شرایط کاریش و مالی اش مناسب نبود صبر کردم و حالا بهترشده و خانوادش چند بار تماس گرفتن و مادرم گفت فعلا صبر کنن تا با پدرم حرف بزنه چون خیلی حساسه…خیلی دوسش دارم..هیچ وقت بهش دروغ نگفتم..اما قبل از اون با یه پسری چت کردم و دوست بودیم و البته هیچ وقت همو ندیدیم از نزدیک‌..همون اوایل ازم سوالی پرسید و من طفره رفتم چون نباید میگفتم و گفتم یادم نیست و…حالا بعد سه سال که دیده نامزد دوستش بهش خیانت کرده با دروغ قسم خورده و رفته با یه پسر دیگه یکم دلشوره گرفته که ممکنه چیزی بین من و اون آقا بوده باشه و من قسم دروغ خورده باشم…من دیشب مجبوری اون چیزی که نباید رو بهش گفتم و خودمو راحت کردم و اون گفت فدای سرم مهم صداقتته ولی امروز بهم زنگ زد و گفت پس چرا این همه مدت نگفتم ..چرا بهش دروغ گفتم؟! من سعی کردم قانعش کنم و بفهمونم گذشته مهم نیست ولی اون نمیتونه کنار بیاد..منم بهش گفتم اگه بهمبی اعتماده برای همیشه بره..جفتمون گریه کردیم و گفت با غرورش بازی کردم و باید همون اول راستشو میگفتم الان از صبح جوابمو نمیده..دلم براش تنگ شده اون خیلی آقاست..پشیمونم از اول بهش نگفتم..الان حتی اگه بخوادم باز بی اعتماده ..میدونم دلش طاقت نمیاره و شاید بیاد سمتم ولی میشه بهم اعتماد کنه؟!! میشه بعد عقد همه چی درست شه؟! من نگران اینم

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      چشم انداز یک زندگی سالم و بی دردسر از دوران اشنایی قابل تشخیص هست.
      قبل از این که این مسائل حل شه به عقد و ازدواج فکر نکنید
      اعتماد باید بازسازی بشه و باید مدتی بگذره و با تفکر منطقی این مساله حل بشه.
      و البته اگر در کل بدبینی در ذات شون بوده از قدیم الایام و بعد از اون الان دار خودش رو نشون میده باید توسط روانپزشک و مشاوره حاذق این مساله حل بشه

  129. ehsan says

    سلام
    وقتتون بخیر
    پسر اجتماعی و خوش سرو زبانی هستم و از نظر دوست یابی خوبم،بخاطر پیدا کردن دوست دختر و داشتن یک رابطه ی هدفمند و سالم دچار مشکل شدم!
    چطوری میشه یک عشق و احساس دو طرفه ایجاد کنیم؟
    راه های پیدا کردن فرد مناسب ازدواج(کسی که نزدیک به ایده آل های ما باشه) بجز روش های سنتی رو اگه بگین ممنون میشم.

  130. amir says

    من ۴سال با یکی رابطه داشتم یک نفر رف به دروغ بهش گفت من با یکی دیگه غیر از اون رابطه دارم بعدش منو بلاکم کرد تا یک هفته بعد از یک هفته متقاعدش کرم که با کسی نیستم بعد چند وقت باز بلاکم کردو دیگه بهم پی ام نداد از اون روز تا حالا هنوز آنلاین نشده البته قبل از اینگه بلاک کنه بهم گفت بابام فهمیده و… میشه راهنماییم کنید؟!
    ممنون از سایت خوبتون

  131. شعبانی says

    سلام یه پسر دانشجو عاشق دختر هم کلاسیش میشه و دختره هم عاشقش میشه. یه مدتی با هم در اوج دوستی بودند و حتی دوری دوران تعطیلات عید براشون خیلی سخت بوده و دیگه قصد ازدواج داشتند اما خیلی طول نکشید که دختره یه دفعه و بدون هیچ دلیلی قطع ارتباط کرده و الان تو کلاس حتی نگاه هم به پسره نمی کنه و نه تنها هیچ ابراز محبتی نمی کنه بلکه چه بسا حرص پسره رو در می اره . پسره هم ابتدا دنبال چراغ سبزش بود اما هیچ فایده ای نداره و از طرفی هم نمی تونه ازش دست بکشه و دوستش داره. به نظر شما کسی سحر یا جادویی کرده ؟ پسره در حال حاضر چیکار کنه؟ / من خودم به پسره مشاوره میدم. با تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      آیا اقا پسر از علت این کار دختر خانم اطلاع داره؟
      بهتر هست که یک صحبت دوستانه بین اقا پسر و خانم دختر صورت بگیره تا علت این رفتارها مشخص بشه و سو تفاهم ها رفع بشه و خانم دختر نظرش رو بگه. بر اساس نظر دختر خانم باز باید تحلیل کرد و راه حل ارائه داد.
      فعلا نمیشه بیش از این چیزی رو گفت، چون موضوع ابهام داره .

  132. ayda says

    سلام من با پسری به مدت ۴ ماه دوست بودم قصدم اول جدی نبود همینجوری الکی اما کم کم وابستگی ایجاد شد و بعدش هم دوست داشتن اما واسه یه چیزای مسخره تموم کردیم ولی بعد باز هم بهم پیام میدادیم البته نه احساسی فقط صحبت معمولی تا اینکه دیدم واقعا احساس خیلی عمیقی بهش دارم نمیتونستم که بهش نگم وقتی بهش گفتم اونم گفت منم خیلی دوست دارم نمیدونستم چجوری بهت بگم از اینجا دوباره رابطه ما شروع شد تا ۵ ماه این چون کار میکرد اکثر اوقات سرش گرم بود حالا دقیق نمیدونم واسه این بود یا واسش مهم نبودم یه دو سه بار هم تلفنی باهم صحبت کردیم ولی بعدش دیگه جواب تلفنم رو تمیداد ازش هم میپرسیدم میگفت کار داشتم نمیتونستم فلان هر وقت هم میگفتم بیا تا ببینمت میگفت راه دوره چون توی یه روستا نزدیک شهرمون زندگی میکرد میگفت یه چند وقت دیگ ک ماشین خریدم میام میبینمت البته از قبل تو یه مراسم چند بار همو دیده بودیم بهم همیشه میگفت دوسم داره ولی بعد پنج ماه دیدم به مدت یه هفته خبری ازش نبود تا وقتی پیام دادم که بینمون یه چی شد که بحث کردیم و کارمون کشید به فش دادن بعد هم تموم کردیم بعد چند ماه دیدم تو بیوتلگرام یه سری متن های شکست میزاره بهش پیام دادم که اینارو واسه من میزاری گفت که نه ربطی نداره تو واسم مهم نیستی ولی بعدش که چند بار دیدمش فقط ی کاری میکرد تا تو دیدش باشم بهم زل میزد چند بار هم تو اینستا منو فالو کرد ولی من قبولش نکردم هنوزم شمارمو داره پروفایلامو چک میکنه این به نظر شما نشون از غرورشه یا یعنی بعد جداییمون بهم حس پیدا کرده چون واقعا دوسش دارم نمیگم عشق چون به نظرم هر چیزی رو نمیشه عشق گذاشت شکست بدی خوردم باید چیکار کنم و ۱۶ سالم هست

  133. lost says

    سلام خسته نباشید،نمیدونم اسمشو بذارم چی درد و دل یا کمک گرفتن!من ۳سال پیش تو کافی شاپم با یه دختر دوس شدم قبل از اون زیاد دنبال رابطه جدی نبودم یعنی تا می خواست کار به عشق و عاشقی بکشه یه جورایی پا پس میکشیدمو میومدم بیرون از رابطه،تا اینکه با این دختر که منو جادو کرد اشنا شدم اوایلش همه چی اکی بود ولی کم کم‌گیر دادنامون شک کردنامون شروع شد هر روزمون شد سر درد دیگه یه جاهایی در ماه ۱۰ روزش با هم‌قهر بودیم بعده ۱ سال قهر کردنامون‌کمتر شد شاید تو ۳ ۴ماه ۱۵ ۱۶روز قهر بودیم من با اینکه موقعیتشو داشتم ولی میگفتم قهریمو بازم‌خیانت نمی کردم تا اینکه فهمیدم ما تا یه داستانی پیش میاد خانوم‌ میره با اینو اون تیک میخوره با کلی دعوا این داستانا دوباره با هم‌اکی می شدیم و میگفت من فک می کردم رابطه تمومه او تو دیگه منو نمی خوایو یعنی بازم به خاطر کارایی که میکرد منو مقصر میکرد،خلاصه که جفتمونم هم‌دیگرو دوس داریم که کاش نداشتیم الانم نزدیک ۶ ۷ ماه اصلا قهر نکردیم ولی بحس و سر درد هر روز هس ولی من دیگه یه ادمه شکاک شدم‌خیلیم سعی کردم این رابطه رو تموم‌کنم فراموش کنم ولی نمیدونم چرا قفل کردم با هزا رتا اشتبا کردمو اینا از دهنم دراورده که ببخشمشو اینا ولی هر چقدرم ببخشم‌باز هضمه اینکه تا قهر میکردیم میرفته با یکی تیک میخورده برام‌سخته،میگه مامانم‌بمیره اگه رابطه جنسی داشتم با کسی خط قرمزه منم‌بیشتر این موضوعه ولی شک دارم اصلا نمیدونم‌چیکار کنم از ۱۰۰۰۰۰۰تا سرطان بدتره وابستگیو دوس داشتن به نظرم مخصوصا وقتی مثل من‌تو گل گیر بکنی،اگه پادزهری بود که میدونم‌نیست تا اخر عمر سالم شدنمو مدیونتونم.ببخشید طولانی شد فک‌کنم.با تشکر از سایت خوبتون

  134. مهسا says

    سلام منو دوس پسرم ٧سال كه باهميم و ايشون ٤سال از ايران رفته ولى ما بازم باهميم و سالى يك ماه ايشون مياد ايران وقتى ايرانن خيلى همچى خوبه و الانم يك ماه ديگه ميان ايران من ايشونو خيلى خيلى دوس دارم اما موقع pmدادن واقعا باهاشون عصبى ميشم چون كه كلا نيستن و اصلا pmدادن براش اهميتى نداره و اگه هم دعوايى بشه ميگه باز شروع كردى سر يه pm و حقيقت هميشه شروع كننده دعوا منم چون جونم به لبم ميرسه ولى اشتى ميكنيم اين ١سال اخير از هميشه بدتر شدن و ٣بار تاحالا به طور جدى ازم جدا شدن كه من پيش قدم شدم اما ايشون ميگن من خيلى دوست دارم و اينا ولى همينم نميتونم عوض بشم و خسته شدم از دعوا واقعا نميدونم با اين رابطه چيكار بايد كرد

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام به شما دوست عزیزم بزرگترین اشتباه شما ماندن در رابطه ای است که انتهایش پیدا نیست. برای شما فقط 6 ماه در رابطه بودن توصیه میشده که شما این رابطه رو به 4 سال ادامه داده اید با کسی که خارج از کشور هست و نشانه های فرار از شما نیز دارد.
      عمرخودتون رو بیشتر خراب نکنید
      اعصاب تون هم بیشتر خراب نکنید
      عاقلانه به زندگی و رابطه تون فکر کنید
      و تصمیم بگیرید.

      1. سارا says

        با سلام و عرض خسته نباشید
        برادرم من شاغل هست و از اینکه ب کسی بگه خواهر جوانی داره امتناع میکنه و چند ماهه من متوجه شدم همکاری داره که از نظر اخلاقی خیلی شبیه کسی هست که من میخام.حتی ب برادرم گفته تو اقوامتون دختر دم بخت ندارید ولی برادرم گفته نه .چند بار ب این موضوع فکر کردم که از راه اکانت تلگرام ب طور غیر مستقیم بهش بگم این آقا ی خواهر داره ولی نتونستم .اگه شما راهکاری دارید بهم بگید ممنون میشم

        1. شادزیستی says

          برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  135. امیر حسین says

    نظرات دوستان خوندم برام جالب بود که چرا خودتون وارد راهی میکنید که از آیندش خبر ندارید و خودتون الکی اسیر میکنید مخصوصا دخترا در هر صورت توصیه میکنم فقط رو خودتون وقت بزارید عشق مثل یک بازی کامپیوتری میمونه وقتی به مرحله اخرش میرسید هیچ چیز دستگیرتون نمیشه فقط الکی وقت گذاشتید . من که الان این متن مینویسم ۲۴ سالمه تا حالا با هیچ‌دختری دوست نبودم ادم مذهبی هم نیستم و از این اخلاقم خدارا شکر راضیم چون درد عشق تو وجودم سنگینی نمیکنه کسانی که وارد رابطه شدن بعد وابسته شدن وبعدش کات کردن یک زخم بزرگ به خاطر وابستگیشون میخورن که بعد از یک مدت اثراتش مشخص میشه و دیگه نمیتونن رو هدفشون تمرکز کنن و هر لحظه به جای آینده نگری به گذشته خودشون فکر میکنن که از لحاظ عاطفی خیلی رو ادم فشار میاره و فرد رو عقب میدازه خلاصه بگم تو این سالا که تنها بودم خیلی پیشرفت کردم به این خاطر که تو فکرم فقط به خودم فکر کردم الانم دارم یک تولیدی راه میندازم امیدوارم جواب بده به همه دوستان هم برادرانه میگم عشق وجود خارجی نداره این خودتون هستید که به وجودش میارید بهش بال و پر میدید وسرآخر هم میبینید مار تو استینتون پرورش دادید یک برنامه برا خودتون بچینید اینده خودتون بسازید که تو سن بزرگ سالی دیگه عشق عاشقی نون اب نمیشه و باید بتونید گلیمتون از اب بکشید بیرون و اینو بدونید که وقت و جوانی وفرصت های شما خیلی با ارزشتر از این هستن که بخواید خرج عشق کنید.

  136. mehdi says

    سلام…من از همکلاسی دانشگاهیم خوشم اومد بلاخره دل به دریا زدم و ارتباطمونو با جزوه و…شروع کردیم البته ایشون قبلا نگاه یواشکی هم میکرد…بعد در اینستاگرامشون درخاست دادم و صفحه شون باز کردن ولی روز بعد با ناراحتی گفتن شماره منو از کجا اوردی و از این حرفها…روز بعد از این حرفا من ازشون عذر خواهی کردم و گفتم واقیعتش بخاطر اینه که من ازشون خوشم اومده…روز بعد ارتباط از طریق دایرکت شروع شد و نسبت به عکس من تعریف و تمجید کردش…بعد از چند روز من گفتم اگه تمایلی دارن با هم اشنا بشیم که ایشون گفتن نمیخوان تو رابطه باشن و از دوستی های افراطی علاقه ندارن…من هم گفتم نظرم همین هست…شب بعد از این اتفاق من پیامی در مورد امتحان فرستادم که دیدم ایشون هم جواب منو میده و الان هم در مورد مسایل درسی ازم سوال میکنه…مخواستم نظر شما در مورد این کیس بفهمم…ببینم ایشون هم علاقه دارن یا نه؟

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر.
      خب ایشون احتمالا با این گفته شون هدف شون این بود که اقدام کنید برای خواستگاری
      در صورتی که شرایط دارین در ان مورد جدی تر صحبت کنید
      د

  137. من! says

    سلام خانم یا اقای مشاور عزیز
    من ی دختر ۱۶ سالم ک ب خاطر دلسوزی وارد رابطه با ی پسر ۱۸ ساله شدم ک از اول هم میدونستم کار درستی نیس ولی گفتم خب سریع کات میکنم
    اینم بگم ک خیلی ب درسم اهمیت میدم
    این رابطه حدود یک سال طول کشید که من ۱۰ ماهش رو اصلا نبودم پیشش ولی کات هم نبودیم میخواستم یواش یواش کات کنم هی طی اون ۱۰ ماه میرفتم میگفتم کات ولی قبول نمیکرد و هی پی ام میداد
    تا اینکه امشب ب لطف خدا ی دعوای شدید کردیم و تمومش کردم ولی اون منو تهدید ب کشتنم کرد و گفت دست بر نمیدارم من واقعا نمی دونم چ کار کنم ؟
    ب مادرم هم قضیه رو گفتم و طلب بخشش کردم و توبه هم کردم ولی ماجرای تهدید رو به مامانم نگفتم
    میشه خواهش کنم کمکم کنید ؟؟؟! من خیلی ترسیدم چون ی ادم کمبود محبتیه دیوانس
    من از اول هم از این روابط بدم میومد ولی ب خاطر اصرار هاش دلم سوخت الان خیلییییییی پشیمونم و میترسم خدا منو نبخشه ( هر چند ک حتی سر قرارم نرفتم فقط میومد دم کلاسام ک من محل نمیذاشتم )
    و از طرفی هم از تهدیدش میترسم ولی همه جا بلاکش کروم
    میشه لطف کنید جوابمو بدین و راهنماییم کنید؟!
    و اینم بگم ی ادم دروغگو هم بود ولی برای من اهمیتی نداش چون دوسش نداشتم ولی میگ تو منو وابسته کردی و خیلی حرفای بدی زد خیلی هم رو داره من از همه لحاظ ازش بالاترم

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم
      خب این که شما با این اقا صحبت کردی اشون رو وابسته میکنه، و نباید این کار رو میکردی. حالا به هر حال کاریه که شده.
      در مورد تهدیدش هم به مادرت بگو حتما اما نگران چندان نباش.
      اگر دیدی رفتارهای عجیب و غریب کرد مثل دنبال کردنت و نظیر اون، توی خیابون و غیره و ترس و واهمه در تو ایجاد کرد میتونی به پلیس مراجعه کنی.
      اما زیاد نگران نباش این خرفا رو پسرا و دخترا زیاد میزنن.
      بعد این که نترس خدا می بخشه 🙂
      موفق باشی

      1. من! says

        خیلی ممنونم از راهنماییتون ولی من در کل خیلی باهاش چت نکردم کلا نبودم ب خاطر درسام ولی درسته کار اشتباهی کردم ? بازم ممنونم خیلی لطف کردید

  138. bas says

    سلام خسته نباشید
    من عاشق یه دختریم ۱۳ سالشه و ابجیش هم ۱۵ تقریبا. چند وقته باهم دوست شدیم و تازه مامانش گوشیشو ازش گرفته و هیچ جوره باهم ارتباط نداریم.همیشه با ابجیش و مامانش باهم هستن. یه مدت پیش اومدن پارک منم رفتم چند متر جلوترشون نشستم هر بار که اون سمتو میدیدم ابجیش باهام چشم تو چشم میشد گاهی هم میخندید ولی خود اونی که دوسش دارم منو نگاه نمیکرد ولی بعد از چند دقیقه رفتن تو ماشین که اگه اشتباه نکنم تو ماشین نگاه کرد من مطمئن نیستم که چرا منو نگاه نمیکرد نمیدونم خجالت میکشه یا به خاطر مادرشه که پیششه پس چرا ابجیش نگاه میکرد یا چیزای دیگه فقط میخوام بدونم اون منو میخواد یا نه؟

  139. ارام says

    سلام خسته نباشید ممنون از سایت خوبتون
    دو سال پیش با یک پسری اشنا شدم دو سال کوچیکتر هستن اوایل چند ماه اصرار داشتن ولی چون من تازه از رابطه ای بیرون اومده بودم تمایلی نداشتم و بارها بهش گفتم دوست ساده باشیم ولی اصرار میکرد و میگفت من بهت حس دارم وگرنه دختر واسم زیاده و درست میگفت چون هم وضع مالی خوبی داشت هم استاد دانشگاه بود اون زمان امادگی نداشتم تا جایی که یک روز گفتم لطفا تماس نگیر با من . بعد سه چهار ماه اینبار خودم خواستم حالشو بپرسم و اوایل با دلخوری جواب میداد تا اینکه اکی شدیم با هم شاید یک ماه همه چی خیلی خوب بود ولی بعد شروع کرد به پیچوندن من. طی 6 ماه بارها بهم زدم ولی با اصرار زیادش و اینکه میگفت دوسم داره و بهش ارامش میدم برمیگشتم بهش علاقه مند شده بودم اخه. بار اخر که دیدم داره میپیچونه رفتم پیگیری فهمیدم با یکی دو هفته است رابطه داره و به خودش گفتم و اون دختر هم متوجه شد خیلی عصبی شد که امارشو پیدا کردم و یه مدت انلاین نمیشد و رابطمون تموم شد در حالی که میگفت واسم مهمی ولی تلاشی هم واسه برگشتن نکرد. ماههای بعد هرچند وقت بهم مسیج میداد که همو ببینیم به عنوان دوسن معمولی یک بار رفتم و دیگه نرفتم چون نمیتونستم دوست معمولی بمونم . و اینو بگم که من نمیدونم حس اش به من چی هست ولی من عمیقا دوست اش دارم خیلی زیاد. یک بار بهم مسیج دادی میای کنار هم باشیم یه نفر دیگه رو هم بیاری تو رابطه!! منم بلاکش کردم دو ماه . بعد که از بلاک دراوردم دو هفته پیش پیام داد واسه تولدت بیا دعوتت کنم کنار هم باشیم ولی من نرفتم و درخواست اینستاش رو هم قبول نکردم الان دیدم اینستاش رل زده دقیقا دو هفته بعد از پیام دادن به من که سرد برخورد کردم و نرفتم پیش اش . حس ام اینه که واسه جلب توجه اینکار رو کرده ، اون زمان که رابطه داشتیم خیلی دعوا داشتیم و میگفت من چون از رابطه نفر قبلی خیانت دیدم ثبات ندارم الان چطور یهو ثبات پیدا کرده؟؟ من که کم نمیذاشتم و خیانت نمیکردم با اینکه موقعیتشو داشتم و همیشه میگغت واسش مهم ام حالا این رل شده بعد دو هفته که به من مسیج داده که دلتنگتم؟!!! از این ناراحتم که واسم خیلی مهم بود و واقعا سعی کردم خوب باشیم اونم همیشه مبگفت خیلی ارزش دارم واسش طی این دو سال و حالا یهو رل زده تو اینستا کاری که واسه من نکرد
    ممنون که وقت میزارید و پاسخ میدید

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز
      این که کفته ثبات نداره واقعا درست گفته جون الان هم بدون ثبات وارد رابطه ای شده. درست مثل گنجشکی می مونه کخ به هر دری میزنه تا خودش و نجات بده.
      این اقا علاوه بر این که ثبات نداره به شانیت اجتماعی خودش هم اهمیت نمیده.
      از طرفی خودتون پاسخ سوال تون دادید: میگفت واسم مهمی ولی تلاشی هم واسه برگشتن نکرد.
      خب ما معمولا میگیم کسی که به کسی علاقه داره تلاشی میکنه
      شاید شما رو نسبتا و ظاهرا دوست داشته باشه نه اون دوست داشتن هیجان انگیز! بلکه دوست داشتنی که اقایون نسبت به زن ها دارند ( جنس زن نه صرفا شما )اما این دوست داشتن نه زیاد شده و نه به تعهد رسیده.
      پس بهتره که هیچ گونه ارتباطی با ایشون نداشته باشید چرا که ادامه اش بازی هست و انتهاش هم الله اعلم.
      بهتره برای جبران خسارت های عاطفی تون علت شکست های روابط تون رو توسط راهنمایی های شادزیستی تشخیص بدین و نسبت به رفع انها و ایجاد یک ارتباط خوب، اقدام کنید.
      موفق باشید

  140. محمد محمدی says

    باعرض سلام خدمت مشاور عزیز سایت من 25 سالمه و با دختری 19 ساله 6 ماه هست اشنا شدم کمی مشکلات خانوادگی داره و افسردس همیشه تو صفحه مجازیش پست غمیگن میزاره و ب گفته خودش پارسال یک رابطه سه ساله رو تموم کرده تو این شش ماه خودش میگفت که تو با همه فرق داری و قابل اعتماد و احترامی و باهاش خوب رفتار میکردم تا اینکه 10 روز پیش بحثی پیش اومد و 6 روز قهر بودیم که برگشتم گفت اصلا به درد رابطه نمیخوره و از پسر بدش میاد و رابطه با پسر نمیخواد با اینکه میدونه مث من گیرش نمیاد اما نمیتونه بعد سه روز بهش زنگ زدم دیدم صداش گریونه میگفت من خودم هزارتا بدبختی دارم تورو کجای دلم بزارم میخواستم بدونم امیدی به رابطه هست براش صبر بکنم یا تموم شده این دختر افسرده هم هست ممنون میشم راهنمایم کنید که بمونم یا تموم شده تو دو راهیم اگه جواب طولانیه به ایمیلم ارسال کنید با تشکر از مدیریت سایت

    1. محمد محمدی says

      با سلام خدمت مشاور عزیز سایت من 6 روز است منتظر پاسخ شما هستم ممنون میشم جواب من رو بدید

      1. شادزیستی says

        سلام پاسخ شما ارسال شد

    2. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر.
      باید افسردگی رو ابتدا درمان کنن و بعد از رابطه قبلی واقعا ریکاوری بشن و در این راه شما باید بتونین نظر ایشون رو جلب کنید. برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  141. صدف says

    با سلام و خسته نباشید و مرسی از سایت خوبتون
    من ۲۲سالمه و حدود ۶ماه پیش با پسری تو یه دانشگاه آشنا شدم که از من ۲ سال هم کوچکتر هستن و اوایل آشنایی همه چیز خیلی خوب بود و من تو این مدت کم خیلی به ایشون وابسته شدم اما الان همش میگه من باید به این رابطه فکر کنم و ما مال هم نیستیم و میگه ما از لحاظ خانوادگی بهم نمیخوریم از نظر مادی سطح خانواده ی من خیلی بالاتره و من اوایل فکر نمیکردم این طوری باشه ولی نمی‌دونم چرا دیگه این مسایل برام اهمیت نداره در صورتی که قبلا خیلی برام مهم بود و ما حدودا ۱ماه پیش باهم ارتباط مونا قطع کردیم بعد الان باهمیم ولی اون این اواخرخیلی عجیب شده اون قبلا میگفت فقط منا دوست داره و اولین نفریم که عاشقم شده ولی الان میگه یه نفر دیگه را دوست داره بعد فرداش میگه همین طوری یه چیزی گفتم منم از این رفتاراش خیلی ناراحت شدم گفتم بیا فقط باهم دوست معمولی باشیم خیلی راحت قبول کرد واقعا دلیل کاراشا نمیفهمم از طرفی خیلی دوسش دارم و میخوام باهاش باشم تحت هر شرایطی که شده ولی نمی‌دونم حس می‌کنم احساسم یک طرفه اس و اون از اولم اصلا منا نمیخواسته به نظر شما باید چکار کنم ؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم. آقایون معمولا در دو شرایط بیخیال ازدواج و رابطه میشن
      1- دختر صحبت از ازدواج کنه (‌غالبا )
      2- وضعیت شغلی مشخص نباشه
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید
      موفق باشید

  142. حسین says

    سلام من عاشق یه دختری شدم و میخوام در آینده باهاش ازدواج کنم. بهش پیام دادم داخل اینستاگرام و ابراز علاقه کردمو کمی باهاش حزف زدم ولی بعد از اون یه بار ، دیگه جوابمو نداده و توی دنیای واقعی هم معمولا بهم لبخند میزنه ، اول اینکه باید چیکار کنم که باز هم جوابمو بده. دوم اینکه آیا در میون گذاشتن موضوع ازدواج باهاش اونم وقتی هدفم برای دو سه سال دیگه هست کار اشتباهیه؟

    1. شادزیستی says

      سلام
      حساسیت نداشته باشید و آرام آرام رابطه رو پیش ببرید و با شناحت ابتدایی توی چند ماه اول، اطمینان کنید که ایشان رو برای ازدواج می خواهید، ( باید با شناخت باشه و وضعیت ها سنجیده شه و دختر رو فی البداهه وابسته نکنید )
      و بعد از شناخت کلی اگر اطمینان دارید قضیه رو مطرح کنید.
      این دیگه انتخاب ایشون هست که سه سال صبر کنه یا نه
      موفق باشید

      1. حسین says

        سلام ممنونم از پاسختون راستش الان سومین ماهه و من کاملا روی این موضوع مطمعنم یعنی خیلی بررسی کردم از اول و حتی خانودمم میدونن و من وضعیت خودمم کاملا برای این موضوع بررسی کردم و برای ازدواج به موقعش میتونم اقدام کنم
        و خب شناخت خوبیم از ایشون دارم و خانوادشم میشناسم
        من با فاصله زمانی زیاد تا حالا پیام دادم که احساس مزاحمت نکنه و ناراحت نشه
        جز بار اول که گفتم ، جوابمو نداده ولی پیامارو دیده
        نمیدونم این نشون خوبیه که هنوز بلاکم نکرده یا نه

        اینم اشاره کنم ایشون پشت کنکوره و از نظر سنی میتونه صبر کنه

        مشکلم اینه اصلا داخل اینطور مسائل وارد نیستم
        یعنی تجربه ایجاد دوستی با یک دختر و ارتباطات اینچنینی ندارم کلا
        متاسفانه داخل اینترنت هم هنوز مطلبی که بهم کمک کنه پیدا نکردم در این زمینه
        و یک سوال آیا این درسته که از زیباییشون تعریف کنم ؟

        1. شادزیستی says

          سلام شما اگر شرایط زندگی دارید، و می تونین از نظر کاری کسی رو ساپورت کنید و ازدواج کنید کلا رسما اقدام کنید. فرصت برای اشنایی زیاد هست زیر نظر خانواده ها.
          علت این که میگم رسمی چون این دخترخانم تو سن کنکوره و حدود 18 یا 19
          پس باید توی شرایط مناسب، که این قضیه رو بخ بازی نگیره و جدی بگیره اقدام کنید. مثلا دختران تو این سن، به قول شما فرصت زیاد دارن برای ازدواج شاید امروز به شما بکن بله ده روز دیگه بگن نه. به همین خاطر باید تحت نظر حانواده ها باشه.
          الان هم که نزدیک به کنکورهست تا بعد کنکورش نرین سراغش بهتره .

  143. Ily says

    سلام خسته نباشین،من با پسری نزدیک ۴ سال دوست بودم قصدمونم ازدواج بود حتی اخرای رابطمونم میگفت ماه بعد مادرم میاد جلو.خلاصه تو شیش ماه اخیر کلی بحث و قهر و اشتی و دعوا تموم کردن داشتیم سریه اخر من قضاوتش کردم حالا نمیدونم درست بود یا نه.تموم کردم گذشت یه ماه نیومد دنبالم ک خودم رفتم دنبالش ک دیگه نخواستتم گفت خسته شده کلی بی احترامی ام کرد.باز رفتم ماه بعدش دنبالش رفتم بازم همون حرفارو زد بازم پسم زد،منم ک اصلا فراموشش نکردم تو این چند ماه کلی پیگیرش بودم حتی به دوستشم گفتم بیاد اشتی بده اونم مخالفت کرد.ک تموم شده رابطتتون.حالا از پیگیریام ماه چهار جدایی فهمیدم با کسی دوست شده ک شماره منم به دختره داده.نمیدونم هدفش چی بوده منم عصبی شدم رفتم گفتم ک شمارمو نده و اینا ولی اون گفت مگه مزاحمت شده مگه چیزی گفته تازه منم متهم کرد.گفت دیگه از زندگیه ما بکش بیرون و اون دخترم همون دوستش ک من ازش کمک خواستم واسش جور کرده .الان هیچ غروری نمونده واسم خیلی دوسش دارم.خودخوری میکنم ک تقصیره خودم بوده.حالا سوالم اینه چطور تونسته ۴ سالو انقدر زود فراموش کنه من ک ۴ ماه گذشته یادم نرفته.کمکم کنید خیلی افسرده شدم

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم.
      این صحبتی که کردید براش من دو هزار ساعت حرف دارم و نمیشه با یک کامنت صرفا جواب داد اما خب من احساس میکنم رابطه جدی نبوده توی 4 سال و تعهدی نبوده و شما دچار بازی های روانی ایشون بودید.
      البته در به انجام نرسیدن رابطه هم ممکنه شما مقصر بوده باشید که باید اطلاع کسب کنید و با شناخت دنیای ارتباطی مردان، از این خطاها واکسینه شین تا روابط بعدی رو سالم تر به ازدواج ختم کنید.برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  144. ستییییییین says

    سلام.من حدود ۳ ماهه که با داداشِ صمیمی ترین دوستم رابطه دارم،البته دو سال پیش ازم خواستگاری کرد ک من جواب رد دادم،از عید امسال بهم پیام داد بعد از چند روز باز خواستگاری کرد منم قبول کردم و گفتم بعد از یه مدت به خانواده هامون بگیم،چند وقت پیش ایشون با خانوادشون صحبت کردن،به قول خودشون خانوادشون مخالفت نکردن اما چون شناختی از خانواده های هم نداریم خانواده ایشون یکم دو دل هستن ،قرار بوده تو این مدت خانوادش بیان خونمون و آشنا بشیم ،ولی این آقا پسر یه شهر دیگه سرکار هستن خودشون اینجا حضور ندارن فقط قرار شد فعلا خانوادشو بفرسته،اما خبری نیست هنوز ،به پسره هم ک میگم خانوادت کی میان میگه زنگ میزنم بهشون که برید میگن دو دل هستیم نمیشناسیم و شناخت نداریم،گاهی با خودم میگم نکنه اصلا با خانوادش صحبت نکرده،ولی راجع به آینده خیلی صحبت کرده با من
    و من نمیدونم تا کی باید منتظر باشم ک خانوادش بیان خونمون ،درحالیکه بهم گفته بود نمیذارم طولانی بشه و زود بریم سر خونه زندگیمون ،به نظرتون چکار کنم؟

  145. ستییییییین says

    و البته ایشون به من گفتن صبر کن
    حالا تا چند روز باید صبر کنم نمیدونم
    به غرورم هم برمیخوره هر دفعه بگم پس خانوادت کی میان

  146. بهرام says

    سلام من سه سالپیش بادختر فامیلمون بودم خیلی رابطه خوبی بود اولش ولی چون من اون موقع مریض بودم و بیرون خیلی کم میرفتم فقط در حد چت بود خیلی عاشقم بود ولی من بهش خیلی بدی کردم مثل یه بار خیلی اسرار کردم قرار بزاریم بعدکه قبول کرد ترسیدمو جازدم و دلیلی احمقانه اوردم دو سه باری هم بلاکش کردم و رابطمون تموم شد البته من اون موقع۱۵ سالم بود ولی حالا بعد چهار سال که تولدش بهش پیام داددادم بهم پیشنهاد کار داد و کلی کمکم کرد من خیلی دوسش دارم ولی نمیدونم دوسم داره یا نه برخورد های متناقضی داره البته منم توی قرار اول با گل و کادو رفتم پیششش چیکار کنم؟

  147. Sina says

    خانم مشاور یک هفته میگذره . میخواید پاسخ ما هم بدید ؟

  148. مسعود says

    سلام من با یه دختری تو نرم افزار دوستیابی اشنا شدم رابطمون در حد تلفن و پیام بود و تقریبان پنج ماه طول کشید اختلاف زیاد داشتیم ایشون از دادن عکس و اومدن همیشه طفره میرفت یکبار بهشون برای تولدش پولی به عنوان هدیه فرستادم دو بار دیگه هم بهشون پول دادم اسمی که کارت بانکی بود با اسم که بهم معرفی میکرد مطابقت نداشت میگفت کارت دوستمه اینها گذشت نه زنگی نه پیامی کم این اواخر چند بار گفته بود اگه برات سخته میتونی برو من به هر حال تحمل میکردم تا این که من به نیومدنش و توجه تکردنش اعتراض کردم لحنم خیلی خوب نبود این شد که اکانت اینستاشو بست یهویی بدون حتی پاسخی تلفنش هم خاموش یه اسکرین که یکباری گرفته بود فهمیدم تلفنش دو سیمه و بنظر این خط یه خط بیخودی ایشون دختر پولداری معرفی کرد خودشو رفتارهاشم اینو تایید میکرد جایی هم که نقطه یاب محلی اون نرم افزار دوست یابی نشون میداد جای خوب شهر بوده اون بهم گفته بود بهم وابسته شده و نباشم براش خیلی سخته الان ده روز بیشتره که خط خاموشه هیچ نشونه ای ازش ندارم دارم شهرو میگردم که یک نشونه ازش پیدا کنم شاید با عشقی که دارم برش گردونم از ناراحتی و گریه نمیدونم چکار کنم فقط میخوام که برگرده ولی نمیدونم برمیگرده یا نه من باید پیداش کنم و از حسم بگم یا نه

  149. محمد says

    سلام من 17 سالمه میدونم که عاشق شدن توسن من خیلی زوده . راستش من عاشق یه دختر با حجاب شدم از اینکه بهش بگم من ازت خوشم اومده خجالت میکشم و خیلی زیاد میترسم جون یه وقت از دستش بدم چیکار باید باید کرد؟؟

  150. دکی says

    سایتتون خیلی مفید و مطالب رک و روراستی دارید و در عین حال دقیقا چیزی که داداشمون “علی” گفتن درسته و چیزی مثل کارهایی که مشاورها انجام میدن البته بعضیاشون!مثلا طرف میره پیشش و بهش میگه یکیو میخوام که اون هم مثل خودم مجرده و گاهی مثل خودم آهنگ گوش میده و فیلم میبینه! جناب مشاور هم میگه پس اگه اینجوریه حتما میشه تو یه دوره چند ماهه بکشونیش به راه راست!(چندماه پول بده من مشاور تا همه چیو ردیف کنم!)لطفا پول و وقت و جوونیتونو سر این بازیا نذارین که هیچ وقت نمیشه آب و روغن باهم یکی بشن! اگه هم اگه با زور و غیره بشن با سرعت باور نکردنی چنان جدا میشن که نفهمی چی شد! مشکل ما اینه که توقعمون بالاست،پسرا دنبال دخترای خیلی بالاتر و خوشکلتر از خودشون میرن و دخترا هم سراغ پسرای خوشکلتر و بالاتر!و همیشه هم توهم هایی که برا شخص عادی خنده آور و مضحک هست رو نشونه می بینیم!چرا نباید کمی غرور خودمون و خانوادمون برامون مهم باشه؟بخاطر مشکلات هورمونی و بعضا بی ارادگی خودمون درگیر هوسی میکنیم که تهش چیزی جز پشیمونی وآبروریزی برامون نیست

  151. Pariya says

    سلام
    من چطور میتونم با شما در تماس باشم از طریق ایمیل

    1. شادزیستی says
  152. عرفان says

    سلام وقتتون بخیر خیلی ممنونم از سایت خوبتون و ازپاسخ هایی که به همه میدین
    من الان 23 سالمه توی 18سالگی بایه دختر توی چت روم اشنا شدم وباهم حرف زدیم اون شرق ایران هست و من غرب ایران ولی همو دوست داریم.بعد دوسال اشنایی رفتم شهرشون ولی با باباش دعوش شد بخاطر خریدن کفش نتونست بیاد منم برگشتم وفحشش دادم که چرانیومدی من خیلی سخت اومده بودم اونجا.زمان کنکور یه ماه من گوشیمو خاموش کردم نرفتم چت روم اونم هرشب زنگ میزده اما من رفته بودم.دوباره شروع کردیم واونم 15سالش شده اومده بودن استان مارفتم اونجا همودیدیم و بغل کردیم بعداز دوسال ندیدن.هرروز دلتنگ هم شدیم… منم نه ماشین دارم نه پولشو که برم شرق ایران والان که سومین سال رابطه چتی ماهست تقریبا 6ماه هست سردشدیم هردومون نمیتونیم دعواهامونو کنترل کنیم داریم البته یکی دوبارم گفته بود کات کردم واین حرفا دیگه بامن حرف نزن ولی باز باهمیم ولی الان خیلی سردیم نمیدونیم چیکارکنیم منم عاشقشم اونم نباشه خدای نکرده یه روز میرم شهرشون و ازدور نگاش میکنم چه بخواد چ نخواد منو… ولی سردی رابطه مون اذیتمون میکنه هردومون گنگیم نه اون سر دیگه رو میخواد طبق گفته هاش و نه مثل روزای اول منو دوست داره… من اشتباهاتی کردم ولی اونم بی تقصیر نیست … ببخشید سرتونو درداوردم ولی میشه راهنمایی کنین چیکارکنیم؟
    سپاس

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      معمولا چاره ی چنین رابطه هایی این هست که سریع تر بساط ازدواج را با این فرد مهیا کنید
      در غیر اینصورت آسیب های دو طرف بیشتر می شود
      و وابسته تر می شوید
      و این که ایشان در سن 15 سالگی، است و نمی توان روی نظر ایشان برای یک زندگی دائمی خساب کرد هر چند شما نیز هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده اید و باید حتی در صورت جور شدن بساط ازدواج مشاوره های زوجیتی شوید. و نزد روانشناس های معتبر، این مساله را پیش ببرید.
      در صورتی که شرایط ازدواج ندارید، بهتر است که این رابطه را کم کم تمام کنید تا تمام شود و آسیب ها کمتر شود.

  153. آرش says

    با سلام،من به واسطه فامیل با یک دختر خانم آشنا شدم ،شرایط طوری خوب پیش رفت که به فاصله دو هفته از اولین ملاقات ، ما نامزد کردیم، اما عمر این نامزدی به یک هفته و سه قرار ملاقات نرسید ، که به من گفت ما نمیتونیم همدیگه رو خوشبخت کنیم و به همه چیز پایان داد . در مورد این تصمیم به من هیچ توضیحی نداد. اگر شما بتونین کمکم کنید ، خیلی ممنون میشم

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام در این باره نمیشه با یک پاراگراف نظر داد.

  154. هلیا says

    سلام و ممنون برای اطلاعات مفید سایت خوبتون.
    ولی من واقعا گیجم, من 18 سالمه و نزدیک یک ماه و نیمه که دوست پسرم که باهم 9 ماه بودیم بهم زده ما رابطه خوب و بدون مشکلی داشتیم حتی خانواده ها همو میشناختن ولی همیشه دعوا هامون سر یکی از دوستاش بود که اونو دوست داره و دوست پسر ست بسم بهم ثابت کرده بود که اونو نمی خواد ولی من بازم با حرفای اطرافین به شک میوفتادم تا اینکه بالاخره زد و بعد کلی حرف که پشت سر هردومون زدن اون باهام بهم زد.
    بعد از اون ماجرا من خیلی داغون شدم و باهاش حرف زدم و همه جوره کنار اومدم که برگردیم ولی اون گفت و هفته بعدش که دیدمش خیلی عجیب رفتار میکرد و هی میگفت به دوستام که من دوستش ندارم و به شوخی گفت که می خوام روی این دیوار بنویسم که می خوای باهام برگردی؟ و خب همش دنبالم بود بااینکه من بهش کم محلی میکردم. از طرفی اون خیلی حسوده و اصلا ازینکه من با پسرا حرف بزنم خوشش نمیومد و الآن که باهام بهم زده وقتی منو با دوست ای پسرمم بهم نگاه زیاد میکنه و انگار اصلا اینو دوست نداره.
    من واقعا گیجم نمیدونم حدفش چیه ازینکارا؟ واقعا می خواد برگرده و منو فراموش نکرده و یکم زمان نیاز داره یا چی؟
    با خیلیا در این رابطه حرف زدم ولی بازم نتیجه ایی نگرفتم?

  155. Nasrin says

    سلام خدمت شمایه سوال داشتم اگه کمکم کنیدممنون میشم،طی دوماهی هست بنده ازطریق فضای مجازی باآقایی آشناشدم اماطبق گفته خودشون ایشون ارشدروانشناسی خواندن والان دنبال مجوزکارشون هستن.
    واین آقاطی این چندوقت ازبنده خواستگاری کردن گویاازصحبت های من خوششون امده بودولی من ازهمون اول یک اشتباهی انجام دادم درواقع یه دوروغی به ایشون گفتم که ایشون ازمن دل بکنن چون خودم اعتقادداشتم فضای مجازی برای یه رابطه ای مثل ازدواج بدردنمیخوره ومیترسیدم بعدازاین مشکلی بوجودبیادیه مدتی که گذشت نه تنهااین اقاازشرایط من کنده نشدکه هیچ یه جورایی حس میکردم وابسته هم شده نمیدونم چیشدکه مجبورشدم حویت واقعی خودم روبهش بگم یعنی یجورایی همچیم درست بودهویت واقعیم فقط اسمم وعکسموبهش اشتباه رسوندم اولش ایشون ناراحت شدن وبه بنده گفتن که من انقدرشمارودوست داشتم که دیگه حتی به کسی دیگه ای برای ازدواج تاعمردارم دیگه نمیتونم فکرکنم ومن دیگه ازدواج نمیکنم وبعدیه دوروزی گذشت وهیچ چتی بین من وایشون شکل نگرفت تواین دوروز هم این احساس روباخودم داشتم که انگارمن هم به ایشون دل بستم ولی من هم خجالت میکشیدم حتی بهش پیام بدم حالشوبپرسم تااین که بعدازدوروز ایشون به من پیام دادن که منوبخاطردروغم بخشیدن وباحرف هایی که طی اون مدت زدن من نفهمیدم چطوروبه چه اعتمادی عکس وشماره خودمروبهشون دادم البته ایشون هم قول دادن تامن خودم نخوام ایشون به من زنگ نزنن یه چندروز که گذشت ایشون ازمن خواستن باهاشون قراربزارم بیرون برم ولی من بخاطرشرایط خانوادگیم نمیتونستم بدون اجازه خانوادم ازخانه برم بیرون واگرم میخواستم برم بیرون بایدعلت برای خانوادم میوردم که نمیدونستم چی بگم ازاین ورم روم نمیشدبه خانوادم چیزی بگم این آقاهم همش منوبدقول میدونستن که انگارنمی خوان قدمی براشون بردارم ازمن خواستن که شماره خانوادموبهشون بدم که برای خاستگاری زنگ بزنن ولی من هم میترسیدم هم ازخانوادم خجالت میکشیدم که بگم بااین اقاتوفضای مجازی آشناشدم ازاین آقافرصت خواستم یه مدت صبرکنن تاهم مشکلات من حل بشه گفتن من انقدرشمارودوست دارم تاابدصبرمیکنم وازمشکلات من سوال پرسیدن که من هم بهشون جواب دادم که مشکلات من فعلامالی هستش واگرمیتونن یه مدت صبرکنن تاخانواده من خودشونوجمع وجورکنن ایشونم گفتن من مشکلی ندادم انقدردارایی دارم که خودم به تنهایی بتونم هزینه یه عقدوعروسی روبدهم فقط اگه امکانش هست بزارین بیام خاستگاری تا این عقدوعروسی زودترسربگیره ولی من مخالفت کردم دلم نمیخواست اول زندگیم زیردینش باشم بهشون گفتم یه دوماهی به من فرصت بدیدتامشکلاتم حل بشه بعدازاین دوماه خودم یه فرصتی جورمیکنم برای آشنایی خانواده هامون اولش که ایشون گفتن دوماه زیادهست ومن انقدرشمارودوست دارم نمیتونم زیادتحمل کنم ولی من یخورده باهاشون حرف زدم تااین که راضی شدن صبرکنن. هرچندکه گهگداری بحث بدقولی من راوسط میکشیدن خصوصاکه چرانمیرم به دیدنشون اخه من ازملاقات باهاشون میترسیدم چون شناخت کاملی نداشتم ازشون هربارهم که باهاشون صحبت میکردم راجب دلتنگیشون برای من میگفتن واین که چقدرمنودوست دارن واین که من باایشون ازدواج کنم چه کارهایی که برای من انجام میدن تاین که یه روز امدن گفتن که این رابطه ای که منوشماداریم تهش بنبست هست ودیگه نمیتونن تحمل کنن وبعدگفتن خداحافظ برای همیشه ومن حتی نمیدونستم چی جوابشونوبدم وخیلی ناراحت شدم ولی روز بعدش فقط یک کلمه سلام براشون فرستادم که به گرمی جواب سلاممودادن وحالموپرسیدن ولی روزبعدش نه من پیامی به ایشون دادم نه ایشون پیامی به من وهروقت هم پبجشونونگاه میکنم میبینم درحالت انلاین هستن ولی جوابی نمیدن واقع گیرکردم نمیدونم چیکارکنم یعنی حس اون به من واقعی هست؟ بعدازاین میتونم روش حساب کنم؟ بایدکلاچیکارکنم ؟

    1. شادزیستی says

      سلام ایمیل تون رو چک کنید.

  156. ali says

    سلام وقتتون بخیر
    من به شیوه سنتی خواستگاری یکی از آشنایان دور پدری رفتم. ایشان از قبل عقدی داشتن و خانواده ما بی اطلاع بودن. چندین جلسه بیرون رفتیم و از نظر اخلاقی و روحیاتی جنبه های مشترک زیادی داشتیم طوری که من کلی از ملاکهامو نادیده گرفتم و واقعا حس کردم با ایشون خوشبخت میشم. اما قضیه عقد و ارتباطشون هر چند که به عروسی منجر نشده بود اذیتم میکرد و وقتی اینو شنیدم شوکه شدم. دو سه روزی ازش وقت خواستم تا خوب فکر کنم و در آخر گفتم همه چی رو راجع به طرف قبلی بهم بگو تا تصمیم قطعی رو بگیریم و ایشون هم همه چیز رو گفت و فقط گفت کاشکی نپرسیده بودی چون سعی کرده بوده که همه چی رو فراموش کنه. ایشون روحیه بسیار حساسی داشت ولی اونقدر منطقی رفتار میکرد و احساسشو به عقیده من پنهان میکرد و منم راحت همه چی رو ازش میپرسیدم غافل از اینکه منجر به تنفرش از من میشه. در آخر گفت بریم پیش مشاوره و مشاورم همه موضوعاتی که باهم به جمع بندی رسیده بودیم دوباره مطرح کرد و جو به گونه ای شد که مسایلی که واقعا برای من اهمیت زیادی نداشت مهم شدن و این تکرار خیلی بد بود. در آخر مشاور گفت چند هفته ای با هم باشیم تا اون موارد رو بیشتر بررسی کنیم ولی اون محکم گفت دیگه نمیخوام ادامه بدم و تمومش کنیم و بیشتر تصمیم هیجانی بود به نظر من. یک جلسه دیگه با هم رفتیم بیرون که من بیشتر توضیح بدم ولی اون خیلی کم حرف میزد و اون هیجان همیشگی رو نداشت و منم نتنونستم چیز زیادی بگم. بعدش چند روز ازم وقت خواست که جواب بده و بعد از سه روز گفت نه. بعد از دو روز دیگه بهش زنگ زدم و دلیل جواب نه رو خواستم بدونم که اون گفت اصلا نمیخواد راجع بهش صحبت کنه. بعد از چند روز واتساپ بهش پیام دادم که چیزای مهمی هست که حتما باید بهش بگم ولی ایشون گفت قضیه ما تموم شده و نمیخواد صحبت یا دیداری باشه و بعدش منو بلاک کرد. تو جلسات آشنایی خیلی با هم صمیمی و خوب بودیموتاحدودی وابسته شده بودیم و اصلا فکر نمیکردم که روزی جوابش نه باشه و بیشتر به خاطر حرفا و رفتارهایی که داشت هنوزم قبول نکردم که بخواد نه بگه. ولی ظاهرا عکس العمل من راجع به عقدش و عدم توجه کافی به ایشون احساس میشه گفت تنفری از من در اون ایجاد کرده.
    بعد حدود هفتاد روز با مادرم صحبت کردم که بره خونشون و از مادرش بخواد که برگرده و مادر ایشون هم استقبال کرده بود و قرار شد باهاشون صحبت کنه و اطلاع بده. اما امروز هشت روز گذشته و تماسی نگرفته اند. خودم و مادرم و بقیه اعضای خانواده میگن احتمال برگشتش زیاده. میخواستم بدونم ایشون با عقب انداختن جواب میخوان من قدرشون رو بدونم یا با توجه به اتفاقهایی که افتاده مادرشون نتونسته ایشون رو راضی به برگشت کنه.
    با تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      خب توی ارتباط باید روحیات طرفین مخصوصا خانم ها مورد توجه قرار بگیره.
      شما باید به صورت زیرکانه تر، این مساله رو پیش می بردید.
      رفتاری که سر قضیه عقد کردید، می تونست طوری باشه که ایشون رو دلبسته تر به شما کنه .
      شما پیش از این که واقعا دوباره اقدام کنید،
      شروع کنید . در مورد این قضیه فکر کنید اکر واقعا با مساله عقد ایشون مشکلی ندارید، برید جلو و دوباره تماس بگیرید.
      و جواب قطعی رو بگیرید.

  157. Narges says

    سلام خسته نباشید من 4 ساله عاشق پسر داییه مامانم هستم هردو تو یه روز به دنیا اومدیم و 20 سالمونه
    این اقا ب قول خودش خوش گذرونیشو کرده و البته بگم باهمه دوستامم دوس شده و یه مدت کوتاه ولشون کرده والان نزدیک 2ماه باهمیم الان هم زنداییم میدونه و هم داییم و مامانمم میدونه من عاشق ایشونم ولی چون سرکار میره وقت حرف زدن نداریم خودشم معذرت خواهی میکنه شک من از اینه ک نکنه منم ول کنه خودش میگه تو مثل اونا نیستی و من خیلی محکم رابطمو نگهداشتم ک خراب نشه چون چندسال عاشق بودم و الان ب اون عشق رسیدم مح اصلا ب ایشون گیر نمیدم ک چرا بادوستات بیرون میری نمیخوام منعشون کنم و همیشع هرکاری میخواد کنه اول ب من خبر میده

    1. Narges says

      هدف ما ازدواجه ولی من ترس اینو دارن از دستش بدم

      1. Narges says

        نمیدونم چکارکنم ترسم ازبین بره

        1. شادزیستی says

          توی کامنت قبلی توضیح دادم.

  158. Az says

    سلام.وقت بخیر من یه دختر ۲۰ ساله هستم و تقریبا مستقل و تو زندگی کاری و درسی یه جورایی موفقم توی خانواده چیزی کم ندارم اما توی زندگی عاطفیم به مشکل خوردم من وقتی ۱۷ سالم بود از یه پسری (۲۱سالشه) ک از قضا تو محله ی خودمون بود خوشم اومد اما خوش اومدن گذرا و فقط در حدی ک وای چقد باحاله وخوبه گذشت تا دیپلممو گرفتم و میخواستم کار کنم تویه یه مغازه مشغول ب کار بودم و بازم هرروز میدیدمش کم کم اون خوش اومدنه تبدیل ب عشق شد از حس خودم مطمن بود یه جورای باهاش ارتباط گرفتم از اینستا صحبت میکردیم خیلی عادی تا چند وقت ک گذشت و گف ازم خوشش میومده ولی هیچوقت نگفته و پیشنهاد داد دوس شدیم خیلس مشکلات تو رابطمون بود من آدم شکاکیم نمیدونم چرا به همه چی شک میکنم بدبینم حس میکردم نمیخواد و باکسی تو رابطس رابطمون خوب پیش نرفت و تموم کردیم و بلاکم کرد من تو مدتی ک قهر بودیم واقعا بهم سخت گذشت زندگی بدی داشتم بدیش این بود مدام میدیدمش حتی با دوس دختر جدیدش که میرفتن خونه من تصمیم گرفتم دوس داشتنشو تو قلبم داشته باشم و خودم ب زندگیم برسم چون داشتم پیشرفت میکردم تو کار و درسم پس سرم گرم زندگی بود اما ب سختی تا اینکه بعد پنج ماه برگشت و گفت که واقعا اشتباه کرده پشیمونه راستش من اصن گذشتش و اینا مهم نبود چون با خودم گفتم ما تموم کردیم و اگه ارتباطی با کسیم داشته حق داشته یکم گله کردم ازش و سبک سنگین کردم بازم دوست شدیم مشکلات زیادی داشتیم بازم من فوق العاده نگرانشم و زندگیش برام مهمه.برام مهمه خوب زندگی کنه و دوستای خوبی داشته باشه با مادرش در ارتباطم و میدونه ک دوستیم خانواده منم ب جز پدرم همه میدونن الان مدتیه بخاطر اینکه بیکاره و الاف میچرخه باهاش تموم کردم و گفتم یا دور دوستاتو خط میکشی و میری سرکار یا من نیستم و خدافظی کردم برخلاف دفعه قبل بلاکم نکرد و خدافظیم نکرده من دلم ک تنگ میشه بخش پیام میده حتی یه شب ک خیلی حالش بد بود بهم زنگ زد من نتونستم جواب بدم بیشتر از اینکه نگران خودم باشم ک چی ب روز م میاد نگران زندگی فردی و کاری اونم چون واقعا دوسش دارم و برام مهمه البته اینم اضافه کنم که چند وقت پیش که سر همین سرکار رفتن و اینا مشکل داشتیم متوجه شدم قرص ضد افسردگی مصرف میکنه و سعی کردم با احتیاط رفتار کنم اما این اواخر تحت تاثیر حرف بقیه قرار گرفتم و تموم کردم و الان ب شدت پشیمونم ک چرا نموندم تا کمک کنم باهم پیش بریم من از دوس داشتن اون نسبت خود مطمن بودم و هستم ولی الان بدجور اوضا بهم ریخته…چکار باید کنم؟؟؟

    1. شادزیستی says

      سلام وقت شما بخیر.
      تا زمانی که رابطه جدی نشده، این دلسوزی های شما حکم مادری کردن پیدا میکنه و در واقع وظیفه شما نیست برای ” پسر مردم ” مساله رو انقدر کش دار کنید و بخواهید نگران باشید. ضمن این که همین دلسوزی ها هست که موجب میشه خود مرد دلزده بشه.
      او مسئول خودش هست و شما نباید پا سوز ایشون باشی.
      توصیه ای که بهت دارم، این هست که هرگز پیگیر مشکلاتش نباشی.
      قضیه افسردگی هم به کنار
      اگر این اقا واقعا شما رو دوست بداره، و ترس از دست دادن شما داشته باشه، برمیگرده و کار پیدا می کنه.
      با توجه به چیزهایی که توی چت فرمودید، من متوجه یک سری رفتارها و کارها از شما شدم که اگر ترک نشن و اصلاح نشن، هر رابطه دیگری رو به خرابی می کشونه. برای این که مهارت ارتباط با مردان رو یاد بگیری و طوری برخورد کنی که مرد برای تو ارزش قائل باشه،
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید
      متشکرم از شما

  159. مرضیه says

    سلام وقت بخیر من ۳ ساله با پسری دوست بودم که واقعا عاشقم بود برام وقت میذاشت برای بودن با من سر و دست میشکوند زنگ میزدم بهش دنیا رو انگار دادن بهش دخترای دیگه براش اهمیتی نداشتن بیرون میرفتیم همه توجهش من بودم ۶ ماهه همه چیز خراب شده سرد شده بهم نمیدونم چیکار کنم من ۲۸ ساله و اون ۳۰ ساله س من نمیگم تو این رابطه عالی بودم منم غر زدنای خودمو داشتم ولی براش مهم نبود و با هم حلش میکردیم الان اما اینجوری نیس یه مدت کارش رو از دست داد دوباره کار پیدا کرد و اینکه وضع مالیش از اول هم خوب نبود با خودم میگم شاید میترسه از شرایط اقتصادی یک بار هم خاستگاری اومد پدرم راضی نبود

  160. Hiba says

    سلام. من در جایی مشغول به کارم ۸ ماه پیش به برای کاری مجبور شدم شمارمو به یکی از مشتریامون که خیلی مودب و باشخصیته بدم. ایشون یه گهگاهی راجع به کارشون به من پیام میدادن در فضای مجازی و از حساب کتاب و پیگیریه کارشون میپرسیدن. روز زن رو هم به من هم به همکارم پیام تبریک دادن…من هم روز مرد رو به ایشون تبریک دادم و گفتن که خیلی خوشحال شدن و تبریک عید هم که دادن کلی ازم تعریف و تمجید کردن که رفتارش عادی نبود
    الان نزدیکه دوماهه که صمیمی تر شدیم درمورد کار که داشت پیام میداد خیلی یهویی صمیمی شد و گفت شما از اون مجموعه بری من ناراحت میشم و از اون موقع اصرار کرد که من مبخوام برات هدیه بفرستم و باید به روز بهت بدم و شبها به بهانه سوال کاری وارد بحثای دیگه میشدیم و شاید هفته ای یبار حرف میزدیم و حتی از محل خونمون و تعداد فرزندان پرسید و خیلی دوست داشت بیشتر بدونه ازم.حتی یبارم بهم پیام داد چه پروفایلی چقدر خوشتیپی با وجودی که اصلا فک نمیکردم از چنین شخصی این حرف زده بشه. خیلی اصرار داشت که ادرس خونمونو بهش بدم تا برای من هدیه بیاره و گف میخوام بیام دم خونتون و من برای اینکه ببینم رو میکنه که بخاطر من میخواد بیاد یا نه؟ گفتم تو محل نمیشه ، میشه بدید به پیک ؟ اونم گف چرا اونم میشه
    هربار بحث هدیشو وسط میارم میگه منکه گفتم ادرس بدید با پیک بفرستم….
    نمیدونم هدفش چیه؟ هفته ای یبار میاد و ازم تعریف میکنه و گرم میگیره و اصرار داره ادرس بدم درحالی که من اصلا ندیدمش ولی چندساله میشناسمش
    یعنی خودش میخواد بیاره و غیر مستقیم میگه پیک؟ اگر نمیخواد بیاد چرا هرهفته به من پیام میده؟ همه ی پیامامونم جواب میده…ازطرفی میبینم روز زن و دختر رو به همکارمم تبریک میگه و با اونا هم گرمه اما نه در حد من…سریه اخر برای من یک فیلم طنز ساعت ۱ شب فرستاده بود
    واقعا نمیفهم یعنی یه دوستیه معمولیه؟حتی بهش کفتم هدیه رو بفرست محل کارم گفت اونجا جلوی بقیه نمیشه و ازم دلخور نشو و حالا واست میفرستم
    خیلی گیج شدم بخاطر ادبش نمیتونم بگم سرکار کذاشتتم ولی پس چرا بهم بیشتر پیام نمیده یا قراره بیرون نمیذاره؟ ایندفه که پیام داد بهش ادرس بدم که برام بفرسته؟ ایا دنباله شروعه رابطس؟

  161. سارا says

    سلام. من و همکلاسیم 8 سال دوست بودیم 4 سال قبل برای جلو اومدن تلاش کرد ولی پدرش راضی نشد به بهونه کار مناسب نداشتن و سربازی. تو این 4 سال تمام تلاششو کرد تا اینکه بالخره راضی شدن اومدن خواستگاری.بعد از خواستگاری پدرش به بهونه هم سن بودن، به دلمون ننشسته ، وضعیت اقتصادی (خیلی متفاوت نیست) مخالفت کردن. که دیکه ایشون هم تحمل نکردن و دعوای لفظی با پدرشون داشتن به حدی که حال پدرشون بد میشه و تهدید میکنه دور مارو خط بکش. اگ شمارو باهم تو خیابون ببینم ی کاری مینکم. اخرین صحبتی که باهاش داشتم هم حس عذاب وجدان نسبت به خانوادش داشت ک حالشون بد شده هم عذاب وجدان نسبت به من که دیگ نباید پای من بمونی. اینا منو خورد کردن و دیگ من امیدی نمیبینم. میخام دوباره شروع کنم تا خودشون بیان بگن همون دختر خوب بود ولی نمیخام دیگ هیچ امیدی بهت بدم. اگ راضی نشن هر موقع از این دنیا رفتن میام جلو، انقد صبر میکنم تا موهام مثه دندونام سفید شه. ولی تو به فکر زندگی خودت باش. این مساله هم ذکر کنم ک ایشون از طرف خانواده به شدت تحت فشارن ک رابطشو با من قط کنه. و به من فحش میدن و ایشون تحمل این قضیه رو ندارن برای همین میگن نباید در ارتباط باشیم تا دست از سرم بردارن

  162. at says

    سلام من یه دوست صمیمی داشتم و بشدت خودم دوستش داشتم باهم خوب بودیم
    یه مدت که گذشت یه کسی بهم گفت که اون داره فقط تحملم میکنه البته من خودمم یه مدت همچین حسی رو داشتم اما خنگ بودم و نفهمیدم رسید به جایی که باهم دعوا کردیم چون من ازش پرسیدم که منو دوست داری یا نه اونم جوابی نداد و همون موقع کل چتامونو پاک کرد و من واقعا از این کارش عصبانی شدم و یه سری چیزا نوشتم که واقعا حرفای دلم نبود گذشت و دیگه اصلن باهم حرف نزدیم باهم سرد شدیم یه بار که ازش پرسیدم می خوای باهم حرف بزنیم و دوباره باهم دوست بشیم بهم گفت من اصلن از اولشم دوستت نداشتم و برام مهم نیست که تو راجبم چه فکری می کنی تو توی قلب من جایی نداری و نمی خوام به دوستی با تو ادامه بدم
    گفت تو هی الکی یه بحثی رو وسط میاری که با من بهم بزنی دیگه نمی تونم با یه همچین آدمی دوست باشم بهش گفتم تو حتی ناراحت نیستی که باهم نیستیم ما ۳ سال باهم دوست بودیم گفت من اصلن ناراحت نیستم و اینو گفت که دیگه توی قلبش جایی برای من نیست
    اما توی یه کلاسی که باهم هستیم همش یه کاری میکنه حرص من درآد بلند بلند می خنده با همه به غیر من حرف میزنه رفتاراش یه جوریه شده حتی به من میگه دیگه نمی خوام مثل یه دوست عادی هم باهات باشم ولی ..
    یه سوال داشتم اون واقعا منو دوست نداشته و این یه دوست داشتن یه طرفه بوده ؟ اگه بوده چه طوری ۳ سال باهم بودیم ؟ و اون واقعا ناراحت نیست که بهم زدیم ؟

  163. hs says

    سلام من یک دختر دایی دارم چند وقت پیش وقتی مادرم غیر مستقیم میخواست مزه دهنشو بفهمه به مادر گفته بود من پسر خوبیم وهیچ دختر خوبی به من جواب رد نمیده. در ضمن خانواده مذهبی هستند. مخاستم بدونم میخواسته جواب رد غیر مستقیم بده یا نه؟در زن بعضی وقتا قیافه میگیره بعضی وقتا باهام راهته ولی نا گفته نماند از نظر خانواده من خودم ادم تو قیفهای هستم.ممنون

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      با مواردی که گفتید، نمیشه گفت که واقعا قصدش رد کردن شما باشه یا نه! اگر مادرتون مستقیما خواستگاری کنن متفاوت از این هست که بخوان مزه دهنشون رو بفهمند. پاسخ ها به دلایل مختلف فرق داره.
      بهترین کار اینه که یا خود شما باهاش حرف بزنید یا مادرتون مستقیما خواسنگکاری کنه

  164. محسن says

    سلام
    حدود 2 سال هست که با دختر خانمی از فضای مجازی آشنا شدم و طی این دو سال که سرباز بودم چندین بار که خواستیم همو ببینیم به بهانه های مختلف نشد / سربازی من تموم شد اما بدلیل اینکه ایشون کنکور داشت 2 ماهی اصلا بهش پیام ندادم
    الان هرچی می خوام که همو ببینیم اجازه نمیده
    خودش رو مشغول کرده و درآمد خودش و سطح مالی خانوادش خیلی بالاتر از ماست کلا بعد اون 2 ماه تغییر کرده بهم که میگه به پات می مونم و میدونم وابستگی داره اما سر قرار نمیاد که حداقل تو دنیای واقعی ببینمش، همه اکانت های مجازیشو پاک کرده و پیام و زنگ میزنم میگه برو بچسب به کارت / از نظر خوشگلی هم اوکی تماس تصویری داشتیم..
    26 سالمه و توی یه شرکت خصوصی با حقوق وزارت کاری مشغولم و اونا ترک تبریزن و وضعشون هم خیلی خوب
    هی داره اختلاف طبقاتیمون هم زیاد میشه و نمیدونم چه کنم ! اشتباهمو قبول دارم که بیشتر پیگیری نکردم ببینیم همو
    لطفا برای ادامه رابطم راهنمایی کنید/ سپاس

    1. شادزیستی says

      سلام بعد از این پیگیری ها، به مدت 40 روز بهشون نه پیام نه زنگ نه استوری نه وضعیت بزارین
      عکس پروفایل هم عوض نکنید
      کلا طوری باشه که هیچ سیگنالی بهشون از سمت شما ارسال نشه.
      به احتمال خیلی زیاد در این 40 روز به شما بر می گرده.

  165. پریا says

    سلام خسته نباشید، راستش من چندماهه درگیر یه مشکلم که واقعا خستم کرده، من ۲۳سالمه از ۱۶سالگی با یه پسر دوست بودم تا اینکه پاییز سر بهونه های الکی بامن کات کرد و زجه ها و بدبخت شدن من براش مهم نبود گذشت و منم کم کم حالم به کمک یکی از همکارام خوب شد و فراموش کردم و اون همکارم از من خوشش اومد و عاشقم شد و قصدشم جدی بود یه پسری ام هس ک با هرکی ازدواج کنه خوشبختش میکنه ولی مشکل اینجاس که اونی ک دوسش داشتم برگشته و حیلی خوب شده اصلا یه ادم دیگه شده ?من این وسط باید ی نفرو انتخاب کنم میدونم ک همکارم انتخاب بهتریه اما میترسم اونو انتخاب کنم ولی چشمم دنبال عشق اولم بمونه ویا عشق اولمو انتخاب کنم اما بشه همون ادم قبلی و تغییرش موقتی باشه?توروخدا بگید چیکارکنم

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر.
      در مورد هر دو نفر مزیت ها، و ریسک ها رو بنویسید
      صحبت کنید
      شرایط اینده تون رو هم بسنجید
      با مشاور هم صحبت کنید و ریسک های ازدواج رو بسنجید و با نظر علمی اون مشاور محترم پیش برین.

  166. roia says

    سلام
    خسته نباشید
    واقعا نشانه ها درست هست در مورد کسی که دیگه نمی خواد رابطه رو ادامه بده
    اما سوال من اینجاس که چه طور می شه روابطی که در ابتدا خیلی گرم و زیبا جلو می ره یه هو همه چی عوض می شه؟
    برای من این اتفاق افتاد به پسر خیلی خوبی معرفی شدم رابطه خیلی خوب پیش می رفت و نیت هم قصد آشنایی برای ازدواج بود
    اما بعد از گذشت دو ماه من ازش خواستم که خانواده ها با هم اشنا بشن و ایشون هم گفتن که زوده و همین مقدمه ای شد برای اینکه رفته رفته رابطه سرد و سردتر شد البته اول از سمت ایشون طوری که تو فواصل یک یا یک ونیم ماهه میومدن یه پیامی می دادن و بعد بره تا کی . و من هم خودم نمی تونستم زیاد دنبالشو بگیرم واقعا احساس می کردم که تو اون حالت غرورم آسیب می بینه و در ضمن هر وقت که علت رو پرسیدم گفتن که درگیرن
    آخرش من بودم که خواستم رابطه تموم بشه چون واقعا بلاتکلیف بودم نمی دونستم که ایا احساسی نسبت به من دارن یانه و این بود و نبودهای یک و دو ماهشون واقعا آزارم می داد.
    الان حدد یک و نیم ماهه که رابطه از سمت من تموم شده و خب از ایشون هم خبری نیست. اما هنوز ته قلبم نسبت بهش محبت رو احساس می کنم.
    نمی دونم آیا کار درستی انجام دادم یا ن ولی هنوز قلبم رو نتونستم آروم کنم و ذهنمو
    واقعا اگه پسری به دختری علاقه مند باش بهش اجازه رفتن می ده ؟
    خانمها چقد تو حفظ بنیان یک رابطه تازه شکل گرفته مسئولن؟
    آیا واقعا آقایون در مورد ازدواج ترس دارن؟
    طولانی شد عذر می خوام

  167. rahe says

    با عرض سلام من حدود۲۱سالمه حدود ۴سال پیش بود یه اقایی رو در همایشی دیدم و به شدت ذهن منو به خودشون مشغول کردند تا اینکه من فراموششون کردم دوساا بعد این آقا رو دیدم و به شدت از ایشون خوشم اومد که الان به مکررات ایشونو ملاقات میکنم و علاقم به ایشون خیلی زیاد شده و جدیدا هر جایی میرم بیشتر میبینمشون و وقتی میبینمشون تپش قلب میگیرم و بیقرار میشم ایشونم منو میشناسن و فیس تو فیس باهمم حرف زدیم وولی واقعا نمیدونم چرا نمیتونم فراموششون کنم خیلی از خیلیا کمک خواستم و ولی همین ک میخوام فراموششون کنم حدفی ازشون زده میشه یا میبینمشون واقعا دیک بریدم از این علاقه یک طرفه گاهی اوقات نگاه سنگین ایشونو رو خودم حی کردم ولی واقعا حالم بده از این علاقه ی یک طرفه لطفا کمکم کنید

    1. شادزیستی says

      سلام رهای عزیز
      برای فراموش کردن، باید همه چیز از ذهن خود شما شروع شه
      باید از فضای اطراف هم استفاده کنی و فضای اطرافت رو بهینه کنی.
      سعی کنی در معرض ایشان نباشی و روی افکارت کنترل داشته باشی
      البته گام به گام
      اگر احساس می کنید باید مسایلی رو تو زندگی تون حل کنید حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  168. Negar says

    سلام من دختری هستم ۲۴ ساله لیسانس دارم وضع مالی خانواده ام خوبه از لحاظ ظاهری هم خوبم ، من با یه تور گردشگری بیرون میرفتم که توی همین. تورا با یه آقایی آشنا شدم من زیاد نزدیکشون نمیشدم راستش ازش میترسیدم آخه اکثر اوقات ظاهر عصبانی داشت تا اینکه تو یکی از همین تفریح ها منو صدا زد گفت بیا بشین پیش ما(ایشون و راننده تور ) منم نشستم شروع کرد به حرف زدن و از خانواده اش تا حدودی گفت بعدا خودش شمارشو بهم داد که عکسایی که با گوشیم گرفته بود براش بفرستم من از همون اول به ایشون داداش میگفتم کم کم شروع کرد به پیام دادن تو اینستا تمام زندگیشو برام تعریف کرد حتی توی یکی از تفریح هایی که رفته بودیم از تنها عشق زندگیش که خیلی وقت بود ازدواج کرده بود و دیگه هیچ حسی بهش نداشت تعریف کرد پیش صمیمی ترین دوستش توی همون تفریح من داشتم به آتیش نگاه میکردم و توی فکر بودم که یکدفعه محکم با پا به سنگی زد و به دوستش گفت این میره تو فکر اعصابم خراب میشه بیشتر اوقات میگفت مثل خواهرم دوست دارم اما رفتارش جور دیگه ایی بود با تنها دختری که مهربون بود من بودم بقیه همه ازش میترسیدن از بس همیشه اخم میکرد و عصبانی بود یه مدت گذشت همه چی خوب بود تا اینکه من عمل آپاندیس انجام دادم یک ماه خونه بودم و سه ماه هم تور نرفتم ایشون طی این مدت بهم پیام میداد حالمو میپرسید تا اینکه یه بار دعوامون شد ایشون فکر میکرد من عاشقشم میگفته همه میگن که تو عاشقم شدی اگر اینجوریه بگو تا قانعت کنم که نه ( آخه وضع مالیشون خوب نیست برادرش فلجه و مادرشونم مریضه) منم گفتم عاشقت نیستم یکدفعه بحث عشق قدیمیم پیش اومد من یک سال پیش یه آقایی رو دوست داشتم که از قضا از دوستان ایشونه شروع کرد حرف زدن بهم که ولش کن دیگه فراموشش کن اون سر زندگیشه هزارتا فکر داره که یکیش تو نیستی(اون آقا ازدواج کرد)خلاصه آخرش آشتی کردیم اما هروقت اسم اون آقا میومد ایشون یا بحثو عوض میکرد یا دعوا میکرد ، همه چی خوب بود تا دو ماه پیش که ایشون باز گیر داد که میگن تو عاشق من شدی رفتم باهاشون دعوا کردم گفتم این مثل خواهرمه ار این به بعد توی تور نزدیک هم نباشیم و از این حرفا ، این بحثا تموم نشد و یه شب من و این آقا پر مورد ازدواج صحبت کردیم که ایشون گفت یکی هست اما جرات نمیکنم برم جلو هیچی ندارم منم گفتم برو جلو خدا بزرگه کمکت میکنه و از این حرفا فردا شبش دوست این آقا با من تماس گرفت و خیلی ناگهانی به من گفت رابطتونو تموم کن همه اش داریم دعوا میکنیم نامزدش زنگ زده گفته این دختر کیه و از این حرفا خلاصه رابطه رو کلا قطع کردیم من خیلی ناراحت شدم چون حس میکردم خیلی بهم توهین شده الان دوماه میگذره الان من شبا میرم پارک پیاده روی این آقا هرشب میاد پارک و منو که میبینه سرشو میندازه پایین گهگاهی چندبار سرشو بلند میکنه منو میبینه یا برمیگرده نگام میکنه من خیلی اذیت میشم میدونم ایشون نامزد و همه ی اون دروغا واسه این بود که من برم اما الان ایشونو که میبینم اذیت میشم دلیل رفتاراشو نمیفهمم ایشون قبلا ماهی یکبار هم پارک نمیومد من بهش میگفتم بره پارک با دوستش اما هیچ نمیرفت الان هرشب اونجاست اینم بگم قبل از قطع رابطمون میدونست من هرشب میرم پیاده روی شما بگید دلیل رفتاراش چیه واقعا حسی به من داره یا نه؟ اگر نداره چرا هر شب میاد؟ اگر حسی داره پس چرا اون دعوارو راه انداخت؟ درضمن بگم ایشون هروقت میرفتم پیشش خیره میشد تو چشمام و گاهی بی دلیل میخندید مثلا من با عصبانیت یه چیزی رو برای منشیش تعریف میکردم ایشون فقط نگاه میکرد و میخندید و من بیشتر حرص میخوردم چون دلیل خنده هاشو نمیفهمیدم. میشه راهنماییم کنید اگر حسی بهم نداره چه طور با این دیدن ها کنار بیام و چه طور رفتار کنم؟ الان تقریبا دوماهی هست که قطع ارتباط کردیم

    1. شادزیستی says

      سلام با توجه به مطالبی که نوشتید من به این نتیجه رسیدم که
      این اقا مجرد نیست نامزد داره
      فرد پر ثباتی نیست. بلوغ عاطفی ندارد
      اما شما
      یا پارک رو عوض کنید
      یا ورزش تون رو تو محل دیگری مثل باشکاه دنبال کنید
      وقتی این اقا زن داره خودش رو هم برای شما بکشه، دیگه فایده ای نداره که بخواهی توجه کنی.
      چه دوستت داشته باشه چه از سر وسواس فکری خودش بیاد سراغت و چه و چه و هزاران چه دیگر، پاسخ این سوالات به شما کمکی نمی کنه.
      شما به طور جد ایشون رو رها کنید ( فیزیکی و واقعی و مجازی ) و تلاش کنید زندگی خودتون رو بسازید.

  169. mahan says

    سلام من۱۶ سالمه یه دختری رو با سن چهارده سال میخوام ما از بچگی تو یه محله بزرگ شدیم همیشه می خواستم بهش پیشنهاد بدم که فهمیدم سال پیش با یکی دوست شده تا ماه پیش با هم دوست بودند البته میونه های رابطشون بهش پیشنهاد دادم ولی اون رو به من ترجیح داد الان احساس می کنم منو دوس داره همش نگا میکنه دنبال من میاد ولی مامانم میگه دختر مثل غذاست یبار یه نفر خورده و حالا بالا اوره تو اگه نتونی جلو خودتو بگیر باید اون چیزی که اون بالا اورده رو بخوری ولی جلوی خودمو نمی تونم بگیرم

    1. شادزیستی says

      سلام به شما اقای ماهان
      من دلسوزانه تر از مادر تون این رو بهتون میگم که
      به فکر اینده و درس خوندنت باش
      سعی کن به جایی برسی که به موقع در سن عقلانی و با کنترل عالی بتونی بهترین رو برای خودت انتخاب کنی.
      و البته سن هر دوی شما درحال حاضر سنی نیست که بشه برای یک ازدواج طولانی روی اون فکر کرد

  170. امیر says

    رابطه عالی بود دیوانه وار دوستم داشت ناگهان سرد و بی عاطفه شد رابطه به یک باره تموم شد تو شک فرو رفتم پی گیری کردم فهمیدم تو اون بازه زمانی که رفتارش تغییر کرد شخصی دیگه وارد زندگیش شده بود و سعی در تماس با او داشت بدون اینکه خودش بدونه صفحه مجازیشو هک کردم شخصی که وارد زندگیش شده بود تمام آرزو هایی که میخواستیم با هم بدست بیاریم رو داشت نمیتونستم سرزنشش کنم چون هنوز دوستش دارم ولی احساس بدی دارم حس میکنم که هیچ وقت نمیتونم مثل اون مردی که اومد و کسی که بهش علاقه داشتم رو از زندگیم برد شاید اگه پیش من احساس امنیت بیشتری میکرد پیشم میموند خودم رو مسئول این اتفاق میدونم امروز منو دید ولی با دیدن من اشک تو چشماش پر شده بود میدونستم بهم خیانت کرده ولی با نگاه کردن به چشماش خاطره های خوبمون تکرار میشد برام میدونم که داره اشتباه میکنه ولی اگه یه درصد هم برگرده باز پیشم نمیدونم به حرف دلم گوش کنم یا مغزم ؟
    حس ناتوانی دارم تو هیچ کدوم از رابطه هام ایقدر خلاقیت به خرج نداده بودم العان زندگیم بعد از 9 ماه بی هدف جلو میره واقعا چرا باید تامین کردن وسیله های زندگی انقدر مشکل باشه که این حس من رفته رفته به هر کسی که وارد زندگی من میشه کم ارزش تر از قبل بشه تعهد بی معنی میشه زیبایی عشق به کلمه تبدیل میشه و حسی مثل قبل به وجود نمیاد

  171. محیا says

    سلام من واقعا حال خوبی ندارم مدت ۲سال است که عاشق پسری شده ام که اول خودشو برام میکشت و برای به من رسیدن خیلی کارها کرد خودشو به آب و آتیش زد تا آخر پیشنهادشو قبول کردم تهه دلم دوسش داشتم ولی نه انقدر که عاشقش بشم اما الان براش میمیرم یه سال اول دقیقن بخاطرم همه کار میکرد قید خیلی چیزارو به خاطرم زد سیگار و اینستاگرامو اینارو چون من دوست نداشتم کنار گذاشت اما الان یه مدتی تقریبا یه ماه هست که هرچی بهش میگم گوش نمیده یا اصلانگرانم نیست و یه بار یا دوبار زنگ میزنه اگه جواب ندم بیخیال میشه بهم خیلی مستقیم میگه زندگی خودمه به توچه خستم کردی ولم کن چقد دعوا راه میندازی سرم داد میزنه و فوشم میده همه جوره ام من ازش سَرَم اما من دعوایی راه نمیدازم فقط اگه قبلن بهش میگفتم امروز نرو بیرون نمیرررفت و میگف چشم (بخاطرم)ولی الان اگه همینو بهش بگم میگه ولم کنا بعدم میگم چرا اینجوری حرف میزنی باهام، میگه کم دعوا راه بنداز
    خیلی هم زور داره کسی که با التماس اومده بخاد با ادعا اینجوری منو پس بزنه .منم همه جوره خودمو بالا و با ارزش میدونسم تو رابطه ولی نمیدونم چرا اینجوری شد!!!!(:
    (خسته شدم توروخدا کمکم کن مشاور

    1. شادزیستی says

      محیای عزیز، می توانم حدس بزنم که بیشتر خراب کاری ها از سوی خودت بوده . به چند تا از این موارد اشاره کرده ای اما خیلی خوب شد که الان پیام دادی و مساله ات را نوشتی. برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  172. نسرین says

    سلام. وقتتون بخیر. امیدوارم به سوالم جواب بدید
    من واقعا سردرگمم. از اردیبهشت ماه با برادر دوست دانشگاهیم که منزلشون شهرستانه اما برادرش تهران مشغول به کاره اشنا شدم.الان 4-5 ماهه ک صحبت می کنیم و بیرون میریم. ولی کم میریم بیرون. 5-6 بار رفتیم. خانواده ایشون میدونن و خانواده منم مادرم میدونه. از ابتدا قرار بود که اشنایی برای ازدواج باشه و همینطور هم بود. صحبتا جدی بود و وابستگی عاطفی هم در کار نیست. اما من از همون اولم گفتم که مدت اشنایی باید معلوم بشه، اما دو سه باری که مطرح کردم هی مدام گفتن ک من الان درگیر کارم، سرم شلوغه، زمان ازاد برای فکر کردن میخوام و…خواهرش بهم گفت که کلا داداشش توی تصمیم گیری ها همینطوریه. کارشم جوریه ک خیلی درگیره، مدام سفره، وقتاییم ک تهرانه خیلی وقتا میگه 8-9 میرسه خونه. اوایل اینطور نبود و ساعت کاریش معقول بود.
    حالا من الان واقعا نمیدونمچیکار کنم. از وقتی از سفر اخرش اومده صحبتامون کم شده و کوتاه جواب میده. یکی دوبار شده سین کرده و جواب نمیده. وقتی که سفر بود قرار شد اومد بریم بیرون، اما الان چند روزه اومده و هیچ اشاره ای نکرده. اگه بهش بگم و زورش کنم قبول میکنه. اما چون میخوام تکلیفم مشخص بشه منم اشاره ای نمیکنم.
    بالاتر خوندم که به یک خانومی گفته بودید که چون اول اون قضیه خواستگاریو وسط کشیده اینجوری سرد شده مرد. نمیدونم جیان ما چطوریه. یکی دوبارم اشاره کرده که میترسه و شاید آماده نباشه برای ازدواج. منم ترس دارم. اما نمیخوام جوری بشه و اینقد اذیت بشم که مستقیما برم و بگم که نمیخوام. چون پسر خوبیه و به نظرم میتونه همسر خوبی باشه.
    اما نظر شما چیه؟ باید چیکار کنم؟

  173. rana says

    سلام دختری ۲٨سالم کسی که دوسش دارم خیلی سریع عصبی میشه و فحش بد میده حتی میگه گمشو یا حالم ازت بهم میخوره سرهرچیزی منو مقصر میدونه و دعوای بزرگ راه میندازه من بیماری خاص هم دارم هرروز دارم بدتر میشم بارها خواهش کردم شرایطمو درک کنه درک نکرده کمکم کنید بذارمش کنار . من چجوری میتون م خصوصی با شما صحبت کنم خیلی اوضاعم وخیمه اینجا نمیشه گفت

  174. Amir Hossein,mz says

    سلام ، یه خسته نباشید بگم چون چیزی که نوشتید خیلی به دردم خورد ^^ ولی من 2 ساله یه مشکلی دارم ، یک دختری بود که من دوستش داشتم و *دارم ، ولی از اینکه اون هم به همن علاقه ای داره مطمعن نیستم ، تو زمان بچگیمون با هم بازی میکردیم و ارتباط صمیمی با هم داشتیم ولی از شهرمون رفتن و من بعد از 6 سال دیدمش !
    رفتاری که باهام داشت عادی بود ، باهام حرف عادی میزد اگر به چیزی نیاز داشت یکی دوبار هم میگفت ،منم سعی داشتم بهش نزدیک شم ولی موفق نشدم چون یه کوچولو خجالتی ام و نتونستم برم و باهاش درست صحبت کنم ، اون روز بعد از ملاقات خانوادگیمون بهش گفتم که بهت توی اینستا دایرکت میدم که با هم حرف بزنیم ، اولش گفت باش ، ولی بعد از چند ساعت که دوباره بهش گفتم گفت که باهام چیکار داری ؟ .
    گذشت و فرداش بهم دایرکت دادم و سلام کردم ، ولی اصلا جواب پیامم رو نداد و چند روز بعد هم بلاکم کرد و بعدش هم ان بلاکم کرد ، دو روز گذشت که دوباره بهش درخواست دادم ولی رد کرد ، حالا نمیدونم قصدش از این کارا چی بوده ، یعنی تمایلی به ارتباط با من نداره ؟ اگر میشه کمکی چیزی بکنید ذهنم این چند روزه خیلی درگیره

  175. Nastaran says

    سلام خسته نباشید
    من دختری ۱۷ ساله ام چند وقت بود که عاشق یه پسر ۲۴ ساله شدم که یه مغازه داشت به بهونه های مختلف میرفتم تا ببینمش بالاخره یه روز تنها رفتم و بهم شماره داد الانم حدود یک ماه نصفی که باهمیم ولی از حسم یکم بهش کم شده حس میکنم اشتباه کردم باهاش دوست شدم خیلی هم پسر خوبیه از همه لحاظ عالیع ولی تا میام یه حرفی بهش بزنم سریع ناراحت میشه و حرف از خودکشی میزنه الانم تو بلا تکلیفی موندم نمیدونم باهاش بمونم یا کم کم کات کنم?
    میشه کمک کنید ممنون

  176. نفس says

    ببخشيد من نياز به مشاوره داشتم ميتونين راهنماييم كنين

  177. amir says

    هی خدا تف توی این دنیات که وفا نداره توش من از زیر و بم میکشم دنیات هی میزاره روش.واقعا که عجب زمونه بدی شده به هرکی بیشتر توجه میکنی به هرکی بیشتر محبت میکنه به هرکی بیشتر میگی دوست دارم ازت دور تر میشه. من پسریم که ۱۶ سال بیشتر نداره خب عشقه دیگه چیکار کنم اخه دست خودم که نیس عاشق یه دختر شدم که یه سال از خودم کوچیک تره خداروشکر که حداقل خجالتی نیستم راحت رفتم حرفمو بهش گفتم متاسفانه طرف انتالیاس واسه همین نمیتونم ببینمش فقط پی ام میدم بهش اولش یه نفر دیگه اویزونش بود ولی این هیچ حسی بهش نداش منم خواستم باهاش دوس شم ولی خب یه نفر دیگه رو میخواس بهم گف فراموشم کن منم درسته سختم بود ولی یواش یواش داشتم فراموشش میکردم که یهو خواهرش اومد گف دوست دارم اینجوری شد که رابطم باهاش قط نشد بعدش اومد باهم دوس شدیم ولی لامصب خیلی سرده هرچی میگم بهش میگه :((اره_باشه_نه))همین به خدا دارم دیوونه میشم اخه ادم چقد میتونه سرد باشه حسمو بهش گفتم نمیدونم داره منت کشی میکنه یا چی در هر حال خیلی اذیتم میکنه لطفا اگه کسی میتونه کمک کنه بهم بگه ممنووووون

    1. amir says

      البته اینم بگم که گف میخواد اونی رو که دوسش داشته فراموشش کنه ولی دیگه نمیدونم در چه حدی داره راس میگه کمکککک

    2. شادزیستی says

      سلام! عاشقی توی سن 15 و 16!؟
      قطعا نمیشه ترسیم بهتری از این رابطه جز این داشت که
      من اونو دوست دارم
      اونم یکی دیگرو
      چرا ؟ چون هنوز این سن برای ازدواج و اصلا ایجاد رابطه عاطفی با جنس مخالف مناسب نیست.
      مخصوصا با ویژگی هایی که شما کفتید توصیه میکنم فقط به درس تون ادامه بدین و به دنبال موفقیت در زندگی باشید

  178. هستی says

    سلام من متأهل هستم و حدود یکساله که عاشق استادم شدم البته ایشون هم به من ابراز علاقه کرد ایشون مجرد هستند و ۴ سال از من بزرگتر ، ایشون بعد از گذشت ۱۰ ماه خیلی ناگهانی سر یه بحث‌کوچیک من رو بلاک کردند حالا بعد از ۵ ماه که من رو بلاک کردند و خشم زیادی که نسبت به من دارند هنوز هم به کارشون ادامه میدن و هیچ جوره راضی نمیشن که دوباره وارد رابطه بشن … هر از گاهی تو اینستاشون استوری های عاشقانه میذارن و … ولی به شدت افسرده شدند و فقط سرشون رو با کارش مشغول کردن ایشون یه نقاش معروف هستند ، کمکم کنید و به من بگید که مشکل رو چطور باید حل کنم البته من ۳ ساله که درگیر جداشدن از همسرم هستن و ۳ سال که طلاق عاطفی گرفتیم

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم شاید به خاطر تاهل شما از شما رنجیده هستند به هر حال مساله مهمی هست و بنده توصیه میکنم تا جدایی کامل رخ نداده هرگز وارد رابطه جدید نشوید.

  179. raha says

    با سلام من به مدت ۷ ماه با پسری در ارتباط بودم که به ایشان علاقمند شدم در ابتدا کاملا دو طرفه بود ولی چون به دلایلی مجبور شدم در شهر دیگری زندگی کنم همین مساله باعث اختلاف شد و رابطه به تنش کشیده شد و چند باری کات شد و دوباره از سر گرفته شد راستش بیشتر هم از طرف من ، حتی اخرین بار هم که قرار شد همو ببینیم ایشون نیومدند و گفتند نمیتونم بیام بیشتر بهانه اورد ، به نظرتون واقعا همین مساله باعث سردی شده؟ با توجه به اینکه ایشون در چند روز اینده قصد خروج از کشور رو دارند و در این مدت هیچ خبری از ایشون ندارم به نظرتون رابطه رو دیگه کاملا تموم شده بدونم ؟ خیلی درگیری فکری دارم ممنون میشم کمکم کنید

  180. ارمیتا says

    سلام خسته نباشید
    من یه سال پیش با پسری آشنا شدم
    ایشون برای آشنایی خودشون پیش قدم شدم
    و قبل از آشنایی منو بار ها دیده بودن
    من قبول کردم که باهاش آشنا شم و تو دوره ی آشنایی
    ابراز علاقه ای ایشون هر بار زیاد تر میشد
    واما من بخاطر یه سری فشارهایی که روم بود نمی تونستم به ابراز علاقه هاش جوابی بدم
    بعد از اینکه دوست شدیم و من بهش گفتم دوست دارم
    حرف منو باور نکردن
    البته من یکم حق میدادم اما خب این درک رو ازش میخواستم که شرایط منو بفهمه تو زمان این دوستی دوبار نزدیک بود از هم جدا بشیم
    و هربار هم از طرف ایشون بود
    ولی بعدش خیلی گرم تر و بهتر بر می‌گشتیم ولی خیلی ناگهانی ایشون سرد شدن
    و دیگه نخواستن که ادامه بدن
    با اینحال ما الان مثل دو تا دوست خوب میمونیم
    ولی رفتارای اون منو گیج میکنه من رو بغل میکنه میبوسه البته به شکل درست حتی من یکبار نخواستم چون بنظرم دلیلی نداشت اما به زور پیشونیم رو بوسید
    هیچ خواسته بدی تاحالا از من نداشته
    ولی توجهش به من خیلی زیاده و البته خیلی هم حسوده بنظرم
    ما بیشتر روزا با همیم البته ارتباط ما بیشتر حضوریه
    یک بار من بهش دوباره گفتم که دوسش دارم و میخوام که باهم باشیم اما قبول نکرد و دلیلش هم این هست که ما بهم نمیخوریم حرف مشترکی نداریم من میدونم که آینده ای نداریم و چرا بخوام اوضاع رو بدتر کنیم و بهتره جلوشو بگیریم
    حالا بنظرتون من چیکار کنم من هنوز دوسش دارم و این حس بیشترو بیشتر میشه

  181. مریم says

    سلام خسته نباشید
    من با پسری 4 سال دوست بودم که توی این 4 سال هر روز مدعی عشق و علاقه بود . با هم به مشاوره ازدواج رفتیم تا یه جایی بعدش خسته شد و گفت تصمیمشا گرفته میخواد به خواستگاری بیاد. بعد از 4 5 ماه به خواستگاری اومدند اما در زمان آشنایی خانواده ها چند باری همدیگرا دیدند اما پدرش طوری برخورد میکرد از اول انگار مخالفه . با اینکه خانواده اون میدونستند ما با هم دوستیم اما خانواده من نمیدونستند. با تمام این مشکلات و حتی دودلی های من ، من جواب مثبت دادم اما به دلیل یه سری رفتارهای پدرش ما به کدورت خوردیم و یه جوری پدرش با اعصاب و روان من بازی می کرد.زمانی که رفتیم برای آزمایش موقعی که پسر اومد خیلی عوض شده بود چشماش عوض شده بود که انگار جادو جنبل شده بود (من به این چیزا اعتقادی نداشتم اما پیدا کردم) دعوای شدیدی بین ما رخ دادو ما از هم با حالت قهر جدا شدیم اما من وقتی رفتم خونه بهش پیام دادم که عوض شدی چشمات یه شکل دیگه بود بحث ما بالاتر گرفت و دیگه خبری ازش نشد. حتی خانوادشم دیگه زنگی نزدند. چندین بار من به بهانه های مختلف جلو رفتم اما کاملا عوض شده بود یه آدم سرد که خیلی راحت به من میگفت برو دنبال زندگیت.من این آدما 8 سال دوست داشتم ولی به دلیل شرایط سنتی خانوادم از اینکه بهش بگم حتی تو زمان دوستیم میترسیدم که دلش بشکنه. اما الان اون با بدترین شکل با بی رحمانه ترین شکل منا رها کرد حتی هیچی نگفت تمام خوبی های منا زیرسوال برد با اینکه 7 ماه از این موضوع میگذره حال من اصلا خوب نشده و من بدتر دارم میشم دچار معلقی خاصی قرار گرفتم چون نمی تونم بفهمم دقیقا چی شد و اون حتی به من احترام نذاشت که قشنگ رابطه را تمام کنه و من همش توی خوابم می بینمش تمام خاطراتمون جلوی چشمم می یاد و متاسفانه هنوز دوست دارم برگرده با اینکه داغونم کرد یا حداقل برام توضیح بده که چطور تونست 4 سال با احساساتم بازی کنه.
    لطفا مسخرم نکنید چون من اعتقاد نداشتم اما با اتفاق این موضوع شک کردم. یه جایی را به من معرفی کردن و اون آدم به من گفت برای این پسر دعای سردی انجام دادند که شما براش سیاه بشید و ازتون سرد بشه. اگه واقعا اینطوری باشه نمیدونم خدا اونموقع کجا بود وقتی داشتن دو تا آدما از هم جدا میکردند.
    من اصلا حالم خوب نمیشه هر روز هم بدتر میشم و چون همکارم هم هست و سردیشا می بینم داغونتر میشم. ار نظر روحی و جسمی مریض شدم حتی دچار مشکل قلبی شدم.
    میشه لطفا کمکم کنید.

  182. Abbas says

    sallam,
    man modate 4 mahe ke baye khanoomi 6 sal az khodam bozorgtar dar ertebat hastam, inja manzor az ertebat ye rabeteye doostane ast. man be ishon goftam ke dooostesh daram va az waghti in harfo shenid goft man na behet are migam na na migam. sabr kon bebinim chi pish miyad. awalesh khosh hal shodam ke harfe delamo zadam wa alan mitoonam kheyli rahattar wa asheghane tar behesh negah konam, ama in hameye majara nist.
    (in khanom ye bar ezdewaj karde wa do ta bache dare ke bache hash ba pedare in khanoom to ye keshware dige zendegi mikone+ ye rabeteye namowafagh dashte ke ba dost pesare sabeghesh 4 sal baham boodan.( alan 4 mahi hast ke ma baham doostim, ba inke midoone man cheghadr doostesh daram wali bazam kheyli lajbaze wa karayi mikone ke man aslan khosham nemiyad.
    masalan payam mide sari jawab mikhad wali age man dir j bedam dige ta ye rooz badesham, javab nemide..
    .
    doostam dare ino fahmidam vali na be man are mige wa na na mige, bazi waghta bahash dawa mikonam wali 1 saat tahamol nadaram va miram migam bebakhsid va koli mazerat khahi dige ke khanoom razi beshe mano bebakhshe kolan nemitoonam tahamol konam bahash ghahram wali bazi waghta karaye bachegane anjam mide ke baese narahatiye man mishe wali man ejaze nadaram narahat besham wagarna hame chiz badtar mishe. benazaretoon man chikar konam? merci ,

    1. شادزیستی says

      سلام سن هر دو ؟ وضعیت تاهل هر دو ؟

      1. Abbas says

        Baz ham sallam,
        man pesari 23 sale wa on khanomi 30 sale hast.
        ama ma yek nazar sangi to khiyaboon dashtim wa az mardom ragebe sen wa sale khodemoon porsidim jaleb injast ke hame fekr mikardan man 3_4 sal bozorgtaram in nazar sangi dar alman angam shode chon ma hardo sakene alman hastim.bande mojarrad hastam wali ishon ye bar ezdewaj kardan 2 farzand daran ke be hamrahe khanewadey im khanoom dar otrish zendegi mikonan+ yek rabetey namowaffagh bdashtan ke be tazegi az on adam joda shodan

  183. دیانااااا says

    سلام،من با یک پسری ۶ ماهه رابطه دارم ،ایشون کارشون یه شهر دیگس،از اول رابطه قرارمون ازدواج بود،بعد از ۵ ماه خانوادش اومدن خاستگاری ولی پسر همراشون نبود چون سرکار بود،کارش خیلی سنگینه و تایم زیادی سرکار هست،بخاطر همین الان وقت زیادی برام نمیذاره در طول روز در حد یکی دو ساعت میچتیم،تو این مدت یک خواستگار برای خواهر کوچیکترم اومد که چند باری اومدن خونمون و خواهستگار خواهرم خیلی سر و زبون داره و این باعث شده مادرم خیلی دوسش داشته باشه،مادرم مدام خواستگار منو با خواستگار خواهرم مقایسه میکنه،وقتی خانواده خواستگار خواهرم میخوان بیان خونمون مادرم بسیار ذوق زده میشه و بهترین پذیرایی رو میکنه،چند روز دیگه خواستگارا من باز میان ولی مادرم همش غر میزنه ک خیلی خسته میشم و پول برای پذیرایی ندارم،و همش میگه این پسر کارش یک شهر دیگس و بعد از ازدواج تو رو با خودش نمیبره و انقد این رفتارا رو میکنه مامانم که گاهی دلسرد میشم از دوست پسرم ،از یک طرف نمیتونم از دوست پسرم دل بکنم از طرفیم رفتارا مادرم منو دلسرد میکنه
    مدام دوست پسرمو با خواستگار خواهرم مقایسه میکنه و میگه دوست پسرت خیلی طولش داد نیومد و خانوادش این مدت مدام زنگ نمیزنن ولی خانواده خواستگار خواهرت همش زنگ میزنن ،خسته شدم دیگه دارم از این مقایسه ها افسرده میشم ،میترسمم ازدواج کنم و پشیمون بشم ،ب نظرتون چکار کنم؟

    1. شادزیستی says

      سلام وقت بخیر. مساله این هست که این اقایی که شما باهاش رابطه داری اصلا واقعا قصد ازدواج داره یا نه! شاید داری وقتت رو سر ادمی صرف میکنی که قصد ازدواج واقعا نداره.
      و از طرفی فرصت سوزی برای خودت میکنی عزیزم.
      شما باید اول تکلیف این رابطه رو مشخص کنی
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  184. الهام says

    سلام وقت بخیر
    دختری 30 ساله هستم که مدت 4 ماهه با پسری 34 ساله آشنا شدم ایشون خیلی ابراز علاقه میکنن و میگه خیلی دوستم داره ولی هیچوقت حرفی از آینده و ازدواج نمیزنه.گاهی بین حرفاش ازم میخواد یسری از نیازاشو برطرف کنم چون جز من با هیچکس نیست و من به شدت با این موضوع مخالفم و جز گرفتن دستش کاری نمیکنم و ایشون برای جلوگیری از بحث و ناراحت نشدن من روی حرفش پافشاری نمیکنه.اخیرا مدام تو فضای مجازی آنلاینه و گاهی در عین آنلاین بودن جوابمو دیر میده و بهش میگم زیر بار نمیره و میگه نبودم و داری اشتباه میکنی،به شدت بهش مشکوکم و ذهنمو درگیر کرده،به نظرتون اگه ازش بخوام تلگرام و واتس آپشو چک کنم اشتباهه؟
    چندبار هم که حرف از جدایی زدم بهم گفته من دوستت دارم ولی اگه اینجوری به آرامش میرسی باشه چون آرامش تو از همه چیز برام مهمتره
    ممنون میشم راهنماییم کنین

    1. شادزیستی says

      سلام به شما الهام عزیز
      قطعا ایشان فعلا به عنوان یک فردی هستند که به شما تعهدی ندارند، پس چک کردن تلگرام و.. کار درستی نیست. همانطور که حرف های شما نشان می دهد ایشان صرفا به دنبال یک رابطه برای براوردن نیازهای خودشون هستند.
      جمله اخری که نوشتید نشان از این داره که ایشون شما رو به عنوان گزینه ای نه چندان مهم و ضروری کنار خودش نگه داشته. پس مهم این هست که شخصیت تون رو حفط کنید و این رابطه رو کات کنید.
      اگر احساس می کنید باید مسایلی رو تو زندگی تون حل کنید حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  185. مریم says

    سلام خسته نباشید
    من با پسری 4 سال دوست بودم که توی این 4 سال هر روز مدعی عشق و علاقه بود . با هم به مشاوره ازدواج رفتیم تا یه جایی بعدش خسته شد و گفت تصمیمشا گرفته میخواد به خواستگاری بیاد. بعد از 4 5 ماه به خواستگاری اومدند اما در زمان آشنایی خانواده ها چند باری همدیگرا دیدند اما پدرش طوری برخورد میکرد از اول انگار مخالفه . با اینکه خانواده اون میدونستند ما با هم دوستیم اما خانواده من نمیدونستند. با تمام این مشکلات و حتی دودلی های من ، من جواب مثبت دادم اما به دلیل یه سری رفتارهای پدرش ما به کدورت خوردیم و یه جوری پدرش با اعصاب و روان من بازی می کرد.زمانی که رفتیم برای آزمایش موقعی که پسر اومد خیلی عوض شده بود چشماش عوض شده بود که انگار جادو جنبل شده بود (من به این چیزا اعتقادی نداشتم اما پیدا کردم) دعوای شدیدی بین ما رخ دادو ما از هم با حالت قهر جدا شدیم اما من وقتی رفتم خونه بهش پیام دادم که عوض شدی چشمات یه شکل دیگه بود بحث ما بالاتر گرفت و دیگه خبری ازش نشد. حتی خانوادشم دیگه زنگی نزدند. چندین بار من به بهانه های مختلف جلو رفتم اما کاملا عوض شده بود یه آدم سرد که خیلی راحت به من میگفت برو دنبال زندگیت.من این آدما 8 سال دوست داشتم ولی به دلیل شرایط سنتی خانوادم از اینکه بهش بگم حتی تو زمان دوستیم میترسیدم که دلش بشکنه. اما الان اون با بدترین شکل با بی رحمانه ترین شکل منا رها کرد حتی هیچی نگفت تمام خوبی های منا زیرسوال برد با اینکه 7 ماه از این موضوع میگذره حال من اصلا خوب نشده و من بدتر دارم میشم دچار معلقی خاصی قرار گرفتم چون نمی تونم بفهمم دقیقا چی شد و اون حتی به من احترام نذاشت که قشنگ رابطه را تمام کنه و من همش توی خوابم می بینمش تمام خاطراتمون جلوی چشمم می یاد و متاسفانه هنوز دوست دارم برگرده با اینکه داغونم کرد یا حداقل برام توضیح بده که چطور تونست 4 سال با احساساتم بازی کنه.
    لطفا مسخرم نکنید چون من اعتقاد نداشتم اما با اتفاق این موضوع شک کردم. یه جایی را به من معرفی کردن و اون آدم به من گفت برای این پسر دعای سردی انجام دادند که شما براش سیاه بشید و ازتون سرد بشه. اگه واقعا اینطوری باشه نمیدونم خدا اونموقع کجا بود وقتی داشتن دو تا آدما از هم جدا میکردند.
    من اصلا حالم خوب نمیشه هر روز هم بدتر میشم و چون همکارم هم هست و سردیشا می بینم داغونتر میشم. ار نظر روحی و جسمی مریض شدم حتی دچار مشکل قلبی شدم.
    میشه لطفا کمکم کنید.

    1. مریم says

      سلام من بار دومی که براتون این پیغام را میذارم چرا پاسخ نمیدید؟

      1. شادزیستی says

        سوال ها رو مجددا بنویسید برخی گاهی به دلیل مشکل سرور پاک می شوند. متشکرم

        1. solen says

          با تشكر از مطالبتون خدا بركت بده
          با دختري دوستم كه بهم علاقه داريم اما كمي به اين دختر شك دارم چون هم خوشگله همه پسرا ميان سمتش هم همش انلاينه تو واتس اپ

    2. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم بخش اول پیام تون رو توی تلگرام قبلا پاسخ داده شده . برای بخش دوم و حل شدن حال بد شما، و فراموش کردن این اتفاقات روی پیام تون ریپلای بزنید . به جادو و سحر و دعا هم فکر نکنید عزیزم. همه چیز درست میشه

  186. Faezeh.n says

    سلام
    به کمکتون احتیاج دارم شدید،
    من ۴ماهه با پسری دوست شدم خانواده هامون درجریانند،و الان ۵روزه یهو رفت،گفت حوصله نداره و مشکل واسش پیش اومده،حتی روز قبلش خیلی عالی بودیم وگرم ،حالمون باهم خوب بود،ولی میگفت یه مدته حالش خوب نیس،۵روزه خبری ازش نشده و من منتظرم،نمیدونم منتظر باشم ک بیاد مشکلشو بگه و دلیل یهو نبودنش یا سعی کنم فراموشش کنم که خیلی واسم سخته چون نمیدونم دلیل این جدایی چیه چون همه چی خوب بود،خواهش میکنم کمکم کنید حالم از نبودنش خوب نیست،من بهش پیام بدم یا منتظر بمونم یه روز خودش میاد؟؟؟

  187. Faezeh.n says

    البته یه ماه پیش گفت که قبلا یک نفر تو زندگیش بوده و خیلی بد ترکش کرده و بهش خیانت کرده و اون دختر بهش پیام داده دوباره ،ولی چون موضوع مربوط به گذشته بود من سعی کردم با موضوع کنار بیام و گفتم دیگه جواب اون دختر رو نده و نمیدونم که داده یا نه،
    ولی اینکه ۵روزه نیست دلیلشو نمیدونم که بخاطر مشکله یا برگشت دوباره اون دختره،
    حالم خیلی بده چون بلاتکلیفم ،من خیلی دوسش دارم ولی خب نمیتونم من دوباره پیگیرش باشم ،بنظر شما اینکه بدون خداحافظی و حرفی یهو رفته ینی رابطه رو کلا تموم کرده ،یا وقتی حالش خوب شه برمیگرده و من ببخشمش؟چیکار کنم؟؟؟۲۳سالمونه و تازه درسشو تموم کرده و میدونم ک تو دانشگاه چند تا مشکل واسه تحویل مدرکش پیش اومده ولی نمیدونم دلیل رفتنش اینه یا دختره ،لطفا راهنماییم کنید
    من رابطمو دوس دارم ولی با این رفتارش موندم چیکار کنم؟؟؟

    1. شادزیستی says

      سلام طبق مشاهدات معمولا افرادی که با رفتن کسی از زندگی شون، دست به دامان رابطه جدید میشوند، رابطه پایداری ندارند و چه بسا برگشتن عشق قدیمی موجب شود که فرد اصلا فرد جدید رو نبینه. این می تونه دلیل باشه
      و این که شما برای این که یک رابطه جدی منتهی به ازدواج داشته باشید بهتر است که با افرادی اشنا شوید که شرایط ازدواج داشتخ باشند و صرفا به دنبال دوستی، رابطه … و غیره نباشند تا شانس ازدواج تان هم افزایش پیدا کند.
      ضمن این که سن 23 برای اقایان سن تحول هست یعنی تا به بلوغ ارتباطی عاطفی برسند خیلی زمان دارند و نمی توان انتظار رابطه مستمر و طولانی و تعهدمند از آن ها داشت. موفق باشید.

  188. AE says

    سلام خسته نباشید.
    ممنون میشوم مرا راهنمایی بکنید.
    من یک سال سه چهار ماه با یک دختری که شهرستانی بود آشنا شدم.توی فضای مجازی.ایشون پنج سال تو شهر ما دانشجو بودن.یک خانه هم توی شهر ما داشتن.که دو هفته یکبار اوایل میامد شهر ما.ما از همون اول تصمیم گرفتیم سریع رابطه مان را شروع نکنیم.گفتیم سه چهار ماه بگذره همو میبینیم.که البته بعد از 9 ماه همدیگرو از نزدیک دیدیم و بشدت به علاقه قبلیمون افزوده شد.توی این 9 ماه که همو ببینیم که حرفها زدیم و به اشتراکات خیلی زیادی از لحاظ فرهنگی فکری و اخلاقی مون پی بردیم.هر دومون هم قبلا رابطه ای داشتیم و به هم گفته بودیم مشکلاتو.ایشون میگفتن آدم حساسی هستن و رابطه قبلیشون هم بخاطر یک دست زدن به دستشون بهم خورده بود.که همیشه به من میگفتن تو خیلی خوبی و…فقط اوایل دوستی به من گفته بودن من بیشتر از یک سال با کسی دوست نمیمونم باید تکلیف مشخص بشه فقظ زمانی میتونم ادامه بدم که شرایط فرق داشته باشه.من هم دانشجوی ارشد هستم.قرار بود شهریور دفاع کنم و بعد دفاع مادرم رو در جریان بگذارم که متاسفانه دفاع 3 4 ماه عقب افتاده.البته خواهر من و خواهرهاشون همه میدونستن رابطه مارو و اطلاع داشتن.
    متاسفانه 3 ماه اخیر اتفاقاتی براشون رخ داد.خواهرشون از شهر ما ازدواج کرده بودن و در شهر ما کار میکنن و خانه شوهر نرفته است و هنوز در خانه خودشان در شهر ما زندگی میکنن.متاسفانه بخاطر اختلافات خواهرش با شوهرش باعث شد که ایشون هم از خواهر خودشون ناراحت باشند و هم از شوهرش.به همین دلیل دیگر به شهر ما نیامد.طوری که 2 ماه همدیگرو ندیدیم.ایشون خیلی بیتابی میکردن میگفتن باید همو ببینیم.متاسانه نه تو شهر خودشون راضی بودن همو ببینینم و نه شهر ما میامدن.برای همین دو ماه هم ندیدیم و بعد از دوماه اومدن همو دیدیم خیلی عالی بود و بعد از آن 1 ماه خورده ای است همو ندیدیم.ما ارتباط تلفنیمون خیلی زیاد بود که تقریبان از 3 ماه پیش کاهش پیدا کرد.من اعتراض میکردم میگفتن بخدا چیزی نیست فقط میخوام وقتمون زیاد صرف صحبت کردن نشه. بعد میگفتن دلم خیلی تنگ شده.کی این دوره تموم میشه و…
    چند روز بود یکمی برخوردشون فرق کرده بود ولی باز میگفت چیزی نیست و از من گله میکرد من چندبار گفتم چیزی نیست و ناراحت بود ولی باز هم عشق و علاقه اش را ابراز میکرد تا اینکه صبح زود امروز پیام زده بود که من واقعا نمیتونم به این شرایط ادامه بدم و…بیدار شدی باید باهات صحبت کنم.که متاسفانه بعد از تماس گفتن میخوان تموم کنن رابطه را.میگفتم آخه مگه یکدفعه میشه که گفتن باهات سردم و…نمیتونم ادامه بدم اینجا تموم بشه تا ضربه نبینی.در حالی که یک دو روز پیش بیتابی میکردن که چرا کنارم نیستی بهت خیلی نیاز دارم و…
    من هم بعد از کلی صحبت ازشون خواستم که یه چند مدت از هم دور باشیم شاید نظرت تغییر کرد اول قبول نکرد ولی بعدا قبول کردن.حتی گفتم اگر شهر ما اومد خبر بده همو از نزدیک ببینیم قبول کرد.البته اینم بگم تو یک ماه اخیر که من گله میکردم یک بار خودش این موضوع را که میخوای یک مدت از هم دور باشیم را پیشنهاد کرد ولی من قبول نکردم.
    ایشون هر وقت با دوستان دانشگاهیشون حتی با پسر در میامدن بیرون تو شهر ما به من اطلاع میداد قبلش.یعنی هیچ شک و شبهه ای هم بینمون نبوده.
    من از شما خواهشی که داشتم این بود که لطف کنین بگین این رابطه مشکلش کجاست؟آیا همو کم دیدیم بخاطر اینه یا چیز دیگه.که البته من بهش چند بار گفتم بخاطر ندیدن هامون سرد شدی.
    یکی هم تا چند وقت من بهش نزدیک نشم و چه مدت بعد باهاش تماس بگیرم.
    واقعا تو شوک هستم جایی که واقعا تونستم مشکلمو بیان کنم همینجا بود.ممنون میشم منو راهنمایی بکنید.با تشکر

    1. شادزیستی says

      سلام نگرانی این خانم صرفا بخاطر این هست که تکلیفش مشخص بشه
      شما بهتر هست بجای دادن تز های دور کننده مثل از هم دور باشیم و غیره، سریع تر جریان رو رسمی کنید و با مادرتون صحبت کنید و حداقل یک جلسه برای دیدار به خونه دختر خانم برین. و البته از توجه، محبت و احترام و پیگیر بودن برای ایشون کم نذارید. این موارد رو رعایت کنید حل میشه ان شالله

      1. AE says

        خیلی ممنونم بابت راهنماییتان.
        فقط یک مسئله ای که هست اینه من تو دوران آشناییمون بهشون همیشه گفته بودم بعد از 30 سالگی قصد ازدواج دارم.من 28 سالمه.ایشون هم بیست و هفت.منظور میشه این مسئله را فقط در حد در جریان بودن خانواده ها جلو برد تا 30 سالگی رفت خاستگاری؟یا نه اشتباه میکنم؟
        باز هم خیلی ممنونم

        1. شادزیستی says

          سلام. شما که قراره 2 سال دیگه طعم شیرین زندگی متاهلی رو بچشید چرا این موهبت رو از خودتون دور می کنید!؟ اگر ایشون انتخاب واقعی شما است، کمی از ایده آل تون که 30 سالگی هست بگذرید و همین حالا اقدام کنید چرا که ممکنه ایشون رو از دست بدهید.

  189. H says

    سلام
    ممنون از مطالب مفیدتون
    من مدت 3 ماه هست که با پسری همسن خودم اشنا شدم
    ما هر دومون 18 سال داریم
    ایشون دوبار به من پیشنهاد دادن که بار اول من مخالغت کردم و بار دوم بعد از دوماه موافقت کردم
    ایشون خیلی علاقه شدیدی نسبت به من داشتن
    تا جایی که وقتی مشاجره داشتیم ایشون گریه میکردن و از گریه کردنشون عکس و فیلم برای من میفرستادن
    موضوع رابطمون رو به خواهر و برادر بزرگترشون گفتن و از اول هم میگفتن من هدفم از رابطه ازدواجه
    بسیار هم ادم سالمی بودن
    قبل از من با هیچکس نبود
    همیشه نماز میخوند، خانواده با اعتقادات مذهبی کامل داشت، در تمام طول مدت باهم بودنمون حتی یکبار نشد حرفی خارج از عرف بزنه
    اما مشکلی که وجود داره اینه که من زیاد نمیتونم ازادانه رفتار کنم منظورم اینه که نمیتونم با ایشون بیرون برم یعنی تا الان که نشده
    ولی ایشون خیلی ازادتر از من هستن
    الان چند روزی هست که از شدت علاقش کم شده
    من اینو حس میکردم
    تا اینکه دیشب بهش گفتم که حس میکنم بی تفاوت شده ایشون در جواب من گفتن من مشکلی که دارم اینه که نمیتونم قاطع تصمیم بگیرم و ثبات ندارم
    یبار انقدر دوستت دارم که قلبم میخواد از جاش کنده بشه و یبار هم بی تفاوتم
    الان هم ازت میخوام من رو ببخشی
    تمام حرفایی که زدم درست بود، من اون زمان واقعا عاشقت بودم، بخاطرت اشک ریختم و غرورمو زیر پا گذاشتم
    اما الان اینجوری شدم(البته لازم به ذکره که 1 ماه بعد از رابطمون پدربزرگ ایشون فوت شدن و ایشون از اونجا به بعد یه مقدار سردتر رفتار میکرد و هر بار که ازش میپرسیدم میگفت بخاطر از دست دادن پدربزرگمه و بهم کمک کن تا خوب بشم)
    تا جایی که کسی که تا یه هفته قبل میگفت من بدون تو اصلا نمیتونم
    دیشب از اینکه رابطمون تموم بشه فقط ناراحت و اشفته بود و هیچ تلاشی برای درست شدن نمیکرد
    من حس کردم بهتره به هر دومون زمان بدم
    چون تا دو ساعت قبل ایشون داشتن ابراز علاقه میکردن و الان هم حس میکنم علاقشون هست، اما اشفته هست و این دلیل سرد شدنه
    من تا دو روز از ایشون خواستم که از هم فاصله بگیریم و حرف نزنیم
    حالا از شما میخوام من رو راهنمایی کنید
    علت این سرد شدن یهویی اونم بعد اون همه علاقه چیه؟
    میدونم پای هیچ دختری هم وسط نیست و ایشون نمیتونه کسی رو جز من داشته باشه
    اما نمیفهمم علتش چی میتونه باشه
    با توجه به اینکه کنکور هم دارم امسال
    بنظرتون ادامه دادن این رابطه بهتره یا تموم کردنش؟

  190. اشکان says

    سلام
    چطور میتونم نظر دختری رو که یکبار بهم جواب منفی داده جلب کنم ؟ آیا اگر دختری بگه کسی دیگه ای رو دوست داره ما هیچ شانسی نداریم ؟ میتونم خودمو تو قلبش ثبت کنم ؟ چون من خیلی دوستش دارم و نمیتونم به از دست دادنش فکر کنم غرورم هم اصلا برام مهم نیست…

  191. علی says

    سلام
    من با دختری آشنا شدم همکلاسیم بود خیلی باهم خوب بودیم بهش قول دادم به محض پیدا کردن یه شغل میام خواستگاری اونم قبول کرد یه مدت باهم حرف میزدیم من شماره تلفنش رو نداشتم و اونم نمیخواست شماره داشته باشم من از طریقی این شماره رو پیدا کردم و تو گوشیم ذخیره کردم از وقتی فهمید اخلاقش کلا عوض شد خیلی سرد برخورد میکرد باهام تا جایی که دیگه حرف نزدم باهاش 🙁 دوسال گذشت اصلا نتونستم فراموشش کنم روز نبود به فکرش نباشم به عکس نگاه میکردم تا اینکه همین روزا بود بهش پیام دادم گفتم بیا دوباره باهم باشیم من کار هم پیدا کردم همین روزا میام خواستگاری اما اون گفت نمیخواد ازدواج کنه و باهام حرف بزنه گفتم بیا مثل قبل باشیم من دوستت دارم گفت نمیخوام وابسته کسی بشم شرمنده
    من چیکار کنم برگرده لطفا راهنماییم کنین

  192. معصومه says

    بسم تعالی
    سلام وخسته نباشد
    دختری هستم 30 ساله اهل استان زنجان،دانشجوی ترم اخرلیسانس، حدودا سه سال پیش باپسری لری و 22سالشه و همکلاسی هستیم آشنا شدم ، من شاگرد اول کلاس وحتی نفراول دانشگاه هستم ویک فردی که کلا به کنفرانس دادن و فعالیت کلاسی وجنب وجوش معروفم وتقریبا کارم تو کلا س همینه آشنایی من با این اقا هم به دلیل همین امربود البته ایشونم فرد بسیار باهوش وزرنگی هستن ، به این صورت که روزی که من درکلاس کنفرانس درسی داشتم به علت حجم کنفرانسم کلاس طول کشید وبچه های کلاس از این امر ناراحت بودند به همین دلیل من با یکی از دخترا ی کلا س شب همون روز تو گروه تلگرام ی کلا س سر این مسئله که من چرا کلاس رو طولش دادم وایشون خسته شدن جر وبحث کردیم ، این اقا که تو گروه کلاسی بودند یه پیام به صورت شخصی به پی وی من فرستاد وشروع کرد به تعریف و تحسین از من که شما بهترین کلاس هستین و من از کنفرانس دادن شما لذت میبرم و چیز یاد میگیرم و… اون موقع قبل امتحانات بود وما باید میرفتیم فرجه ی قبل امتحان ، من اون موقع پیامش رو جدی نگرفتم و ازش تشکر کردم ویکم راجع به به حرف های هم کلاسی هام که ازشون ناراحت بودم حرف زدیم وتمام.
    من تا اون موقع با هیچ آقایی نبودم یعنی نه هیچ رابطه ی عاشقانه نه هیچ رابطه ی عادی و تنها مرد زندگی من دادشم بود وپدرم البته با پدرم اصلا صمیمی نیستم ولی با داداشم مثل یک دوست بودیم و من اون موقع حتی به ذهنم هم نمیرسید که این اقا تو فکر برقراری رابطه با من باشه تقریبا یک هفته ای گذشت و مابه فرجه های قبل امتحان رفتیم ، این اقا پیامی برای من فرستاد که شما چطوری درس میخونید که همیشه معدلتون بالای 19 هستش من هم مثل یک انسان که میخواد به کسی کمک کنه راهنماییشون کردم و تمام .
    چند روز بعد دوباره برای من با تلگرام مثل دفعه های قبل پیام فرستاد که لطفا برای من برنامه ریزی کنید چون من نمیخوام فرجه هارو برم خونه و میخوام درس بخونم ،من هم برا ش یه برنامه نوشتم و فرستادم و براش ارزوی موفقیت کردم وحتی از برنامه ی خودم هم بهتر که موفق باشن، چون به هیچ عنوان فرد حسودی نیستم و حتی جزوه هام هم دست همه ی هم کلاسی هام خودم کپی میکنم و میدم
    فردای اون روز دو باره بهم پیام داد وگفت که من به تنهایی نمی تونم این برنامه رو جلو ببرم و ازمن خواست که کمکش کنم و باهم درس بخونیم تا مجبور بشه که با برنامه بره جلو ، من هم قبول کردم بدون این که به دوستی یا قضیه ی دیگه ای فکر کنم ، ما تقریبا 20روز، هرروز باهم حرف میزدیم ، تا اینکه فهمیدم من ناخواسته بهش علاقه مند شدم ،از کلمات وطرز حرف زدن اونم معلوم بود ولی به طور کامل وواضح نمیگفت ، تا این که من بهشون گفتم که از این به بعد هرکس به تنهایی به درس خوندن خودش ادامه بده و اگر هم نتونستی قران بخون ذهننت باز میشه چون حرف زدنمون داره طول میکشه وکار درستی نیست و اگر هم دادش من و خونوادم بدونن توضیح دادن براشون سخته و ممکنه که برای هردومون مشکل پیش بیاد .
    اون قبول کرد تا اینکه وقتی که داشتیم خداحافظی م میکردیم هیچ کدوم نتونیستیم خدافظی کنیم و به مدت یک ساعت هردومون منتظر بودیم تا اون یکی شاید یه حرفی بزنه ، تا اینکه من گفتم اگه سمیرا درمیان نبود من میخواستم بهتون چیزی بگم (سمیرا:ایشون قبل ازمن با یکی از دخترای کلاسمون به مدت یکی دوماه دوست بودن ، ولی به دلیلی که از هردوطرف شنیدم البته دلایل هردوطرف که برای من توضیح دادند متفاوت بود، خود این آقا گفتند که چون این خانوم درابتدا چادری بودند وبعد ازآشنایی با ایشون مانتویی شدند و این اقا درحین رابطه فهمیدند که این خانوم بافرد دیگری دوست هستند کات کردند ، ولی این خانوم که قبل من با ایشون بود به من گفت که من ازاول هم ایشون رودوس نداشتم و وقتی من رو با کسی دیگه که دوسش داشتم دید کات کردیم ) و گفت که سمیرایی در کار نیست و کاملا کات کردند وسمیرا فرد دیگری رو دوس داره ومن هم بهش فکر نمیکنم .
    و من بری اولین بار و قبل اون بهش گفتم که دوست دارم ، واونم بهم گفت که دوسم داره و رابطمون ادامه پیدا کرد ،و من کاملا بهشون علاقه مند شدم ، بعد از چند ماه که باهم بودیم (تو دانشگاه ، تلفنی ،رد وبدل شدن حرف های عاطفی،زمانی که من اون رو پذیرفتم نه خودش نه اطرافیان و دوستانمون باورشون نمیشد،وخودش میگفت که من حتی فکر نمیکردم که تو جواب سلام منم ندیو… )، یه روز بهم گفت که ما نمیتونیم هیچ وقت باهم ازدواج کنیم ، و دلیل خاصی هم نگفت و خواست که رابطمون رو تموم کنیم درحالی که خودش هم از این کار بسیار ناراحت بود وحتی اشک میریخت ، اون وقت حتی طاقت یک لحظه ناراحتی واشک من رو هم داشت ، ولی به خاطر اصرار من به رابطمون ادامه دادیم ، جند بار هم همین مسئله پیش اومد که باید کات کنیم و دلیل خاصی نداشت فقط میگفت که تو حیفی چون من نمیتونیم باهم ازدواج کنیم و بعد از تموم شدن درسمون وقتی که من برگردم شهرمون هر دومون آسیب میبینیم ودلتنگی بعد رفتنم خیلی سخت میشه ، تو خواستگارای خوبی داری ، من نمیتونم خوشبختت کنم ، با هرکسی ازدواج کنی بهتر ازمنه ، من حتی یک بارم به مسجد نرفتم تو با ایمانی ،مابه هم نمیخوریم و… ولی هر بار با اصرار من ادامه پیدا میکرئ ، البته من فکر میکنم که اون از این کار لذت میبرد که اون مدام بگه که میخوام برم و من برم دنبالش ، اشک بریزم و…برگرده ، ولی چون من از صمیم قلب و با تموم وجودم دوسش داشتم از این که بره وتنهام بزاره و روز ی نباشه دیوونه میشدم ، بعد از حرف زدن های طولانی به شرط اینکه رابطش و حرف زدنش رو با من قطع نکنه من حتی قبول کردم که اشکالی نداره و اگه خواست بره و برگرده شهرشون، چون دوسش داشتم و اونم مدام بهم میگفت که دوسم داری و کاملا بهش وابسته شده بودم، وبا این امید که برای مقطع ارشد هم به شهر من بیاد و باهم خواهیم بود ، چون خودش قبلا چند بار گفته بود که برای ارشد حتما به اردبیل برمیگرده،وبرای این کار هم مدام درس میخوند،پس رابطمون مدام با قهر وآشتی هردومون ادامه پیدا کرد ،تا اینکه من موضوع رو با برادرم در میان گذاشتم و گفتم که یکی از پسرای کلاسمون از من خواستگاری کرده البته نگفتم که باهم حرف میزنیم و رابطه ی عاطفی داریم باهم و اون هم با این که بسیار حساسه واکنش چندانی نشون نداد ،وبا گوشی من به شمارش پیام دادو باهم حرف زدن و قرار شد که باخانوادش حرف بزنه و تاوقتی خواستگاری نیومده با هم هیچ ارتباطی نداشته باشیم و اجازه ی حرف زدن با من رو نداره، واونم قبول کرد ، ولی ما بازم به حرف زدنمون ادامه دادیم چون نمیتونستیم بدون هم بمونیم ،ولی اون چندان تلاشی برای خواستگاری نکرد ،چون قبلا به من گفته بود که نمی تونیم باهم عروسی کنیم ،رابطمون به صورت مدام قهر واشتی ومخفیانه ادامه پیدا کرد ، تااینکه برادرم ما رو درحالی که دست هم دیگه رو گرفته بودیم و درحال خدافظی کردن بودیم که به تعطیلات عید بریم و به شهرش برگرده دید، (قبلا یک بار هم به صورت تلفنی باهم جر وبحث داشتن) ، وباهم به صورت لفظی درگیر شدن و از طرف خانوادم ودادشم این اقا به حراست دانشگاه رفت ول یبا وساطتت مادرم و به این شرط که تا بعد عید وقت یکه دوباره به اردبیل برگرده با خانوادش حرف بزنه یه تعهد کتبی داد که ما دیگه همدیگر رو نبینیم ،واگر قصد ازدواج نداره در صورتی که ما رو دوباره باهم در رابطه ببینن حتما خانوادم ازش شکایت میکنه ،اون روز تو حراست دانشگاه برادرم بهش گفته بود که من ازش بزرگترم و وضع مالی خوبی نداریم که من قبلا این چیزهارو بهش نگفته بودم چون به نظر من اصلا مهم نبود،ولی تو حراست دانشگاه گفته بودکه من تاحالا میخواستمش ولی از این به بعد نمیخوامش ،حالا نمیدونم دلیلش سنم بود یا از اینکه به حراست احضارش کرده بودن ناراحت بود ،که بعدا خودش گفت چون به حراست احضار شده واون روز خیلی تحقیر شده این حرف رو زده ، اون بعد حراست به شهرشون برگشت و تعطیلات عید شروع شد ،و اذیت وآزارهای برادرم و بدبینی های خانوادم و اصرار براینکه من حتما باید ترک تحصیل کنم ،مخصوصا از طرف برادرم این فشار ها و اذیت واازار ها وحتی تهمت های ناروا بیشتر بود ،البته من بهش حق میدم چون من تا اون روز باهیچ مردی حتی از نزدیک حرف هم نزده بودم ،وبرای اولین بار بودکه عاشق میشدم البته از نظر خودم و از نظر اون ها جنایتی رو مرتکب شده بودم ،مخصوصا اینکه ما رو دست به دست هم دیده بودن و قبول کردن این مسئله نه ار طرف فرهنگ و نه شرع برای خونوادم قابل قبول نبود،خلاصه اینکه من شرایط بسیار بد روحی رو طی 15 روز درشرایط بسیارغمگینی سپری کردم ، دلتنگی و جداشدن و از دست دادن کسی که با تموم وجودم دوسش داشتم و از دست دادن و ترد شدن از طرف خانوادم و اینکه نمیتونستم حرف هایی رو که مادرم وبرادرم برام از روز حراست تعریف میکردن که اون گفت تو رو نمیخواد و… چون من اون روز تو حراست نبودم ، شرایط روحیم حتی به جایی رسید که مدام افکار خودکشی داشتم و حتی تا مرز خودکشی هم رفتم ،چون نه این طرف من رو میخواست نه اون طرف ،گوشیم رو از من گرفتن ،هر گونه ارتباطم با بیرون از خونه قطع شد ،تا اینکه من تونستم به سختی با این اقا تماس بگیرم فقط به خاطر دلتنگی ، اولین حرفی که تو اون تماس بعد مدت ها بهم گفت با شرایط بسیار ناراحت و دلخوری این بود که دیدی برادرت با من چیکار کرد ؟،و اینکه تو چند سالته ؟،و اینکه من با خونوادم حرف زدم و گفتن که نمیشه ،دوباره ازمن پرسید که تو چند سالته ، ومن بهش گفتم وقتی قرار نیست باهم ازدواج کنیم مهم نیست و خدافظی کردیم وتمام .
    تعطیلات عید تموم شد و من با هزار خواهش و با شرط این که دیگه با این اقا ارتبااطی نداشته باشم به دانشگاه برگشتم ،بعد برگشتنمون هم تا چند روز هیچ ارتباطی نداشتیم ،هم اون ناراحت بود و هم من ، با اینکه هر دومون دلتنگ هم بودیم ولی نمیتونستیم حتی یک کلمه حرف بزنیم ولی من میدیدم که بت چه علاقه ای من رو نیگاه میکنه و فقط منتظر یه حرکت از طرف من بود به علاوه من هم بسیار براش دلتنگ بودم و میخواستم باهاش حتی یه کلمه هم که شده حرف بزنم ،پس یه نامه براش نوشتم واز دلتنگی هام براش گفتم وازش خواستم که هم دیگر رو ببینیم فک نمیکردم بعد از اون اتفاق ها به دیدنم بیاد ولی اومد ،وبرای یه چند دیقه ی کوتاه در حد سلام واحوال پرسی همدیگر رو دیدیم و موقع خدافظی بهم گفت که دوسم داره ،و کم کم رابطمون شروع شد ودوباره قهر و آشتی ها که از روز اول بود ،همدیگر رو عاشقانه دوس داشتیم وحتی بعد اون ماجرا بهم بیشتر وابسته هم شده بودیم و هر دومون از تموم شدن درسمون و اینکه قراره برگرده به شهرش حالمون خوب نبود ، دوباره بهم گفت گفت که باید ازهم جدابشیم به این علت که من از طرف یکی از همکلاس هامون خواستگارداشتم ،هروقت میفهمید که من خواستگار داشتم میخواست که من برم و چون نمیشه باهم عروسی کنیم و خونوادش موافق نیستن نباید منتظر اون بمونم ولی مدام هم بهم میگفت که چقد دوسم داره و از رفتن من هم اشک میریخت و حال اصلا خوبی نداشت ،ولی من نمیتونستم به کس دیگه ای جزاون فک بکنم ،و حس میکنم با کسی که با اون بخوام عروسی کنم خیانت کردم چون این قضیه برام حل نمیشه ،وخیلی دوسش دارم ،بنابراین خواستگارام رو رد میکردم ،و دوباره رابطمون شروع میشد ،بسیار عاشق هم بودیم ولی با احساس نگرانی از تموم شدن درسمون و جدایی از هم .
    تا اینکه رابطمون به مشکل جدیدی برخورد :اینکه شک کردن های من بهش شروع شد ،به این صورت که چند بار به شوخی اسم دخترای دیگه و ناشناس که از اطرافمون هم نبودن رو آورد، با این که میدونست من از این کار بسیار ناراحتم ،تا اینکه یک بارهم بعد برگشتن از خونشون که به دیدن خونوادش رفته بودبهم گفت که با دختری به نام نگار نامزد کرده ، ولی وقتی دید من دیگه تمایلی به ادامه ی رابطه ندارم گفت که کاملا دروغ گفته ، واینکه چون من بهش کم توجه شدم میخواد حس حسادت من رو تحریک کنه و…
    ولی من نتونستم باور کنم وشروع کردم به چک کردن اون ،اینکه چرا انلاینه ،چرا اینجوریه چرا اونجوریه و… ، وواقعا هم دست خودم نبود ، واین امر به یک مشکل بزرگ تبدیل شد
    قهر کردن های ما که به یک روز بیشتر نمیکشید تبدیل شد به چند روز … وتوهین به هم ،بیتوجهی اون به من ، اینکه بهم میگفت خسته شدم ازت ، حوصله ندارم ،گیر میدی به من،و بلک کردن من از طرف اون واینکه جواب پیام هام رو نمیداد ، ولی من نه ، هیچ وقت بلاکش نکردم ، هروقت پیامی میداد وصدام میکرد با آغوش باز استقبال میکردم ، ولی شروع دعوا برای همیشه از طرف من بوده ،مدام باهاش دعوا میکردم ، ولی مجبورم میکرد ، خودم اصل دوس نداشتم حتی یه لحضه ناراحتی اون رو ببینم ،مدام قهر میکردیم ولی دوباره آشتی میکردیم ،تااینکه 5 شهریور یعنی دوماه قبل سر قضیه ی این که چرا هر روز سر ساعت معینی به مدت دوساعت انلاین میشه دوباره دعوامون شد ، دوباره چند روز بلاک شدک و دوبره من بهش اس ام اس دادم دوباره شروع کردیم ،با اینکه من چند بار بهش گفته بودم که از اینکه هرروز سر این ساعت انلاینی و حتی پیام هایی که من بهت میدم رو جواب نمیدی من از دستت ناراحتم دوباره به این کارش ادامه داد ،رفتارایی میکرد که انگار من براش اصلا مهم نیستم ، بهم گفت حتی اهنگ هایی که تو برام میفرستی رو یک بار گوش نکردم و چیز هایی که برای من مهم بودن رو بیتفاوت نشون داد ،اول از طرف تلگرام بلاک شدم ، ولی با واتساپ دوباره بهم حرف میزدیم ، ولی سرد ، هر روز سردتر و سرد تر شدیم ، تااینکه دوبراه که همون 5 شهریور باشه کلا بلاک شدم ، من بهش گفتم که من عاشق تو ام ولی تو دلت با یکی دیگست چه سود ، حرفایی که میگفت تو دوسم نداری با کسی دیگه ای هستی و… ومن میخوام برم و دیگه نمیخوام با توباشم ، که ای کاش هیچ وقت نمیگفتم
    اونم با این جمله که هیچ گاه کسی رو تا مرز خدایی بالا نبرید که خدایی میشود که خدایی کردن نمیداند و شما میشوید کافر خدای خود ساخته ورفت…
    من تا چند روز هر چقد پیام دادم جواب نداد ، گوشیش رو کلا خاموش کرد ، هر چی پیام دادم معذرت خواهی کردم ، مثل همیشه التماس کردم ، گریه کردم ، گفتم که چقد دوسش دارم و… انگار نه انگار و اصلا نه تلگرام اومد ونه وات ساپ . نه جواب پیامم رو داد .
    تااینکه15 مهر ماه برای شروع کلاس ها اومد ،بدون هیچ سلام واحوال پرسی ، حتی نگاهمم نکرد ،اون که قبلا میگفت تو نباشی من میمیرم ، چقد دوسم داشت ،بهم قول داده بود که حتی اگه بره به شهرشون و نتونه بیاد ارشد رد اردبیل حتما میاد وو من رو میبینه ،کلی دوسم داشت اصلا من رو نمیشناخت .
    من سه روز صبر کردم تا شاید حرفی بزنه ولی نزد ،تا اینکه من به بهونه ی کتابی که از ترم قبل پیشش داشتم بهش سر کلاس گفتم که کتابم رو بیاره واونم خیلی سرد گفت باشه .
    ودوباره به بهونه ی کتاب یه اس ام اس بهش دادم ،کاملا مودبانه و مثل غریبه ها که کتاب رو ببرین خودتون به کتابخونه ی دانشگاه بدین چون امانته و…، واون گفت که من میارم خودت بده به کتابخونه ، ولی من فقط بخوام غرورم رو حفظ کنم حالا نمیدونم درست بود یا نه گفتم نه ، خدتون کتاب رو بدین
    بهم گفت که یه تسبیح برام درست کرده و میخواد بهم بده ، من دوباره جوابش رو ندادم ، بااین که خیلی دلم براش تنگ شده بود .
    ودوباره بی تفاوتی هاش شروع شد ،دوباره جواب پیام هام رو نداد ، یا خیلی کوتاه که حتی سلامم نمیداد ،بهش پیام میدادم با همون شماره ای که سه سال باهاش پیام دادم میگفت شمااا؟؟؟؟
    یا میگفت سردرد دارم ، وقت ندارم دارم برای ارشد میخونم ،چشام درد میکنه نمیتونم صفحه ی گوشی رو نیگاه کنم ،حوصله ندارم ،بزار بعدا … تو خودت همه رو بیست میسی بزار منم یه خاکی به سرم بریزم ،درصورتی که فقط چند دیقه میتونست برای من وقت بزاره
    من به بهونه های مختلف بهش پیام میداد که بیا جزوه رو بهت بدم ،یا فلان وبهمان که شاید باهام آشتی کنه ولی فایده ای نداشت ،ازم فراریه ، بعد استاد به کلاس میاد قبل استاد هم میره ، حتی ازش معذرت خواهی هم کردم و گفتم که اگه واقعا دیگه نمیخوای من بهت پیام بدم و بامن باشی اشکالی نداره ، من مجبورت نمیکنم …..، واون بهم گفت که نه ، فقط بهم تهمت نزن ،من گفتم که به خاطر دوس داشتن زیادی بود تخصیر خودتم بود و…ببخشید وحلالم کن ، ولی اون انگار که همه ی تخصیر ها برای من باشه نه من رو بخشید و نه حلالم کرد ، بهم گفت که دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم ،نمیخوام برگردی ،گفت رابطه ی ما از همون روز حراست تموم شد ، بزار این چند ماهه کوفتی هم بگذره از این خراب شده برم ،من خودم افسرده ام ، مریضم ،مشکل دارم بزار به درد خودم بمیرم ، بهم گفت نباش ، برو ،باکسی حرف نزنم راحت ترم ،تازه ام فهمیدم که به یکی از همکلاسی هامون گفته که ارشد رو میخواد بره به استان چهار محال که نزدیکتره به خونشون ،ولی من نمیتونم این بیمحلی هاش ، بلاک کردناش ،اینکه بگه دوست ندارم ،اینکه بگه برو و….رو باور کنم ، و برای همیشه تموم کردیم وجوری باهام حرف زد که تو این سه سال امکان نداشت ،این دفغه با دفعه های قبل فرق داره و اون برنگشت ، با اینکه من گناهی نداشتم ، با اینکه میدونه چقد دوسش دارم ، با اینکه میدونه دوری ازش برام چقد سخته ، من به خاطر اون خیلی چیزا رو از دست دادم ،اعتماد خونوادم رو ، پا روی اعتقاداتم گذاشتم ، بهترین خواستگارام رو …..ولی اون الان یک ماهه که این جاست یک بارم حالم رو نپرسیده و بهم گفت که خدافظ و نباش …
    داره سخت برای ارشد میخونه که بره به یک شهره دیگه ، تمام قول هایی که بهم داده بود رو فراموش کرده ، جوری شده که به شدت از من متنفره ،هربارکه قهر کرد و رفت عاشقانه رفتن دنبالش ،گفتم غلط کردم و…با این که دختر بسیار مغروری هستم ،ازتون میخوام کمکم کنید چون دوریشو نمیتونم تحمل کنم ، حالم خیلی بده،خیلی دوسش دارم، و میدونمم دوسم داره فقط نمیدونم چشه ؟
    حس این که فقط تا پایان آذر ماه یعنی یک ماهه دیگه اینجاست چون داره دوره ی لیسانسمون تموم میشه حداقل الان اگه اخم میکنه ،اگه نیگامم نمیکنه من میبینمش،اگه بهم گفت نباش،اگه گفت دوسم نداره ،اگه گفت ما خیلی وقته تموم شدیم حداقلش اینه که میبینمش ، ولی بعد امتحانت اصلا نمبینمش و اون رفت …
    منی که نمیدونستم عشق چیه ،علاقه چیه ،جنس مخالف یعنی چی ،و مثل یه دختر بچه بودم عاشقم کرد ،وابستم کرد ،وقتی فهمید دوسش دارم رفت ….
    و اون رفت …
    خواهش میکنم کمکم کنید ،من بدون اون نمیتونم ،میدونم دوسم داره ،یعنی نمیتونه نداشته باشه ،بهم میگفت من براش یه فرشته ام که خدا فرستاده ،یه روز بدون من نمیتونست ،اون دوسم داره ،کمکم کنید برش گردونم ،فقط یه ماه وقت دارم ،فقط یه ماه …حالم خیلی بده .
    لطفا جواب رو برام ازطریق ایمیل ارسال کنید ،ممنون میشم .

  193. مریم افشاری says

    سلام خسته نباشین
    من دخترم 18 سالمه و با یه اقا پسر 20ساله رابطه دارم قصدمون از اول ازدواج بوده و دوساله ک با هم رابطه داریم وخواهر ومامان اون میدونن و من رو کامل میشناسن حتی منو از نزدیک هم دیدن و با هم اشنا شدیم
    پسری که باهاش رابطه دارم رشته زیست شناسی سلولی مولکولی میخوند وقصد داشت ازمایشگاه بزنه ولی متاسفانه یه سری حکم هایی اومد ک درواقع دیگه نمیتونست ازمایشگاه بزنه و همون موقع به من گفت ک از زندگیش برم یا اینکه فقط مثل دوتا ادم معمولی با هم در رابطه باشیم اما من متقاعدش کردم وموندم و اون تصمیم گرفت دوباره کنکور بده و همیشه هم میگفت ک بخواطر تو میخوام دوباره کنکور بدم و رابطمون خیلی خوب بود اما امشب وقتی گوشیم باز کردم دیدم یه سری حرفا زده ک من نمیخوام تورو بازی بدم و از زندگیم برو چون طول میکشه ب هم برسیم و بابای من پولدار نیس و تا بخوام ماشین وخونه بخرم طول داره و این حرفا در اخرم گفت ک من خودم داغون تر تو هسم من واقعا بهشون علاقه دارم خواهش کردم ک بمونم وزندگیمون ادامه بدیم ولی اون اول قبول نمیکرد و میگفت من منطقی تصمیم گرفتم تا این ک من تهدید کردم ک یه بلایی سر خودم میارم و اون منو تهدید کرد ک ب خانوادت میگم میخوای با خودت چیکار کنی و در اخر قبول کرد بمونه ولی این بار اولش نبود ک میگفت جدا شیم من میخوام بهش یه ترس بدم ک بدونه میرم ولی میترسم با نرفتن من سمتش اون هم کلا رابطه رو قطع کنه و همه چی تموم کنه
    دلم میخواد یکی دوهفته نباشم ببینم میاد دنبالم یا ن ب نظرتون عاقلانه ترین کار چیه ؟لطفا زود جوابم بدیم تو بلاتکلیفی بدی هسم

    1. morteza says

      سلام ب نظرم تو خیلی دوسش داری ..اونم تو رو دوست داره ب خاطر همینم هست که وقتی میبینه نمیتونه اون طوری که تصور می کرد تورو خوشبخت کنه …تو بهش بگو ما میتونیم دوباره بسازیم زندگیمون رون نمیخاست اول زندگی سخت بگیریم وکلی پولو این چیزار حتما هم پدرو مادر شما و ایشون بهتون کمک میکنن تا بتوییند حتی یک خونه اجاره کنید فقط باید یکم صبر کنی وبهش امید بدی پیشش باشی تو دقدقه های ذهنی و قلبیش باش …بهش بو بهت توضیح بده کاراشو توهم سعی کن با کمک گرفتن از دوستات و فکر خوت بتونی بهترین راه رو بهش نوشن بدی اون واقن دوست داره اما نمیخاست بادا تو بهش گیر بدی ک این چ زندگییع شب شما بخیر

  194. mohadeseh says

    كامنت هاى مردم رو كه ميخونم ميبينم هميشه بدترازمنم هست حتى شمايى كه كامنت نوشتى مطمئن باش بدتر ازتو هم هست ولى چيزى كه هست خبرندارين و يه عده نميان اين جابنويسين غم و شادى دنيا خيلى زودگذره ايشالله حال هممون خوب بشه

  195. Niaz says

    سلام و وقت بخیر .. دختری 20ساله هستم .. دو سال پیش با پسری در فضای مجازی اشنا شدم ..ایشون در شرکت مهندسی مشغول بودن ..و گویا قبل از من با خانومی چهارسال پیش رابطه عاشقانه داشتند و بعد از یک سال متوجه شدند که ایشون متعهلند.ابتدا به من اعتماد نداشتند ولی پس از چند بار رابطه تلفنی ابراز علاقه کرده گفتند قصدشون ازدواجه و عشق اتشین ما شروع شد .. ولی. پس از سه ماه ب یکباره چند روز جواب منو ندادن ک سابقه نداشت .. و یک شب گفتند ک از فاصله بین ما میترسند کو مارا جدا کند سپس گفتند باید جدا بشویم .. حال مساعدی هم نداشتند و گریه میکردند .. سپس بعد از چند روز خواهش و تمنای من پای تلفن گفتند ک ورشکست شده اند ..و هر چه اصرار ب جدایی کردند قبول نکردم .. گفتند اسمم روت میماند اینده ات خراب میشود .. گفتند من اصلا زن دارم .. ولی پس از چند ساعت حرف زدن فرصت شش ماهه خاستند .. در نبود ایشان .. بنده در فضای مجازی گیر یک باج گیر افتادم ک با عکسهایم تهدیدم کرد و گفت اگر قبولم نکنی ب عشقت میگم و زندگیتو نابود میکنم و با زنگ زدن ب عشقم مرا وادار ب س.. چت کرد . ولی پس از اتمام شش ماه ک من ب عشقم گفتم چ شد گفت وضعم فرقی نکرده و درخاست کرد جدا شویم و گفت میداند هیچ کس قدر من اورا نمیخاهد .. فرد باج گیر با دیدن وفاداری من اسکرین و عکسهایم را برای او فرستاد و ب ملاقاتش رفته اعتمادش را سلب کرد .. هر چه التماس کردم خقیقت را نگفت .. و عشقم با گریه از من خاست ک از زندگیش بروم و گفت برای دومین بار قلبم از یک جا شکسته و دارم سکته میکنم..پس از دو هفته ک تهدیدات باج گیر ادامه یافت به عشقم پیم دادم و گفتم هنوز تهدید میشوم و او از من دفاع کرد .. و بعلاوه زمانی ک عمل داشتم ب دیدنم امد هر چند حرف نزدیم باهم در بیمارستان. .ولی گفت بخاهی میایم و گفتم امد .. ان شب .. قبل خواب با هم چت کردیم و من گفتم ک بی گناهم و اوهم با عصبانیت گلایه کرد و توپید ک اشتباهی کرده ام ک هم خودم و هم اورا بدبخت کردم .. و من فرصت خاستم .. برگشت .. و گفت برای عشق بودن مدتی دوست معمولی باشیم و پس از بیست روز دوباره مثل گذشته شدیم .. اما هنوز س ماه نگذشته باز سرد و ازم فاصله گرفت و گفت یک ماهی نیاز ب تنهایی دارد ..ب طور اتفاقی با برادرش در اینستا اشنا شدم ..و خود را معرفی کردم ولی بنا بر اصرار برادرش ب او نگفتم .. در ولنتاین ب من شک کرده و برای بار هزارم گیر داد ک تو همش انلاینی .. و مجبور ب فاش شدم .. و ان شب با مهربانی و محبت گذشت ..ولی دو هفته دیگر سر مبحثی بی ارزش بحث کردیم .. من گفتم بی حوصله ای نکنه باز میخای بری .. او گفت تو دلت کات میخاد من گفتم کل خانواده ات میگن اعصابت خرابه مراعات کنمواو از کوره دررفت ک با فامیلم در ارتباطی؟بروبا همه بحرف ببینم کی منو بهت میده .. و اینکه اشتباهت اینه با خودم حرف نزدی با بقیه حرف زدی و داداش مجازی داشتی و اشتباه کردی و س چتتو دیدمو …من از اول دوستت نداشتمو بعد اون ماجرا سرد شدم ولی تو ادامه دادی ..گفتم دوسم نداری گفت ن ..گفتم ی هفته پیش بال بال میزدی میگفتی عاشقمی چیشد .. و پشیمون میشی زمانی ک دیره .. گفت فیلم هندیه ؟پشیمون شمم قول میدم ب روم نیارم .. و بلاک کردیم همو ..هشت ماه دور بودیمو بیست روز پیش دوستم با کمک داداش او ..مخفیانه با او حرف زدند .. و اوشرط برگشتنش را پیرنت موبایل گذاشته بود وب او گفتند ک من بی خبرم .. دوستم گروه زده باعت حرف زدن ما شد وعشقم ب پیوی امده گفت از ایران ب خاطر مشکل مالی میرود ..و گفت ب دوستت گفتم الان ک نبودم سرد شدی ..باز بحرفیم بعد رفتنم اذیت میشی گفتم نشدم گفت اگر نشده بودی ی پیم یا زنگی میزدی ..گفتم تو چرا نزدی گفت شاید نمیتوانستم ..کمی من گلایه کردم و کمی او ..و پس از فهمیدن رابطه من با برادرش عصبانی شده دستور قط رابطه با برادرش را داد .. پیرنت را هم دادم و گفت نیازی نیست . و گفت بعد این چیزی بود خودت بهم بگو پنهان کاری نکن ..گاها چند روزی تا من پیم ندم نمیده ..و هف روز پیش دوستم مشکل قلبی من ب ایشون گفته و ایشون هم وقتی من پیم دادم بهم گفتن و بعد ک فهمیدن گلایه کردن ک خودت نگفتی ..و بعد حرف میزنیم .. پریروز بنده پیم دادم .. و گفتن ب خاطرکارت بی حوصله بودم ..و بعد گفتن من از رفیق باز بدم میاد و هردفعه ازت دور شدم تعدادی رفیق پیدا شده ..حتی ب رابطه من با دخترا هم حساسیت نشون داده گیر میدن ..و در نهایت ک دلیل پرسیدم گفتن ک تو صاف و ساده ای ولی بقیه نیستن از این اخلاقت سو استفاده میکنند .. در این 20روز س بار گفتم باید باهات حضوری حرف بزنم ک پریروز گفتن مشغله ام تا شنبه حل میشه اگ شد وقت میزاریم برای هم .. خودشون رو اخیرا کردن .. و از دیشب پیمم رو سین کرده ج ندادن امروز هم پیم دادم وقتی دیدم سین نشد پاک کردم .. کلا بی حوصله و سرد حرف میزنن .. در حالی ک اول پرسیدم یادته گفت دوسم نداری گفت تو عصبانیت چ میگفتم ک حرص بخوری ..و گفتم انگار اگ نداری داریم وقت تلف میکنیم .. گفت بیشعوری ب خدا و خندید .. گفت جواب سوالیو خودت میدونی چرا صد بار میپرسی و فلان..
    الان با من سرده و خیلی هم شکاکه .. دلم میخاد مث روزای اول عاشقم شه اعتماد کنه بهم .. از غصه بیماری قلبی گرفتم .. خواهش میکنم کمکم کنید

    1. Niaz says

      خواهش میکنم .. من واقعن در شرایط بحرانی ام ..کمکم کنید .. لطفا

  196. Nazi says

    سلام امکانش هست خودتون به جیمیلم پیام بدید خیلی شخصی و عجیه و در سریع ترین زمان کمک میخوام حتی احتمال خطرات جانی هم برام داره لطفا زود بهم جواب بدید ممنون

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز اینترنت مشکل دارد. جیمیل باز نمی شود. به محض حل شدن مساله نت سوال تون رو به shadzisti@gmail.com ارسال کنید.

  197. الناز says

    سلام و خسته نباشيد. من ٣٣ سالمه و خارج از ايران زندگي ميكنم. ٤ سال در رابطه با دوست پسرم هستم كه همسن خودمه و به علت تنهايي و دور از خانواده بودن برام شده همه چيزم! تازگيها همش ميگه ٤ سال از عمرشو با من تلف كرده چون من حرف گوش كن نيستم و هر چي ميگه چشم نميگم…. و ميخواد رابطشو تموم كنه! ولي من خيلي دوستش دارمو با همه ي اختلافات و عدم تفاهممون، هر دفعه كه مشاجره داشتيم براي ادامه رابطه تلاش كردم و پا پيش گذاشتم و منت كشي كردم. اخيرا از من خواسته براي ثابت كردن علاقه ام بهش دو نفر از دوستهامو كه زن و شوهر هستند و ايشون بدون هيچ دليل منطقي خيلي ازشون بدش مياد رو بلاك كنم. و اگه نكنم حاضر به ادامه ي رابطه با من نيست. اين شرط از نظر من خيلي نابالغانه و دور از ادبه. از طرفي هم توانايي تحمل پايان رابطه رو هم ندارم. ايشون مدام منو سرزنش ميكنه كه ابراز احساساتم دروغينه در غير اينصورت مطابق ميل اون رفتار ميكردم. بسيار به من توهين ميكنه و وقتي ازش ميخوام بهم احترام بگذاره ميگه مگه كي هستي كه بهت احترام بگذارم، مگه تو با رفتارت به من احترام ميگذاري؟ و منظورش از رفتارم رفت و آمد با آدمهايست كه اون دوستشون نداره. لطفا كمكم كنيد. احساس ميكنم دار غرور وشخصيت خودمو له ميكنم تا رابطهمو حفظ كنم. احساس ضعف و ناتواني دارم. لطفا راه درست رو نشونم بديد.

    1. Abbas says

      salam bayad bebini chera dostet onaro dost nadare? age dalilesh manteghiye bayad rabetatoono ghat koni bedone ama wa agar chon dar gheyr in soorat to faghat befekre ghoroore khodet boodi wa na oon.
      agaram dalilesh gheyre manteghiye bayad bezari bre rade karesh chon on dir ya zood mire wa dare kar haye gheyre momkeno pishnahad mide ta to radesh koni wa oon ino bahane kone wa hamechizo bendaze gardane too wa khodesh bi gonah bashe. to daR IN SHARAYET HARCHEGHADRAM KARAYE NAMOMKENESHO anjam bedi on yeroozi bedoone dalil mire pas bebine dare bahoone wase raftan migarde ya dare saay mikone be khaste hash ehteram bezari.

      1. شادزیستی says

        سلام پس در هر صورت باید بذارید که اون طرف بره که بره 🙂

  198. amir says

    سلام.ببخشید من حدود چهارساله که با یک دختری دوست هستم از اول هم من دوستش داشتم هم اون علاقه نشون میداد ولی حدود یک سال هست حرف های دلشو به من نمیزنه و یه بی اعتمادی حس میکنم و حس میکنم علاقش کم شده و یه جوری شده ک من خودمم شک کردم و روی اخلاق منم تاثیر منفی گذاشته و هرثانیه فکر ترکش هستم ولی نمیتونم…میشه یه راهی بگید! ؟؟؟

  199. amirhosein says

    با سلام و خسته نباشی خدمت شما مشاور پر تلاش
    من تقریبا 2 سالی هست از نامزدم جدا شدم اما هنوز یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم چشمک میزنه
    نامزدم فامیلمون بود من علاقه ای نداشتم بهش اما اون منو خیلی دوست داشت(اینطوری که به بقیه گفته بود) تا اینکه بعد سالها بهش مسیج زدم اگه منو دوست داری الان وقتشه جواب مثبت بدی اونم قبول کرد و من همراه خانوادم رفتیم خستگاریو شرط و شروط اینا خلاصه یه مراسم خودمونی گرفتیم تو قامیل همه چی خوب پیش میرفت میگفت خیلی دوست دارمو هیچوقت تنهات نمیزارم ووو… تا اینکه یهو عوض شد میگفت اشتباه کردمو ما ب درد هم نمیخوریمو ازین جور چیزا نا گفته نماند مشکلاتی از طرف من بود اما من باهاش توافق کرده بودم که حلشون میکنم.
    میخاستم بدونم شما دلیل رفتن ایشون رو میتونید حدس بزنید تا شاید این علامت سواله از ذهن من کمی کم رنگ تر بشه.؟
    ممنون

    1. شادزیستی says

      سلام تشکر از شما
      با این چند جمله کوتاه نمیشه، خیلی چیزا رو بررسی کرد. اما با توجه به این که شما بهش علاقه نداشتید احتمالا سیگنال هایی می دادید که ایشون این موضوع رو درک کرده و خسته شده. یک زن می تونه کنار یک اژدها زندگی کنه با عشق! ولی کنار مردی که دوستش داره هرگز.. و متاسفانه یا خوشبختانه زن ها خیلی خوب عدم علاقه توسط مرد رو درک می کنند.

  200. سپهر says

    سلام من به یک دختری که تو دانشگاهم دیدم علاقه مند شدم بعد از پیدا کردن ایدی تلگرامشون بهش به بهانه جزوه پیام دادم و ازشون جزوه گرفتم بعد از یک هفته دوباره بهشون پیام دادم و احساسمو بهشون گفتم و بهم گفت که شما چی فکری کردین با خودتون بعد بهش گفتم که اگه امکانش هست باهم اشنا بشیم که گفتن تمایلی ندارن به رل زدن.و گفتن نه من هم چیزی نگفتم روز بعد به یک بهانه باهاشون تو چت دوباره صحبت کردم و جوابمو دادن ولی از حسی که بهشون داشتم چیزی نگفتن انگار که هیچی درمورد احساسم بهشون نگفتم.به نظرتون امکانش هست پیشنهاد منو قبول کنن؟نمیدونم دوباره از احساساتم بهش بگم یا نه؟ ممنون میشم بهم کمک کنین.

  201. Yalda says

    سلام من بیست سالمه تو دانشگاه ب مدت یک سال با ی نفر دوست بودم هم سن بودیم وباهم مشکلی نداشتیم خیلی دوستش داشتم و از اینکه حسم واقعیه مطمعن بودم راستش فکر میکردم اونم همینطوریه تااینوه نزدیکای پاییز بایه پیام همه چی رو تموم کردو الان حدود۱۰۰روز میگزره و من ب شرایطم عادت نکردم و زندگی برام خیلی سخت شده خیلی تلاش کردم همه چی درست بشه ولی اون میگه نمیشه و من خسته شدم از این همه اصرار ک تا بیست روز پیش ادامه داشت و الان فقط ب مرحله ی خود خوری رسیدم و دارم نابود میشم من نمیخام از دستش بدم چون اون تو شرایطی ک همه چیز تموم شده بود بهم گفت دوستم داره ولی نمیتونه ادامه بده
    من چکاری میتونم انجام بدم؟

  202. مینا says

    سلام من تقریبا دو سال هست با پسری دوست هستم
    قبلا متوجه شدم ک یکیو می خواست خودش ک میگه کنار اومدم
    یکم خیلی سرده شاید اینکه دلیلش این باشه مادرشو وقتی کوچیک بوده از دست داده زیاد اهل حرف زدنو یا گرم شدن زیادی نیست
    من دوساله اینجوری ام ک نه میتونم رهاش کنم نه میتونم دیگه تحمل کنم وقتی پیام میدم از دوتا پیام یکیو جواب میده زنگ ک میزنم‌ همیشه جواب داده خودش هم زنگ میزنه ولی هر وقت زنگ میزنه میگه بریم بیرون
    چون قبل ایشون هم یبار شکستو تجربه کردم نمیخوام دیگه دچارشم بهش میگم ته رابطه چیه میگه قسمت
    نمیدونم چیکار کنم واقعا؟؟؟؟

  203. یوسف says

    ممنونم بسیار دمتون گرم

  204. امیر says

    سلام با دختری 3ماهی هست آشنا شدم بعد از یک ماه علاقه شدیدی نسبت بهش پیدا کردم و باهم سر ازدواج و… صحبت کردیم همه چی خوب بود شرایطمو بهش گفتم و گفتم کی اقدام میکنم و.. گفت تا خانواده ها باهم اوکی نباشن کاری نمیشه کرد گفتم مشکلی نیست به موقش اونا هم در جریان قرار میگیرن دوسم داشت پیشم خیلی خوشحال بود ولی یه بار که مادرش از قضیه باخبر شد بهش گفت که باهام دیگ صحبت نکنه ولی بازم خودش ادامه داد و باهام صحبت میکرد و به مادرش گفت که دیگ باهاش صحبت نمیکنم و.. یه ماهی گذشت حرف از رفتن زد نه اینکه کلا بره ونه به خاطر حرف مادرش گفت چند وقتی میرم تا احساساتمو پیدا کنم عاشقم نشده بود ولی دوسم داشت علاقه داشت بهم گفت میرم ببینم با خودم چند چندم هم استرس اینکه اینطرف خانوادش میفهمنو داشتش هم امتحانا و دانشگاهش بودن که فکرشو درگیر میکردن و میگفت نمیخوام اعتماد خانوادم نسبت بهش خراب بشه خلاصه که بعد کلی صحبت تقریبا دو روزی هست اصلا به هم پیام نمیدیم به اسرار خودش من قبول کردم بره و وقت کنه هم فکر کنه و ببینه علاقه ای ک داشته از روی عادت بوده یا از ته دل ولی الان خیلی سختمه حس وابستگی و عشقی که داشتم الان در نبودش داره ازیتم میکنه نیاز به کمک دارم تو این شرایط هم به کارم داره لطمه میخوره هم هدفمو گم کردم دیگ انگیزه ای ندارم میترسم رفته باشه که رفته باشه
    بازم اگه لطف کنین راه ارتباطی دیگه ای معرفی کنید یه تعداد مطلب دیگه هم هست که بهتون اونجا میگم

  205. شادی says

    سلام پسری که مهریه ۱۱۴تا رو قبول نکنه وبگه فقط ۱۴تا یعنی عاشق نیست نه ؟چون مدام میگفت عاشقمه ولی موقع مهریه بریدن ۱۱۴تا قبول نکرد واز دست پدرم ام هم ناراحت شد رفت دوباره زنگ زذ که ۱۴تا رو قبول کن وما قبول نکردیم ورابظه رو تموم کرد ؟سوال من اینه که ایشون میگفت بدون من نمیتونه زندگی کنه ومن جادوش کردم حالا یعنی تمام اون خرفا دروغ بوده ؟ممنون میشم راهنمایی ام کنید .

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم شادی
      مهریه موضوعی هست که بسته به میزان اعتقاد افراد به مهم بودنش، می تونه یک چالش باشه. یکی واقعا نگران آینده ش هست. ترس داره که دختر لحظه ای همه رو بخوات و یا تجارت مهریه کنه .
      اما خب شماری از اقایون هم هستند که مقداری کمی دوست دارند طرف رو ولی این دوست داشتن رو زیاد تکرار می کنند. این به معنی زیاد دوست داشتن نیست.
      البته امیدوارم پدر شما هم کوتاه بیاد و کمتر کنه و ایشون هم از 14 تا بالا بیاد، و شما هم بری سر خونه بختت عزیزم.

  206. محمد says

    سلام.من و دوست دخترم حدود دوسال بیشتر است که با هم در ارتباطیم بدون هیچ گونه مشاجره و بحثی. حالا بعد از این دوسال ایشان به من میگن یک ماه الی ۴۰ روز باهم در ارتباط نباشیم (نه زنگ و چت نه دیدار)،هرچه دلیلش رو میپرسم میگه نمیتونم بگم بهت ازش میخوام که بهم بگه تا شاید کمکش کنم قبول نمیکنه و میگوید تنها کمکت اینه که این مدت در ارتباط نباشیم ،شما می تونید دلیلش رو حدس بزنید تا شاید بتونم کمکش کنم و از این حالت نگرانی خارج شم.

    1. شادزیستی says

      سلام دلایل مختلفی می تونه داشته باشه:
      خسته شده باشه و نیاز به یک فاصله داشته باشه ( دختران آلفا معمولا اینگونه اند )
      یا این که در حال بررسی خواستگار دیگری باشه
      بهترین کار اینه که 40 روز فرصت بدین و بعد اکر واقعا شرایط ازدواج دارید خواستگاری کنید
      در غیر اینصورت ادامه رابطه ممکنه منجر به سرد تر شدن ایشان بشه و ..
      موفق باشید

  207. علی says

    سلام . من ۲ ساله و ۲ ماه با یه دختری بودم اون ۲سال ازم کوچیکتره من الان ۱۹ اون ۱۷ رابطمون کلا خوب بود درسته یه دعوا هایی هم داشتیم اما به ۱ روز نمیکشید دوباره دوس میکردیم الان . الان بعد چن روز بی محلی بهم گفت دیگه علاقه به رابطمون نداره . خودش میگه یه مشکل دارم . میگه عصبی شدم . خیلی دوسش دارم . البته بیشتر از رفیقش حرف میزنه البته رفیقش پسره . میگه به عنوان رفیقمه . وقتیم بهش میگم تو شاید علاقه به اون داشته باشی میگه مث داداشه تو شبکه های اجتماعیم بیشتر در مورد رفیقاش میزاره کم محلی میکنه .میگه میخوام تنها باشم . البته بعد دو هفته . یجورایی اینگار نزدیک شد بهم دوباره و بهم پیام داد اما دوباره میره یجای دیگه آن میشه . میشه کمکم کنین من خیلی دوسش دارم …

  208. زهره says

    سلام من شاغلم ۲۵ سالم
    از طریق دوستم با همکارش اشنا شدم به نیت ازدواج
    این اقا قبلا تو دوران عقد از خانمش جدا شده
    از همون اول فهمیدم که جذبم شده
    مدام ابراز احساسات میکنن که دلم تنگ شده دوست دارم ، وقتی مال خودم بشی و … ولی من پا به پای احساسش جلو نمیرم
    اوایل ازم خواست هرجا میرم بهش بگم ولی وقتی دیدم خودش نصفه و نیمه انجام میده منم مثل خودش رفتار کردم
    وقتی جایی میرم و چیزی نمیگم
    میفهمه میگه چرا نگفتی منم بیام
    البته خیلی اروم و عادی میپرسه البته جدیدا وقتی دیر جوابش میدم لحنش تند تر شده علت این رفتاراش ناشی از چیه؟
    واقعا حسی داره
    قصدش جدیه

  209. e says

    سلام
    با پسری تقریبا 3 ماه در رابطه بودیم برای ازدواج چندین بار بحث پیش اومد. یکبارم من یکم بد حال بودم و رفتاری کردم که ایشون ناراحت شدن. رابطه رو تمام کرد و یه عالمه از من انتقاد کرد. من تا مدتها به مشاور صحبت میکردم و مشاور میگفت بهانه بوده. بعد 6 ماه برگشت پیغام داد ناراحت بود رفتیم بیرون چند بار یه بار که احساسی بودیم گفتم چرا؟ گفت نمیتونستم دنبال هدفم میخواتسم برم (درس) و باز همه چیز سر من شکسته شد که در اوج احساس می پرسی چرا. بلاک کردم خسته بودم همش من مقصر اعلام میشدم با وجود اینکه اونم نقص هایی داشت. گفت تو اگه یه نفرو میشناختی بعد می فهمیدی اونی که فک میکردی نیست چیکار می کردی؟ گفت کنارتم که بتونی با موضوع کنار بیای و بدونی منم مثل بقیم؟ اینارو که شنید م بدتر شکستم واسه همین فرداش بلاک کردم.
    از نظر اون همیشه من مقصرم همیشه من رفتارم اشتباهه
    از نظر روانی احساس می کنم متلاشی شدم یکسال میگذره از آشنایی که فقط سه ماهش با هم بودیم ولی زندگیم در هم پیچیده فکرم نابوده.
    چیکار کنم ؟

    1. e says

      چه شماره ای

  210. el says

    ما در کنار هم عالی بودیم همیشه منو میترسوند که ممکنه نشه اگه نشد ناداحت نشو اولش عالی بود بعدش همه کار برام میکرد جز اینکه بگه دوست دارم.
    میگفتم بگو نیاز دارم بشنوم اما ناراحت میشد. میگفت رویا ساخت سادست اما اگه نشد چی؟

  211. Sara says

    سلام من با یه پسری که یه سال بزرگتر بود ازم توی دانشگاه آشنا شدم اول ایشون پیشنهاد رابطه رو داد و جفتمون واقعا خیلی شبیه هم بود هم خانوادگی هم اخلاقی حدود یه ماه میگذشت از این رابطه که حتی به رابطه جنسی بدون دخول هم کشیده شد نمیتونستم رد کنم چون واقعا دوست داشتیم همو ولی بعد از این یک ماه یهویی سرد شد و بعد چند روز گف ما بدرد هم نمیخوریم اینجوری ادامه بدیم اذیت میشیم من الان نمیتونم کنار بیام هرروز فکرم درگیره هرروز میخوام دست به کارای احمقانه بزنم دلم تنگ میشه خانواده ی جفتمون هم خبر داشتن ولی الان نمیدونم چکار کنم چجوری حرفا و طعنه های بقیه رو تحمل کنم میشه راهنمایی کنین:(

  212. حسام says

    ادم عاقل اگر هزار بار هم اشتباه بکنه ایرادی نداره منتها هزار بار یک اشتباه رو مرتکب نشه هزار اشتباه متفاوت رو تجربه کنه واسش درس عبرت میشه ولی اینکه یکبار عاشق بشی ضربه بخوری دوباره و سه باره و همینطوری هی بخوری مشکل از خودته که احمق هستی من الان 31 سالمه وقتی 23 سالم بود عاشق شدم اونقدر شدید که حد نداشت دوست دخترمم به شدت عاشقم بود خانوادش فهمیدن عرضه نداشت بخاطر من جلوی خانوادش حرف بزنه رفت و با یکی دیگه ازدواج کرد و بعد سه سال فهمیدم طلاق گرفته و الان در به در پارتی و مشروب و فلاکته من یکبار اشتباه کردم بار بعد دیگه اون اشتباه رو تکرار نکردم همون یکبار به من فهموند عشق و عاشقی هیچ عاقبتی که نداره هیچ فقط عمر ادم رو حدر میده دختر و پسر فقط بخاطر نیاز جنسی و عاطفی با هم هستن و ازدواج میکنن وگرنه هیییچ وجه اشتراکی بین مرد و زن نیست از طرز تفکر گرفته تا جنسیت اگر نیاز جنسی تو هر دو جنس از بین بره هیچ اهمیتی به هم نمیدن یک عده هم هستن بعد شکست عشقی عوضی میشن که تعدادشون اونقدر بالاست که حد نداره اینها هم دنبال انتقام هستن منتها سر بقیه عقده هاشون رو خالی میکنن علت بی تفاوتی و بی مسئولیتی مردها بخاطر اینه اعتماد به دخترا ندارن واسشون زحمت نمیکشن دخترا هم معتقدن مردها فقط دنبال رابطه جنسی هستن و برای همین مردا رو میچاپن به همین سادگی پول در ازای نیلز جن سی یا نیلز جن((( سی در ازای پرداخت پول قانون همینه نمیتونید نقضش کنید تو ایران اونقدر ادما منفور شدن که حوصله نداری باهاشون حرف بزنی چه برسه بخوای وارد رابطه بشی تنهایی خیلی شرافت داره به این مدل رابطه هایی که توش هیچی نیست یک کوچه بن بسته یا نهایتا یک جاده یکطرفه هست اونقدر وضعیت خرابه که همه دنبال ازار رسوندن به هم هستن به مردا فقط میگم غرورتون رو هیچ وقت زیر پا له نکنید مرد بمونید و شرافتتون رو با هیچی عوض نکنید بذاریددخترا هرکار میخوان بکنن شما مرد باشید بذارید عین زنهای قدیم بفهمن مرد چیه سوسول بازی دردی از مردا دوا نمیکنه اسمش هم با کلاسی نیست اسمش اینه که ازت حساب نمیبره میره با صد تا مثل تو و بعد که اعتراض کنی به هیکلت میخنده و جوابتو هم میده مرد بودن ابهت میخواد اینو خیلیا از دست دادن که دلیل بدبخت شدنشون هم همینه ادمایی که خیلی راحت در دسترس هستن مفت نمیرزن چه مرد چه زن دختری که برای پول بخوادت نباشه بهتره پسری هم که بخاطر کمر باریکت بخوادت نخواد بهتره

    1. Abbas says

      khoda kheyret bede dadash hameye harfe hagh hamin bood ke khodet gofti

  213. سیمین says

    سلام. من دو سال پیش با یه پسری آشنا شدم و تا مدت کوتاهی باهم درحد دوتا دوست معمولی صحبت و شوخی میکردیم گهگاهی.اما باهم زیاد صمیمی نشدیم. هیچوقت هم باهم قرار نزاشتیم و آشنایی مون هم در جریان دوتا مراسم رسمی هنری بود .یه سر و گردن از تمام پسرایی که اطرافم بودن سر تر بود. خوشگل و محترم. و اینا باعث شدن خیلی ازش خوشم بیاد. حدودا پارسال بود که بهش گفتم و اونم در جوابش سکوت کرد و نه گفت آره نه جواب منفی داد.بعد چند وقت هم آنفالوم کرد.من هنوزم دوسش دارم. باتوجه به این چیزایی که گفتم، آیا دوسم داره یا اصلا براش وجود خارجی ندارم؟

    1. .. says

      قطعا براش وجود نداری. سوالتو اگه یه بار دیگه میخوندی جوابو میگرفتی.

  214. Mehr says

    سلام وقت بخیر

    من با اقایی۴ساله آشنا شدم و ایشون ۶ماه پیش خواستگاری کردن و بنده رد کردم چون به پوشش من ایراد میگرفت گفتم فعلا نه،تا اینکه تلگرام منو هک کرد و ی سری پیام های شخصی منو دید و دعوا و بحث و شک ایجاد شد تا همین دو روز پیش منو مدام چک می‌کرد وهک دیگه دعوامون شد دوباره و در نهایت به من گفت من از دست لجبازیات خسته شدم و میخوام خدافظی کنم ازت چون نه به حرفم گوش میدی نه بهت اعتماد دارم دیگه،حالا من چند بار اصرار کردم با هم درستش می‌کنیم فعلا باش اما اون بدتر لج کرد و رفت حالا میخواستم بدونم الان چیکار کنم ؟بهتره
    کلا بی تفاوت باشم دیگه باهاش ارتباطی نداشته باشم تا بیاد با هم بریم پیش مشاور ؟!یا کلا منم مثه خودش بلاکش کنم از همه جا؟؟

    ممنون میشم کمک کنین ?

  215. M says

    با سلام و خسته نباشید من الان 18 سالم و از 15 سالگی عاشق ی دختر شدم از اون روز سعی کردم توجه اش را جلب کنم اما اون اصلا علاقه ای نشون نمی‌داد و می‌گفت زوده حرفش درست بود ولی از کار هاش میشد بفهمی که فقط قصد پیچوندن داره تا اینکه چند روز پیش به من پیام داد و گفت من واقعا شرمندم و بچه بودم و درک نکردم و خیلی از چیزای و شروع کرد به بد و بیرا گفتن به خودش بعدشم گفت عاشقم ولی باید تا 20 سالگی صبر کنیم تا بتونیم روی. درسمون تمرکز کنیم میخواستم بدونم الان حسش نسبت به من واقعی یا تحت تاثیر دوست یا کسی این حرف ها را چند روز پیش زده ممنون میشم کمکم کنید.

    1. شادزیستی says

      سلام
      می تونه این حس واقعی باشه یا کاذب اما دختر 20 ساله آمادگی بیشتر برای ازدواج داره تا یک پسر 20 ساله. بنابراین اگر تا سن 20 سالگی که احتمالا ایشون قصد ازدواج در این سن داره شما کار و شرایط مناسبی برای ازدواج ندارید، با ایشون وارد رابطه نشوید که ضرراتش بیش از منفعت هاش هست و می تونه اسیب جدی به ایشون و حتی خود شما وارد کنه
      موفق باشید

  216. zahra says

    سلام خسته نباشید
    من حدودا نزدیک به چندسالی بود که پسر رستوران دار شهرمونو میشناختم وخیلی به مغازشون میرفتیم ولی همیشه مغرور بود و نمیشد حسشو فهمید وهمیشه نگاه معمولی بود تااینکه بالاخره منو توخیابون دید و شمارمو گرفت
    باهم دوست شدیم وخیلی همیشه بهم ابراز علاقه داره هربار قصد تموم کردن رابطه رو داشتم نذاشته
    خیلی وابستمه ودوسم داره همه کار برا خوشحال کردنم میکنه
    اما اوایل حرف ازدواجو من زود وسط کشیدم اونم هنوز 24 سالشه شرایط نداره گفت تا 3 سال اینده نمیتونم بهت قول بدم
    میگ باهم باش تا شرایط درست شه
    ولی جدیدا عوض شده میگه باهم بریم از ایران توبامن بمون من برنامه زیاد دارم
    وضعیت مالی نسبتاخوبی داره خانوادش اما جاه طلبه بهترینو میخواد
    ما رابطه نزدیکی هم داشتیم یعنی ج ن س ی وهمیشه از من میخواد
    نمیتونم بفهمم دوسم داره یا برا نیازش با منه
    چیکارباید کنم
    اماهمیشه حرفش اینه زندگی وایندتو پای من نذار میگه دوسم داشته باش اما ایندتو ول نکن درستو بخون موفق باش

    1. شادزیستی says

      سلام عزیزم، با توجه به تجربیات، بررسی ها و آن چه که شما در مورد این فرد گفتید احتمال این که ایشون صرفا به شما نگاه جنسیتی داره بسیار بالاست. کسی که وضع مالی خوبی داره، پدرش هم اوکی هست، ولی باز به خواستگاری رسمی شما نمی آد و میگه اینده تو ولن نکن، و ایندتو پای من نذار … هدف و نیت اش میتونه اظهر من الشمس باشه.
      شما قدر خودتون رو بدونید و ارزش خودتون رو بدونید و از این رابطه بیایید بیرون.
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

      1. مررمررر says

        سلام،ببخشید من با اقایی اشنا شدم که سریع اومد خاستگاریم و برای یه سری مشکلاتش خاستگاری وارد دوره شناختمون شد بعد ۱۰ ماه رابطه یه ایرادات اخلاقی دیدم ازش مثلا میگه همیشه باید گوشیتو جواب بدی اگر ندم قهر میکنه میگه از کجا بدونم کجا بودی این دوباره داره بلاکم میکنه از همه جا دیگ نازشو کشیدم که از بلاکی درم اورد خیلی خودشو مغرور میدونه قهر قهرو شده اگرم یبار نازشو نکشم عصبی میشه میگ تموم کنیم تهدیدم میکنه گاهی اما از دوس داشتنشم یه جورایی مطمئنم مدام به خانوادم پیام میده هدیه میاره بنظرتون مشکل کجاس

        1. شادزیستی says

          سلام مشکل از خیلی جاها می تونه باشه
          مشکل از سمت شما که کوتاه اومدید در مقابل رفتار بچه گانه ایشان
          مشکل از سمت خودش که اینطوری بار اومده که با قهر و گریه و ناراحتی ! ( رفتار بچه های سه تا 5 سال ) به خواسته اش برسه و شما هم بخاطر علاقه کوتاه می ایید ( د رست مثل مادری که زود گریه و قهر بچه رو خفه می کنه با محبت و کوتاه امدن بی جا )
          ضمن این که دوست داشتن اگر درست و بالغانه باشه ، تهدید و این مسائل داخلش نیست. محکم باشید و در جاهایی که حق با شما است و ایشون مقصرند عذرخواهی نکنید و پا پیش نذارید تا این وضعیت شکسته شه.

        2. ستیییی says

          وای توروخدا کمکم کنین من با این اقا ۱۰ ماه اشنا بودم اومدن خواستگاری اما بخاطر سیار بودن کارشون خاستگاری عقب افتاد و این اقا تنها مرد خانوادس و کل مسئولیت روشه و با بالا پایین کردن شرایطش متوجه شدم تموم کردنش منطقیه با اینکه خیلی وابستشم اما همینکه گفتمش تموم کنیم شروع کرد به گریه و التماس یعنی گریه های بلند بلندشو دیدم داغون شدم ۳۰ سالشم هست گفت سریع میرم خونه و مغازه ای میزنم ازدواج کنیم چیکار کنم که اذیت نشه تحمل ناراحتیشو ندارم

          1. شادزیستی says

            سلام عزیزم نگران ناراختی و عدم تحمل ایشون نباشید .
            مرد باید عملا علاقه اش رو ثابت کنه.
            به حرف نیست. به گریه هم نیست
            اگر طی چند ماه خونه و مغازه تهیه کرد ( نهایت 3 ماه ) و اومدن سراغ شما، میشه روش حساب کرد
            اما با وعده وعید نمیشه عمر رو سوخت در کنار پسران

  217. فاطمه says

    سلام خسته نباشید .
    دختری 17 ساله هستم . راستش از سن 12 سالگی همش تو تلگرام بودم و با پسرای مختلف چت میکردم ولی رابطم فقط تا دو هفته طول میکشید . به خاطر سن پایینمم زیاد به فکر عاشق شدن نبودم . فقط برای ارضای بعضی از کمبودام دوست داشتم با کسی حرف بزنم .بعد از دو سال یعنی تو سن 14 سالگی با یه پسری اشنا شدم که با همه اون افرادی که باهاشون چت کردم فرق داشت . مثلا تا سه ماه محترمانه با هم صحبت میکریم و به هم تو نمی گفتیم. خیلی از علایقمون مشترک بود باهم . حتی مثلا اسیب هایی که از طرف خانواده دیده بودیم هم تقریبا یکسان بود . و خب …من عاشق شدم… . رابطه ما فقط در حد حرف زدن و چت کردن بود و یک بار هم همو ندیدم . دختر خیال بافی هستم ، اکثرا شبا با فکر اینکه پیش اون خوابیدم و مثلا داره نوازشم میکنه خوابم میبرد و هنوزم همینطورم… . یه جا به بعد به خاطر اینکه خوااهر نداشت شروع کرد بهم گفت ابجی یا خواهری . منم می گفتم اشکال نداره مطمئنم من براش مثل ابجیش نیستم فقط داره از کمبود ابجی اینطوری بهم میگه .خلاصه اینطوری گول میزدم خودمو . یک سال و نیم بعد .. موقع شب بخیر گفتن بهم گفت شب بخیر خانم عسکری .دو سه بار تو همون شب این مدلی پیام داد و من فقط خندیدم و گفتم چرا اینجوری میگی . شب با کلی ذوق و شوق خوابیدم و صبح پا شدم و بهش پیام دادم . داشتیم چت میکردیم که یهو گفت راستی ابجی . من هنگ کردم نه به دیشب خانم عسکری گفتنش نه به ابجی گفتن صبحش . برای همین وقتی نزدیکای ساعت 10 صبح همه رفتن بیرون و کسی جز من خونه نبود بهش زنگ زدم . بعد یکم حرف زدن بهش گفتم منظورت از پیام دیشب چی بود ؟ با من و من جواب داد : خب همون که نوشتم دیگه . گفتم نه واضح بگو . گفت یعنی خانمِ اقای عسکری . و من دیگه مطمئن شدم که داره منو به چشم یه زن نگاه میکنه نه ابجی خودش . بهش گفتم خب ببین باید بین ابجی و خانم عسکری یکیو انتخاب کنی .منظور من این بود که دیگه نگه بهم ابجی پس . ولی نمی دونم چه فکری کرده بود پیش خودش ، نمی دونم ترسید که از دستم بده که از اون بعد بهم گفت ابجی . تا امسال باهاش موندم و این ابجی گفتناشم تحمل کردم و اکث مواقع برای اینکه فکر کنه من تو فکر ازدواج و این چیزام بهش می گفتم داداشی. حتی چند بار بهش گفتم من چون داداش دارم ناراحت میشم بهم میگی ابجی ، وقتی داداشم صدام میزنه عذاب وجدان میگیرم ولی اون با اموجی خنده (که میدونم از و ناراحتی و برای تابلو نبود ناراحتیش بود فرستاده ) گفت منظورت چیه؟ تو برای من همیشه یه ابجی خوب و مهربون بودی . اوممم تو این 4 ،5 سال شاید صد دفعه باهاش کات کردم ولی باز خودم برگشتم بهش . مثلا این کات کردنام از یه هفته شروع میشد تا دو ماه . بستگی داشت چقدر طاقت بیارم . موقع رفتم هیچ وقت بهم نمی گفت نرو و بمون . فقط می گفت هر وقت خواستی من هستم و منتظرتم . الان از مهر 98 هی دارم کات میکنم و باز برمیگردم . اخه از اونجایی که متنفرم اگه خودم به کسی پیام بدم و جواب نده ، دوست ندارم جواب پیام کسیو ندم . تا حالا هم ابجیم فهمیدم هم مامانم هم داداشم . همشونم نصیحتم کردن و گفتن رابطه درست نیست . خودمم چون ادم مذهبی هستم دوست ندارم اینجور رابطه ها داشته باشم
    1- دلیل کات کردنم درسته ؟ یعنی اشتباه نمیکنم؟
    2- وقتی پیام میده جواب بدم؟
    3- به نظرتون ، در مورد اون جریان واقعا دوستم داشته یا از تصمیمش پشیمون شده بود؟
    4- باهاش بمونم بازم؟ اخه خیلی دلتنگش و میشم و اکثر موقع ها دارم به خاطرش گریه میکنم ..
    5- د مورد خیالبافیام چیکار کنم؟ واقعا تا فکر کنم کسی از پشت بغلم کرده و دستش و شکممه خوابم نمیبره ؟ چیکار کنم؟
    ممنون میشم جواب بدید

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم.
      کات کنید اگر ایشون واقعا قصد ازدواج با شما داشته باشه اقدام می کنه ضمن این که سن شما برای ازدواج الان خیلی خیلی زوده و اگر این اقا پسر هم در حوالی سن شما 2 سه سال کم و زیاد باشه، این رابطه احتمال تبدیل به ازدواج شدنش خیلی خیلی خیلی کمه.
      – وقتی توصیه میشه کات کنید یعنی جواب تلفن و مسیج مطلقا ممنوع
      – شاید می خواسته با بیان برخی جملات رخنه کنه و صمیمی تر و البته سو استفاده بیشتری کنه. مراقب باش دختر گلم
      – دلتنگی حاصل کات کردن هست. گاهی تا کات نکنی هم دلتنک نمی شی اما
      اما این جمله رو یاد داشته باش
      جدایی از آدم ها دقیقا مثل کشیدن دندونه.. اولش درد داره، بعدش تا مدتی جای خالی دندونه حس میشه و بعدش بهش عادت می کنی.
      پس به خودت سخت نگیر

      در مورد خیالبافی هم می تونی خیالبافی های بهتر و مثبت تری داشته باشی. بعضی از خیال ها ادم رو به گناهان بد می کشونه پس با مطالعه قبل از خواب، سناریو چینی هایی برای اینده ات، و با ذکر و دعا بخوابید ان شالله کم کم این مساله رفع میشه.
      از دست شما دخترای عزیزم .
      🙂
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید
      موفق باشی

  218. فاطمه says

    واقعا ببخشید اینقدر پیام دادم . فکرشم نکیردم اینقدر زیاد بشه :/

  219. Mahsa says

    سلام خسته نباشید من با یه اقایی 4 سال دوست بودیم همدیگه رو دوست داشتیم ولی ایشون دو ماه بعد سربازیشون گفتن میخوان دوباره درس بخونن و فعلا به ازدواج فکر نمیکنن و من هم رابطه رو تموم کردم الان ایشون بعد یک سالو نیم برگشتن و مرتب پیام میدن و معذرت خواهی میکنن عکس های پروفایلش رو مرتب از چیز هایی انتخاب میکنه که من بهش علاقه داشتم به نظرتون ایشون واقعا قصد برگشت دارن؟

  220. یک بنده خدا says

    دوستان من چیزی که میخواستم بگم اینه که تو عشقتون غرور داشته باشیدو و اصلا وابستش نشید به هیچ وجه چون حاضرم سرش شرط ببندم که ولتون میکنه و میره کلا درگیر این چیزا نشید دختر با وفا ندارین یا دنبال تفریحن یا هم اینکه جلو دوستاشون بگن اره منم یکیو دارم همین وگرنه هیچکدوم عشقی به کسی ندارن و فقط میرن پس ول کنید برید دنبال زندگیتونو حال زندگیرو ببرید که فقط یکبار تکرار میشه

  221. بنده س ۲ اچ says

    سلام من با یه دختری تو یه مراسم اشنا شدم بعد اوایلش خیلی حرف از تنها بودن و اینا میزد بعد. خیلی هم خودشو. باهام هم عقیده میدونست من با هیچکس غیر از اون نبودم اما بعد. فهمیدم اون حداقل با ۲۰تا پسر دیگه چت میکنه حرف میزنه و میگفت بعضیاشون دوست و. اشنان دوتاشون دوسن صمیمی هستن و یکیشون مثه داداشمه و. از این حرفا اما من اصلا تو. کتم نمیره اینجور حرفا میگه نه من با تو رابطم جدی شه تو رو. با اونا اشنا میکنم و بهت نشون میدم رابطم در چه حد. و. چطوریاست و بهت اطمینان میدم همینه اینا دوستای با ارزش من هستن و نمیخوام بخاطر یه نفر از دستشون بدم ولی من نظرم چیز دیگس میگم کلا قید. همشونو. باید. بزنه اگه به صورت جدی میخواد با من باشه و انز نظر این دوست اجتماعی و دوست معمولی و. مثه داداشمه معنی نداره لاقل خودم پسرم و. با توجه به خودم و. دوستام اینو. خوب میدونم حالا میخوام بدونم نظر شما چیه چه نظری کامنتی دارید. ایا من اشتباه میگم ایشون اشتباه میکنن؟؟
    ممنونم جواب بدید

    1. شادزیستی says

      سلام و وقت بخیر. شما کاملا درست می گین و نظرتون کاملا منطقی هست. اگر ایشون حاضر نشدند بخاطر بودن با شما، این رابطه های پوچ رو کات کنند احتمال بدهید که منفعتی بیش از ازدواج در بودن با این اقایان برای ایشان وجود داره و چه بسا اصلا قصد ازدواجی باشما نداشته باشه.
      اگر شما هم می خواهید یک دوست اجتماعی مثل بقیه اقایون باشید ایشون حق داره این حرف رو بزنه، ( البته ما توصیه به روابط پسر و دختر اصلا نداریم و نداریم و نداریم ) اما وقتی شما حرف از تعهد و ازدواج می زنید، این رفتار از خانم خیلی معانی دیگری داره که یک کلام، بهتر است به فکر ازدواج با چنین کسی نباشید.
      این نظر شخصی منه
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

      1. بنده س ۲ اچ says

        واقعا ممنونم از جوابتون به ایشون گفتم اینجوری نمیتونم باهاشون باشم واینکه یا من یا اونا رو. باید. انتخاب کنه و. ایشونم اونا رو. ترجیح داد. به من و. کات کردم دیگه هیچ رابطه ای باهاش ندارم اما خیلی حالم از لحاظ روحی به هم ریخته از اینکه خیلی خوبی بهش کردم و جوابش شد. این تمام تنهاییاش خًحال بدیاش درد و. دلاشو. گوش کردم هرجا حالش بد بود. کمکش کردم همه جوره پشتش بودم چه مالی چه روحی روانی اما بدجور جوابمو. داد. خیلی حالم گرفتس راهنمایی میکنید. چیکار کنم ؟؟
        منطقش این بود. که کسی که میخواد. با من ازدواج کنه فقط باید. در کنار من باشه نه اینکه بخواد محدودم کنه و بخواد اینا رو. بزارم کنار من خودمم همینی هم که هستم میمونم بعد ازدواج
        واقعا حالم از خودم و. زندگی بهم میخوره خیلی سخت شده برام زندگی همش تو. فکر خاطرات و. اینام

  222. samira says

    سلام من ۳۰ سالمه حدودا ۹ سال با پسری در ارتباطم که تو شهر دیگه ای زندگی میکنه و سالی یبار همدیگرو میبینیم طی این سالها هرروز با هم در ارتباط بودیم ولی خانوادش مخالف این بودن که پسرشون با دختری از شهر دیگه ازدواج کنه ۷ سال طول کشید تا خانوادشو راضی کنه بیان خواستگاری
    شب خواستگاری بحث خیلی شدید و بدی بین خانوادهامون پیش اومد سر قضیه محل زندگیمون و کلا خواستگاری منتفی شد و بین منو خانوادش دیگه ارتباط تماسی وجود نداره الان ۲ سال از اون ماجرا میگذره و منو اون آقا هنوزم با همه این اتفاقا با هم در ارتباطیم و به شدت بهم علاقمندیم و نمیتونیم از هم جداشیم ولی از اینکه رابطمون بخواد به جایی برسه کاملا نا امید شدیم و احساس میکنم کم کم داره ازم فاصله میگیره یعنی زنگ زدناش و پیام دادناش کم شده اون میگه من هرکاری تونستم کردم والا دیگه موندم چیکار کنم یبارم بهم‌گفت دیگه درست نمیشه…الان خانوادش اصرار دارن که ازدواج کنه ولی نه با من… من مطمئنم که دوسم داره ولی اطرافیانش دارن باعث میشن نسبت به من سردش کنن و خودشم خسته شده از این همه تلاش بی نتیجه،من خودمم خیلی خسته شدم از ۹ سال رابطه بلاتکلیف…لطفا راهنماییم کنین که چیکار باید بکنیم خیلی به کمکتون احتیاج دارم همه این۹ سال داره به باد میره و من هیچ کاری از دستم بر نمیاد بخاطر این راه دوری که بین ماست

  223. دانیال says

    سلام
    حدود سه ماه پیش دختری به محل کارم برای کار امد .چون دختر خوبی بود و بعضی اشتراکات داشتم کم کم بهش حس پیدا کردم . اون هم یه کارایی می کرد که فکر می کردم منو دوست داره . مثلا آهنگ های مورد علاقه ی منو پخش می کرد .بهم میگفت چطوری رفتار کنم مثلا سنگین باشم با بقیه همکارام …. خلاصه تا این که قبل از عید بهش گفتم ازش خوشم میاد . اونم خندید ولی چیزی نگفت
    من فکر می کردم اونم ازم خوشش میاد . تا این که امروز اتفاقی حواسش نبود تلگرامشو باز کرد و من عکس یک پسری رو پس زمینه ی تلگرامش دیدم
    همون لحظه خشکم زد .سریع سرمو برگردونم اونم نفهمید که گوشیشو دیدم و سریع گوشیشو خاموش کرد .
    انقدر عصبانی شدم می خواستم همون لحظه اخراجش کنم . الان نمی دونم باید چکار کنم
    مشکل اینجاست که من به همه ی همکارام گفتم ازش خوشم می یاد و قراره ازدواج کنم باهاش . الان این بلا رو سر من در اورده نمی دونم چکار کنم چون در اونجا دو سه تا دختر خوب دیگه بود که به خاطر این به اونا بی محلی کردم و دلشونو شکستم
    می خوام ازش به خاطر بازی دادن من و زاپاس درست کردن از من ، حسابی انتقام بگیرم.
    فقط اینو نمی فهمم دخترا وقتی یه نفرو دارن چرا باید یک پسر دیگه رو به خودشون وابسته کنن . اوج نامردی است همون لحظه ی اول بگن نامزد دارن تا ادم حسی بهشون پیدا نکنه .می دونم فقط به خاطر این که به دوستاش بگه ببیند یک مهندس افتاده دنبال و کلاس بزاره این کارارو کرده. دیگه به محل کارم فکر میکنم تنم میلرزه شاید دیگه نرم انجا سر کار. : (

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      لطف کنید در بکار بردن الفاظ دقت کنید. ” دخترا وقتی یه نفرو دارن چرا باید یک پسر دیگه رو به خودشون وابسته کنن . ”
      هر دختری دارای این ویژگی نیست.
      این خانم هم به شما تایید نهایی نداده بوده که به شما علاقه داره هر چند جضور در رابطه، اظهار نظر .و نزدیک شدن به شما، کاملا اشتباه بوده.
      از طرفی شما نیز اشتباه کردید که قبل از بیان رسمی موضوع، به دوستان تون و همکاران تون چیزی گفتید
      از طرفی غره شدن هم خیلی پیامد ها داره و نباید با روحیه کسی بازی کنید. ( هر جا زدی، جلو تر می خوری … این جا دنیاست.. جهت اطلاع )
      به هر حال خوب بود از ایشون بپرسید که این پسر کیه
      شاید برادرش باشه یا کسی از اقوام مثل دایی و عمو
      فورا هم نمیشه قضاوت کرد
      به هر حال شما زمانی حق این رو دارید که متوقع باشید و بخواهید انتقام بگیرید که ایشون گفته باشه من با شما ازدواج می کنم و بعد خیانتش محرز شه ( البته انتقام رو که توصیه نمی کنیم چون کار انسان سالم نیست )
      در جملات تون هم دو جمله متناقض نما گفتید :
      1) انقدر عصبانی شدم می خواستم همون لحظه اخراجش کنم .
      2) یگه به محل کارم فکر میکنم تنم میلرزه شاید دیگه نرم انجا سر کار.
      آیا شما می خواهید به محل کاری که خودتون مدیرش هستید نرید ؟ 🙂
      بجای این کارها به فکر یک ازدواج رسمی و درست باشید و بدون بریدن و دوختن، از کاه کوه نسازید

      دختران عزیزم که این پیام رو می خونین ( لطفا هدف تون از رابطه مشخص باشه، اگر قصد سرگرمی دارید، به اندازه یک نامزد، به یک مرد نزدیک نشین ) اگر به کسی تعهدی ندارید، باور تعهد رو در ایشون ایجاد نکنید. ( پیرشدم از دست شما ها 😐 )

  224. Abbas says

    ببینم تو حالت خوبه؟اوکیی؟؟چیزی زدی؟؟هنوز هیچی نشده همه جاپرکردی میخوای زنت شه؟؟اصلا تصمیمات اون مهم نبوده یاانقدر خودخواه بودی فکر کردی کی بهتر از من از سرشم زیادم از خداشم باشه…هردوشون نشانه حماقت شارو نشون میده بایدبگم با وجود سنتون ولی خیلی بچگانه فکر میکنید حالا یه جوا که امکان درست بودنشم خیلی بالاست شاید اون عکس داداشش بوده اصلا من خودم سه تا خواهر متاهل دارم که هرکدوم دوتا بچه دارن ودوتا از خواهرام عکس منو که داداششونم رو پروفایل و صفحه گوشیشون گذاشته پسنپرسیده از کسی قضات نکن

  225. Gholami says

    سلام عاشق خانومی هستم که با شیش سال تفاوت سنی بزرگتر از من و سی سالشونه. ما ساکن المانیم و ای خانوم از ازدواج ناموفقش دوتا پسر دارن که اتریش زندگی میکنن. بعد از ورودشون به المان مدت چهارونیم سال با یه اقایی به عنوان دوست دختر زندگی میکرده. )(این اقا ازهمون اول میدونسته از اینرابطه چی میخاد؛یعنی تا زمان مجردیش با این باشه و بعد از اون بره سراغ یکی که شوهر نداشته بوده باشه. از اونطرف این خانوم که میدونسته توی این سن و سال با این شرایط که مطلقه هست و بچه هم داره سخت میشه یکی هم سن خودشو پیدا کنه که بچه نداشته باشه و اینده شغلی خیلی خوبی ام داره درنتیجه هرکاری کرد تاپسره عاشقش بشه ولی پسر میدونست قصدش چیه و دختره نمیخواست همچین کیس خوبی روازدست بده و ریسک موندن بدون ازدواج درکنار این مرد رو کرد. بعد از چهار و نیم سال این اقا برمیگرده ایران و اونجا با یکی ازدخترای فامیلش نامزد میکنه وقتی میاد المان میگه خانوادش مخالفت کرده و خانوادش خط قرمزشه و نتونسته کار دیگه ای بکنه و این دلیل نمیشه که یعنی تورو نمیخوام تو میتونی به عنوان عشقم بمونی اونم اومد پیشم ب عنوان زنم پیشم میمونه. از اونجاییکه این خانوم اونو فقط برای خودش میخواسته تصمیم به جدایی میگیره. رابطه من و این خانوم دوماه بعداز جدایی اینا شروع میشه من همیشه دوسشداشتم و حاظر بودم برای داشتنش و خوشحالیش کنارخودم هر کاری بکنم. از اونجایی که ما همو هر روز سه چهار ساعت میدیدیم ایشون فهمیدن که من حسی بهش دارم و ازم خواست باهاش حرف بزنم بعدازشنیدن حرفام گفت نمیتونه بهم به اره یانه بگه نیاز به وقت داره و باید ببینیم بهم میخوریم یانه
    بعد از اون من خیلی خوشحال بودم که تونستم حرفامو بهش بگم و از اون ب بعد ابراز احساساتم بهش شروع شد براش هر دفعه گل میخریدم کادو میگرفتم و سعی میکردم بهترین باشم جوری که دوستای نزدیکش میگفتن خوشبحالت چه پسر جنتلمنی گیرت اومده و اونم فقط میخندید… تو این سه ماه اول ما بیشتر از ده بار دعوامون شد البته بیشتر اون مقصربود. من خیلی دوسشداشتم و برای باهاش بودن میدونستم سختی زیادی رو ب رومه باید دو غول بزرگ و راضی میکردم یه مادر مطلقه که شیش سال از پسرشون بزرگتره رو به عنوان عروس قبول کنن… با هزار جور دعوا و ناراحتی و مخالفت بالاخره اوناراضی شدن، ولی یه بار ای خانوم خودشو خیلی قشنگ و شیک کرده بود و از پیش من رفت و توی گوشیش گفت دخترا من بیست دقیقه دیگه پیشتونم( اینجارو یادتون باشه) خلاصه ایشون رفت و به یکی از دوستان سپرده بود که مطمئن بشه من میرم خونه و احیانا اگردنبالش رفتم اون بهش خبربده تا راهشو کج کنه… چون اصلا تماسی نبوده دختری درکارنبوده ایشون برای اینکه من شک نکنم رفته بود خونه دوست پسر سابقش. تا قبل از اون هروقت دعوامون میشدو منم میگفتم اگر نمیتونی ببینی من قصدم پاکه و با هزار بدبختی خانوادمو راضی به ازدواج کردم ایرادی نداره من راحتت میزارم٬ او نم میگفت اره راحتم بذار ولی یه ساعت بعدش پیام میداد دیدی هنوز بچه ای دیدی تو یه امتحان راحت شکست خوردی؟؟ خلاصه ما باز می افتادیم به معذرت خواهی… ولی بعد از دو سه ماهی شروع کرد بداخلاق شدن شروع کرددعواکردنو…دیگه بهم میگفت ما بدرد هم نمیخوریم و توباید بری دنبال زندگی خودت
    بدون اینکه بعدش بگه فقط امتحان بود و هربار که این حرف رو میزد من میگفتم من حرفی نمیزنم فقط زمان بهت ثابت میکنه چقدر روحرفام ایستادم. ولی بعد ها دیدم این خانوم با دوست پسر سابقش هنوز سروسری دارند و اینجا بود که من بهم برخورد گفتم من ب گذشتت کاری ندارم ولی الانت مهمه که نمیتونم تحمل کنم که هنوز با اون دررابطه ای اینجا بود که من ول کردم ولی الان که شیش ماه از اون قضیه میگذره نتونستم فراموشش کنم شبا نمیتونم تا قبل از سه یا چهار بخوابم همش ذهنم درگیرشه نمیدونم کجای کارم مشکل
    داشت ایا چون خیلی باهاش مهربون بودم باعث شدت بره سرلغ دوست پسر قدیمیش؟؟ ایا چون همش نگرانش بودم باعث شد بهم بی تفاوت بشه و قدری براش نداشته باشم؟ایا دلیل نادیده گرفته شدنم از توجه زیاد بهش بود؟مادرم میگه باید زن بگیرم والا بااین همه فکر و غصه داغون میشم ولی میترسم یه بنده خدایی بیاد تو زندگیم که دوسم داشته باشه مهربون باشه ولی من به خاطر اون نتونم دوسش داشته باشم نتونم عاشقش باشم چون اگه با همین فرمون پیش بره مطمئنم تا اخر عمر مجرد میمونم و به هوای داشتن اون زندگی میکنم لطفا کمکم کنید راه درست چیه چکار کنم؟؟

  226. ناشناس says

    سلام لطفا به ایمیل من جواب ندهید و تبلیغ ارسال نکنید ممنونم ما رابطه خانوادگی داریم البته فاصله نسبتا زیادی داریم دفعه اول که ما به خانه آنها رفتیم وقت رفتن ما اشک در چشمانش جمع شد دفعه دوم که آنها آمدند اشک در چشمان من جمع شد نمیدونم دفعه اول حس کردم دوستم داره ولی این دفعه نه دلم میخواد غیر مستقیم بفهمه که دوستش دارم ولی بسیار محتاط رفتار کنم که کاملا غیر مستقیم باشه چکار کنم

  227. Parvaneh says

    سلام
    17 سالمه. عاشق پسر دایی پدرم شدم هوووووووف
    آشغال عوضی دارم بهش میگم دوستت دارم میگه فداتشم منم همینطور
    بعدش میگه وااای دلم برای اندامت تنگ شده ? ? ?
    همش در باره … حرف میزنه هر چی میخام بحث و عوض کنم قهر میکنه
    دیوونم کرد فکرده من دختری هستم که خیلی راحت میتونه بهم تجاوز کنه بعدشم ولم کنه بیشور نفهم
    نمیدونم چرا حالا عاشق این بز عوضی شدم

    خیلی هم پسر خوبی هستا فقط تنها ایرادش اینه که درباره … حرف میزنه که من خوشم نمیاد ازم عکسای زشت زشت میخاد حالم از این موضوع بهم میخوره بعد به من میگه من بیماری فیتیش دارم گفتم به من چه ک تو فیتیش داری
    کمکم کنید تروخدا اگ نفهمم چشه حالم بدتر میشه خودرگیری گرفتم این چند ماه همش بهش فکر میکنم

    1. شادزیستی says

      سلام عشق 17 سالگی چیزی شبیه عاشق دکتری گرفتن هست اونم توی کلاس اول ابتدایی.. چیزی فراتر از این انتظار نمیره. کوتاه ومختصر، برای کاهش دردسر و خاموش شدن این عشق سوزان سطحی رابطه رو قطع کنید و شان خودتون رو حفظ کنید و بهش پیام عاشقانه نفرستید. توی این سن و سال ها پسرها به فکر ازدواج نیستند. پس کاری که شما می کنید به جایی نمیرسه. در عین حال برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  228. Rzm says

    سلام خسته نباشین من ی دختر ۲۰ ساله ام ک از ۱۸سالگی ب یه پسری ک دوست خانوادگیمون بود علاقه مند شدم و باهم در ارتباط بودیم ولی خیلی قبل تر ایشون بهم مسیج میداد ولی من جواب نمیدادم
    دوسال پیش ک من ۱۸ سالم بود من باهاشون دوست شدم بعد یمدت من پدرو مادرم از هم جدا شدن(جدا زندگی کردن ن طلاق)
    برای همین اون ازمن کم کم سرد شد و بهم گف بخاطر خانوادت نمبشه باهم باشیم ابان سال ۹۸ دوباره بهم پیام داد و من چون دوسش داشتم قبول کردم و اینسری چون تو شهر اونا میرفتم دانشگاه میتونستیم بریم بیرون و… و روابطمون خیلی صمیمی تر شد و چن بار ک در مورد ازدواج حرف شد گف مامان بابام ی مانع هستن ولی همیشه میگف من پشتتم تنهات نمیزارم و..
    ولی چن روز پیش پرسیدم اگه خانوادم طلاق بگیرن باهامومیمیونی گف نمیدونم
    من از اون موقع میترسم باهاش باشم چند بارم گفتم خب چرا اللن بامنی برو اما نرفت گف ن دوست دارمو.. ولی خب من گفتم تکلیف منو مشخص کن میمونی اون موقع یا میری بار گف تمیدونم
    نمیدونم چیکار کنم از ی طرفی واقعا دوسش دارم از یطرفیم نمیخوام یهو بعد طلاق بزاره بره
    برای همین تصمیم گرفتم یمدت ازم بی خبر باشه ولی نمیدونم درست بود یا نه
    مامانم رابطمونو میدونه و همچنین باباعه اون

    1. Rzm says

      و اینک پدرشون خیلی وقت پیش میدونستن ن الان و الانم هروقت میگم دوباره بگو میگ الان کوچیکیم وقتش نیست و..
      مشکل اصلی اینک من بعد این دوران کرونا واسه تحصیل میرم ترکیه
      برای همین میخوام تکلیفم معلوم شه ولی اون اصلا چیزی نمیگه چند بار حرفامو مث ی طومار نوشتم فرستادم میگ همه ی حرفا جواب ندارن و ایشون الل۲۴ سالشونه
      اینک میگ نمیدونم بمونم باهات همونه نه حساب میشه ولی خودش میگ ن الکی تفسیرش نکن
      میشه راهنماییم کنین چیکار کنم مرسی?

  229. پوران says

    به نظرمن روش های مشاوره شما توی برخی موارد درسته ولی توی خیلی موارد اشتباه. من میگم فقط باید طرف رو شناخت و هدف رو از اول گفت و دید طرف چکارمیکنه توی این مدت. اگه نه کات شه به صلاح هردو طرفه.

  230. رها says

    سلام خسته نباشین. من یه دختر ۲۱سالم. خیلی ناراحتم همه بهم میگن تو بچه ای مثل بچه ها رفتار میکنی و هیچ پسری از این جور دخترا خوشس نمیاد. حتی کسی که دوسش دارمم همین حرفارو ب من میزنه.. کلی دنبال کتاب و گروه و کانال گشتم تا بلکه ی چیزی پیدا کنم که خوب بشم .اما نشد ک نشد. هر بارکه بهم میگن و فک میکنم ب حرفاشون گریم میگیره ..دیگ واقعا نمیدونم چیکار کنم. میشه لطفا کمکم کنین ؟؟??

    1. رها says

      من آدم ساده و شوخ و تقریبا شادیم .. اکثرا با همه شوهی میکنم ک بخندن .. من بلد نیستم خوب حرف بزنم با یکی ،یا سر بحثی رو باز کنم . همیشه تو حرف زدن و پیام دادن کم میارم و بیشتر گوش میکنم و بهم میگن چرا حرف نمیزنی یه چیزی بگو منم میمونم چی بگم و از این جور بودنم خسته میشن.زود بهم برمیخوره و زود قضاوت میکنم و عصبی میشم .بعدشم پیشمون میشم.ادمی ک دوسش دارم بهم میگ تو شبیه بچه هایی، زرنگ نیستی و سیاست نداری . هر وقتم چیزی میگم سری شروع میکنه و کلی ایراد و عیب بهم میگه. همیشه ام میره و بعد ی مدت دوباره بر میگرده. از این ک نمیتونم با یه نفر خوب باشم و برای خودم نگهش دارم ناراحتم .چیکار کنم .

  231. زهرا says

    با پسری دوسال بود آشنا بودم یهویی گفت خودتو الاف من نکن من شیک با خودم کنار اومدم 7 سال ازشون بزرگترم
    بنظرم ارزش نداره آدم ارزش خودشو در مقابل پسرا پایین بیاره

  232. سارا says

    سلام‌امیدوارم‌که پیام منو بخونید و جواب بدین من در وضعیتی نیستم که پیش مشاور برم . من با شخصی از دانشگاه دوست شده بودم ک‌خیلی ابراز علاقه میکرد یکسال باهم بودیم بدون قهر طولانی یا دعوا ی جدی. همه چی خوب بود ک یک شب یهو بدون مقدمه تموم گرد. ی ماه زنگ نزدیم بهم ولی بعد خودش شروع کرد به زنگ زدن و خرف زدن طولانی و میگفت با کشی نیست .و وقتی گقتم منظور از تماس گرفتنش چیه . گفت نمیخوام به رابطه برگردم میخوام ک دلخور نباشی . سر ی موصوعی من‌عصبی شدم‌گفتم‌دیگا زنگ نزن اونم به من گفت دوماه نامزد کرده در صورتی ک تا روز قبلش میگفت من‌با هیچ‌کس نیستم . من اون شخص بلاک کردم حدود یک ماه و نیم بعد از بلاک در اوردم ک همون روز بهم پیام دادن . و سعی کردن با موضوعات الکی تماس بگیرن ک حرف بزنن. ولی همچنان اسم ی شخص دیگه تو بیو تلگرام و واتسش هست. قراره بیاد برام توضیح بده گفت اونجوری ک تو فک میکنی نیست . و من واقعا نمیدونم‌وقتی قراره برام‌توضیح بده من چه واکنشی بدم . چون دوست دارم برگرده . نمیدومم‌چه رفتاری انجام بدم ک یوقت باعث دفعش نشه . لطفا اگه میشه بهم جواب بدین کمکم گنید .

  233. یه دختر says

    سلام سه ماهه تو مجازی با یه پسری اشنا شدم که تا الان همه چی خوب بوده اما بعضی موقعا دیر انلاین میشه و پیامامو دو سه ساعت بعد جواب میده و همون لحظه افلاین میشه و من باس چند ساعت دیگه صبر کنم. البته همیشه اینظوری نیس و بعضی موقعام خوب بوده. ولی وقتی دیر جواب میده احساس میکنم حز اولویتاش نیستم و بهم اهمیت نمیده و سرده. و قبلنا هم یه بار گفتم این موضوع رو بهش. طوری ک میخاستم کات کنم. تا چن روزی اوکی شد اما برگشت به حالت عادی. ولی خب هر روز با هم حرف زدیم. و هر موقع ک نیس میگم چیکار میکردی میگه جلسه بودم یا فلانی کارم داشتو… پدرش فوت کرده و وضع مالیشون به همین خاظر خوب نیس و اون تازه وارد کار شده و فعلا داره تلاش میکنه و میگه من برا ایندم برنامه و دارم خیلی پیش اومده تو چتامون راجب ازدواحش با من رویا پردازی کنه مثلا بهم میگه چه جوری جلو مادرش رفتار کنم تا از من خوشش بیاد. تا الان منو فقط به خواهرش معرفی کرده و میگه یکم ک جدی تر بشیم منو به مادرش هم معرفی میکنه. و من هم ب نظرم منطقیه. بهم میگه دوسم داره و منو برا رابظه ج*نسی نمیخواد. اما خب این رفتاراش که یهو نیس و انگار بهم فکر نمیکنه ازار دهندس و با خودم میگم نکنه داره بازیم میده. البته تصمیم دارم ادما رو از تو مجازی زیاد قضاوت نکنم به خصوص کسی که تا به حال ندیدم و مسلما نیاز به اشنایی بیشتر داریم. حالا به نظر شما این رفتار طبیعیه؟ چون بعضی مواقع احساس میکنم اصلا براش اهمیت ندارم و بعضی موقعا همونیه ک میخام و من الان کاملا گیج شدم.

    1. شادزیستی says

      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  234. زهرا هاشمی says

    سلام خسته نباشید من۱۷‌سالمه و عاشق معلم ۲۶ سالم شدم نمیدونم فقط حس یا بیشتر فقط اینکه نمیدونم بهش ابراز علاقه کنم یانه اصلا نمی خام باهاش دوست شم چون موقع کنکورمه ولی نمیتونمم بهش نگم بنظرتون چیکارکنم

  235. عاطفه عموزاده says

    سلام،نوعروس هستم و شوهر من بیش از حد نسبت به رویدادهای مذهبی حساسیت نشون میداد و روزهای اربعین و عاشورا و تاسوعاجوری عذاداری میکنه که انگار بچه اش مرده،و بیش از حد واکنشهای افراطی نشون میده به تازگی ایشون به من گفتن که از مومنانی هستن که میتونن مثل حضرت سلیمان صدای حیوانات را متوجه بشن و گفتن که صدای سگها و پرنده هارو متوجه میشن و معنای واقعی و حکمت خیلی چیزهارو میفهمن و گفتن به درجه ای از مذهب رسیدن که خیلیا ممکنه تو دنیا به این حد و درجه رسیده باشن و گفتن که دست خودشون نیست و این قدرت رو خدا بهشون داده و من حالا از بودن باهاش میترسم خصوصا در شبها

    1. عاطفه عموزاده says

      ,واقعا خیلی ممنون از جوابتون اما من سوالم این هست که ممکنه ایشون وید و یا حشیش مصرف کنند،ازدواج ما بصورت سنتی بوده و از گذشتشون اطلاع درستی ندارم به اون صورت و واقعا هم اوائل به این شکل نبودو اونقدر روابط عمومیش بالا بود که منو جذب کردن اصلا این حرفهارو نمیزد اون موقع ولی روز به روز این حرفهای مذهبیش داره بدتر میشه خانوادم به جدایی و طلاق تاکید بسیار زیادی دارن و خودم هم فعلا در منزل پدرم هستم اینم بهتون بگم که من ازدواج دوم این آقا هستم با اینکه فقط یه سال ازم بزرگتره ازدواج دومشون هستم اما خودم ازدواج اولم بوده

  236. Nrgs says

    سلام خسته نباشید من ۲۰سالمه قبلا پسری دوست بودم ک جداشدیم ب خاطر این ک من نمی تونم بیرون برم و الان بعد مدت ها باپسری دوس شدم ک چندماه ازم کوچیک تره و این ک فامیل دورمونم هست وگفته منو برای ازدواج میخواد شرایط من برای بیرون رفتن واقعا سخته چون خانواده مذهبی دارم اجازه نمیدن و من خیلی ناراحت میشم ک نمی تونم ایشون رو ببینم اونم ناراحت میشه ولی باز چیزی نمیگه و ترس من این ک نکنه ب خاطر ی بیرون رفتن رابطمون خراب شه الان ۴ماه باهمیم ولی فقط یک بار دیدمش اونم از دور وقتی باخانوادم رفتم بیرون خیای میترسم ک نکنه اینم مثل رابطه قبلم‌شه

  237. Parya says

    سلام. من ۳ سال پیش یکی از همکلاسیای دانشگاهم خیلی زیاد هرروز و هرشب به من پیام میداد.کم کم حس کردم یه رابطه عاطفی بینمون ایجاد شده.بعد ۶ ماه برای اولین بار منو با اسم کوچک صدا کرد و چند روز بعدش عکس ماشین عروس فرستاد و گفت یکی از اینا چند سال بعد مال ماست و چند روز بعدش ازم شماره خواست.بعد یه ماه بعد فهمیدم دوس دختر داره و خواستم ازش دور شم و اون ازم دلیل خواست و من نگفتم. خلاصه یه ماهی خیلی سرد بودیم تا اینکه فهمیدم منو هاید کرده تا نفهمم رابطه داره با کسی.دوماه بعدش از دختره جدا شد بم گفت عذاب میکشید. من خیلی خیلی دوسش داشتم و تمام عشقمو پنهان کردم.خیلی رابطمون عالی شده بود.طوری که یه بار که باهاش قهر بودم و تمایلی به حرف زدن نداشتم فهمیدم چون فکر کرده من نصفه شب زدم بیرون از خونه ساعت یک و نیم شب با ماشین اومده بود دنبالم و گوشیمو که روشن کردم دیدم ۱۶ بار زنگ زده.اگه دوستاش میومدن دایرکتم بدش میومد.تو دانشگاه بی نهایت بمن توجه میکرد.تا یه هفته اصرار داشت که بعد ده ماه حضوری تو دانشگاه بامن حرف بزنه و من چون خیلی بی تجربه بودم اصلا آماده نبودم و مخالفت کردم .یه روز هرچی پیام داد گفت منتظرم بیای باهام بحرفی من نرفتم.شب همون روز بم گفت احساس میکنم کمبود دارم که سمتم نمیای…هرچی گفتم اینجوری نیست گفت حالم بده بعدا حرف بزنیم.خب..یه هفته بعدش ترکم کرد؛)ولی بعد ترکش تا ۲ سال بعدش شماره مو پاک نکرد.دو سال گذشت و اون گاهی اوقات میومد روبروم تو سالن دانشگاه و زوم میکرد و لبخند میزد.این اواخر هم بگوشش رسید که من هنوز دوسش دارم و دقیقا چند روز بعدش که منو دید ۴ روز تمام (که آخرین روزایی بود که همو میدیدم)بهت زده فقط نگام میکرد بصورت مداوم؛)اون هنوز با کسیه که تو گروه مختلط باهاش آشنا شد .ولی نمیدونم چرا این رفتارو نسبت بمن داره؟آیا من زیادی خوش بینم؟من بعد اون هیچ کسو قبول نکردم.آیا حسی داره بمن؟؟

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیز
      در مورد روابط در دوران دانشجویی، یا پسرانی که هنوز تکلیف سامان گرفتن شون مشخص نیست، همون بهتره که خیلی چیزها در ابهام بمونه چرا که دامن زدن به رابطه ها تو این وضعیت، اسیب بیشتری به فرد میزنه.اما در مورد غالب اقایون یک چیزی وجود داره. این که، تلاش رو معمولا تا زمانی انجام میدن که بتونن آن چیز رو در مشت بگیرن ( نه حالا صرفا ازدواج ). ایشون انگار هنوز به هدفی که دلش رو راضی کنه نرسیده و به همین خاطر هنوز هم سیگنال هایی میفرسته که البته بسیاری از وقت ها اقایون برای انتقام گرفتن هاشون از این روش استفاده می کنند. توی کیس هامون بارها داریم پسر و دختری که میکن، چون دختر یه جا پس زده اون ها رو، رفتن روی مود عاشقی و دختر که وا داده، پسر فوری عقب کشیده تا تلافی کنند که البته امیدوارم کیس شما درک و فهمش بالاتر از چنین مورد هایی باشه. به هر حال نمیشه ایشون رو در عشق جدی گرفت. وگر نه اگر قرار بود عشق اول و اخرش باشید قطعا کیس عوض نمی کرد. الان این موضوع، انقدر برای یک خانم باید بی اهمیت باشه که حتی بهش فکر هم نکنه. چون موضوع گذرایی حتی از نظر خود اقا است.
      شما اشتباه تون رو ادامه ندین و اگر کسی به هدف ازدواج و با شرایط ازدواج خواستگاری کرد بهش فکر کنید.
      این ها نظر شخصی منه
      ولی برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

      1. Parya says

        نمیتونم واقعاحتی به کس دیگه ای اجازه بدم نزدیکم شه.اون آدمی نیست که با بقیه بازی کنه.ولی اینجوری که شما گفتین باید دل بکنم.ممنونم از کمکتون??

  238. Parya says

    من پزشکی میخونم. واقعیتش این چیزهایی که همسر شما اظهار میکنن میتونن علایمی از هذیان باشن.
    شاید یه سری نوروترنسمیتر(موادی که توی مغز همه هست)تعادلش توی بدن همسرتون بهم خورده.
    و بهتره حتما به یه پزشک متخصص مراجعه کنید❤?

    1. عاطفه عموزاده says

      اینم بگم که ایشون به کمک به بقیه چه مالی و چه غیرمالی بیش از حد اهمیت میدن و منو که زندگی مشترکمون رو در اولویت قرار میدم(خصوصا به لحاظ مالی)ادم خوبی نمیدونن و میگن نگران اون دنیای من هستن و کلا خیلی از اون دنیا میترسه و ازم خواست که حرفاشو به کسی نزنم و رازدارش باشم اما من به خانوادم گفتم و زمانیکه مشکلات بین خانواده ها مطرح شد خیلی ازم رنجید و گفت شبیه سوره توبه شدم و چند روز بعدش خیلی خیلی ناراحت بود و گفت که زندگی مشترکمون عین سوره مومنون شده من گفتم این رفتارهاش غیرعادی هست اما ایشون میگن که من و بقیه مردم غیرعادی هستیم میخواستم زندگیمو به هر قیمتی حفظ کنم اوائل اینطوری نبود ولی خانوادم اصلا رضایت به ادامه نمیدن خودمم ازش میترسم هم دوسش دارم و هم میترسم ازش

  239. عاطفه عموزاده says

    و شاید شما باور نکنین ولی خداشاهده راس میگم واقعا انگار با سگ ارتباط داشت وقتی میگفت که سگه الان پارس میکنه پارس میکرد و وقتی میگفت که الان ساکت میشه سگه ساکت میشد سگ هم مال خونه همسایمونه و از پنجره آپارتمانمون میشه اون سگ رو دید و هیچ ارتباطی بین شوهرم و اون سگ به لحاظ فیزیکی نبوده که بگم اخلاقهای اون حیوون رو میشناسه و میدونه که کی ساکت میشه و کی پارس میکنه سگ واقعا ازمون به لحاظ فیزیکی دور هست یعنی بهم ثابت کرد و رازش رو بهم گفت اما خانوادش خیلی بهم خندیدن و مسخرم کردن که بابا شوخی کرده و دستت انداخته خودشم جلوی خونوادش خودشو زد به کوچه علی چپ ولی باز دوباره که ازش پرسیدم انکار نکرد و گفت رازدارش باشم و یبارم اوائل آشناییمون یه جایی تو دهات بودیم ایشون تونست خیلی راحت مار رو از چاهی که توی یه خونه روستایی بود دربیاره ببینین من واقعا اون موقع این کرش بنظرم بامزه میومد و الان که این چیزا رو بهم گفت من واقعا میترسم از مار گرفتنشم ترسیدم

  240. مریم says

    سلام خسته نباشین و ممنون از وقتی که برام گذاشتین من دوسال و ده ماه از عقدم گذشته و ده ماه از عروسیم گذشته و من هنوز باکره هستم با شوهرم درست مثل همخونه ای هستیم و اصلا مثل زن و شوهرهای دیگه نیستیم و ایشون قبل از من یه ازدواج ناموفق داشتن و این مسئله رو به من گفته بودن ولی بتازگی متوجه شدم که دوتا ازدواج ناموفق داشتن و دروغ گفته بودن به منو اصلا انگیزه برای زندگی مشترک در ایشون نمیبینم و وضع مالی پدرم خوب هست بنظرم فقط بخاطر پول با من ازدواج کردن و چون به اون شرایط مرفهی که انتظارش رو داشتن نرسیدن یجور نارضایتی ازشون میبینم و حالت طلبکاری دارن تو رفتارهاشون و همش ازم فرار میکنن با وجودیکه ازدواج اولم بوده دروغ به این بزرگی گفتن بهم و تعداد ازدواجهاش رو مخفی کردن….خیلی شرایط روحی بدی دارم و با کلی آرزو ازدواج کردم و لطفا راهنماییم کنین از شرایط بعد از طلاق میترسم

  241. مریم says

    دوسالی هست که از ازدواجم میگذره اما نشده که تا به حال حتی 10 روز با همسرم سر کنم و انگار که ایشون همیشه به بهانه های مختلف از من فراری هستن و زندگیمون جوری شده که انگار من هنوز دختر خونه هستم نه زن شوهردار و مثلا اگه یبار بخواد بیاد جایی دنبالم خیلی ناراحت میشه که چا خودت نیومدی و من چرا بیام دنبالت و از اینجور حرفا میزنه درصورتیکه تو هفته اول عقد اگه یبار پیاده جایی میرفتم مثلا بانک اگه میرفتم خیلی ناراحت میشد که ای وااای خسته میشی خانم ولی الان همش بهم میگه چرا سختی نمیدی بخودت یکم برای با من بودن سختی بکش کلا انگار دوست پسرمه نه شوهرم

  242. Parisa says

    سلام.
    من الان یک ساله ک با ی نفر آشنا شدم ولی تو این ی سال جمعا دو ما هم با هم نبودیم چون ایشون ی دفعه ناپدید میشه همین الان هم تقریبا سه هفته است هیچ پیامی ازش نگرفتم نمیدونم دلیل اینکارش چیه ولی یکی دوبار نیست یجوریه انگار عادتشه و هر دفعه ام ی دلیل متفاوت واسه این کارش داره یبار میگه مریض بودم ی بار میگه دنبال کارای دانشگاهم ی بار میگه امتحان دارم ولی بعد از اون اگه پیام بده طوری رفتار میکنه ک انگار هیچی نشده و همه چی عادیه میشه راهنماییم کنین.

    1. مریم says

      عزیزم من تجربه مشابهی داشتم این آدم دروغ میگن و نمیخواد کسی از کاراش سر در بیاره و همیشه یه
      آدم مجهول و مبهم برات باقی میمونه مطمئن باش هرقدری هم که دوسش داشته باشی بالاخره احساس دست خود آدم نیست اما اینجور افراد اصلا قابل اعتماد نیستن این نظر من هست چون واقعا تجربه کردم

  243. Parisa says

    سلام.
    من الان یک ساله ک با ی نفر آشنا شدم ولی تو این ی سال جمعا دو ما هم با هم نبودیم چون ایشون ی دفعه ناپدید میشه همین الان هم تقریبا سه هفته است هیچ پیامی ازش نگرفتم نمیدونم دلیل اینکارش چیه ولی یکی دوبار نیست یجوریه انگار عادتشه و هر دفعه ام ی دلیل متفاوت واسه این کارش داره یبار میگه مریض بودم ی بار میگه دنبال کارای دانشگاهم ی بار میگه امتحان دارم ولی بعد از اون اگه پیام بده طوری رفتار میکنه ک انگار هیچی نشده و همه چی عادیه.ی بار هم ازش پرسیدم طولانی ترین رابطه ای ک داشته چ مدت بوده گفت ۹ ماه.

  244. Reyhane says

    سلام وقتتون بخیر
    حدود یکسال پیش با اقایی اشنا شدم
    مشکلات زیادی داشتن و من باهاشون حرف میزدم و کمک کردم تا حل بشن
    بعد از مدتی ابراز علاقه کردن
    من اون لحظه اصلا بهش فکر نمیکردم اما بعد یکی دوماه منم احساس کردم دوستش دارم
    و باهم هستیم
    حالا مدتیه ک درباره ازدواج صحبت شده
    الان ک خیلی رابطه مون جدی تر شده من خیلی فکر میکنم که انتخابم درسته؟ اصلا واقعا دوستش دارم؟ نکنه شکست بخورم
    میدونم واقعا دوستم داره…
    اما به عشق خودم شک دارم…
    نمیدونم چکار کنم
    کمکم کنید…

    1. شادزیستی says

      سلام دوست عزیزم
      چه چیزی موجب شده که شما به این رابطه شک کنید ؟
      آیا در گذشته هم رابطه ای بوده که تا خواسته به ازدواج برسه شما به شک بیفتید؟ برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  245. تنها says

    سلام من یه دختر 17 سالم توی مجازی با یه پسر 19 ساله از شهر دیگه اشنا شدم دوماه ارتباط معمولی داشتیم اون مذهبی بود و بعد 2 ماه که علاقشو ابراز کرد رفتش و گفت من رابطه حرام نمیخوام شمارتو دارم به موقعش بر می گردم…
    نمیدونم منتظر بمونم یا وعده سر خرمن داده بهم لطفا کمکم کنید

  246. یه پسر خوب says

    سلام ، واقعا خداقوت میگم بهتون که جواب همه رو میدین . دمتون گرم . . .
    پسر 27 ساله ای هستم ، بعد از اینکه به خاطر درس نخوندن خدمت و این چیزا ، 25 سالگی دوباره رفتم دانشگاه ، با دختری آشنا شدم که 6 سال از من کوچیکتره ، خیلی عاقل نسبت به سنش و خیلی هم سخت گیر توی رابطه ، الان خیلی روال شده البته ، ولی عقایدش سفت و محکمه . اوایل از واژه هایی مثل دوست دارم استفاده میکرد ، اوکی بود ، ولی رفته رفته دیگه نگفت ، حتی به صراحت به بنده گفت که میشه دیگه بهت نگم دوست دارم ؟؟؟ 😐 چندین ماه پیش به من گفت که حس میکنم علاقم نسبت بهت کمتر شده . . . ایشون قبلا تو یه رابطه بوده که به گفته خودشون اصلا خوب نبوده و همینجوری باهم بودن ، به مدت 3 سال ، الان ما 1 سال و نیم هست که باهمیم . در حد توانم خیلی بهش میرسم ، هنوز کار درست حسابی ندارم اصلا ، با اینکه اون نمیگه دوست دارم ، ولی من همیشه بهش میگم و اون فقط میگه ممنون . . . وقتی باهم حرف میزنیم در اینباره ، میگه مطمئن نیست ، نمیدونه چی میخواد ، نمیدونه درسته که به من ابراز علاقه کنه یا نه ، میگه که باید کار کنی و درامد داشته باشی تا بتونم فکر کنم به رابطه . بعضی وقتا جفتمون خیلی بد توی فضای مجازی بحث میکنیم ، انگار آمادس تا من بگم کات کنیم و اون اوکی بده ، در این حالی که خیلی وابسته ایم به هم ، ولی اینجور وانمود میکنه که نیست . . . واقعیتش خیلی دوستش دارم ، ولی این اخلاق هاش نابودم میکنه ، خیلی دختر با حیا و خوبیه ، حتی من خودمم بهش گفتم که حق داری به کسی ابراز علاقه کنی که بتونه آیندتو بسازه ، ولی یه ذره ابراز علاقه واسه اینکه طرفت شارژ بشه مگه چه اشکالی داره ؟؟ :((( به نظرتون من چیکار کنم که رابطمون بهتر بشه ؟ :((

    1. شادزیستی says

      سلام طبیعی هست که این خانم احتمالا با شعله ور شدن احساس شون وارد رابطه با شما شدند اما الان واقع نگر تر هستتند چون تو سن ازدواج هستند و دخترها معمولا تا یک حدی توی یک رابطه برای آشنایی می مونن. دقیقا خواسته شون رو هم بیان کرده اند. شغل داشته باش و بیا خواستکاری.
      و خب این برای شما هم چندان تو این سن شاید مهیا نباشه.
      اگر دقیق نگاه کنید خواسته شما تو این رابطه با هم تفاوت داره. ایشون به فکر یک زندگی دائمی هست ولی شما می خواهی اوقات چند روزه تون اوکی باشه و ارامش داشته باشی و به دنبال ابراز محبت ایشان هستی.
      این دو دیدگاه مثل دو تا خط موازی تبدیل می کنه شما رو
      پس یا شما به دنبال شغل مناسب باشید. یا این که اجازه بدین ایشون برای زندگی اش انتخاب منطقی تری داشته باشه.
      سعی کنید در این باره با والدین و برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  247. مخفی says

    سلام
    من تقریبا ۷ ماه هست که نامزد کردم و خب یک سری رقتار دیدم از خانواده که عذاب میکشیدم و همینطور که احساس میکنم نامزدم خیلی به حرف خانواده اشه خیلیم ازش خواستم خب با منم مشورت کن برای منم بگو حرفاتو مثلا من خودمو نشون دادم بش ولی تا باباش ی حرفی میزنه ترس میفته تو دلش
    وقتیم یه حرفی میزنن بم میگم خب تو چرا نگفتی که اینطور حرف نزنین میگه نمیخوام کسیو بشکونم ولی براش مهم نیست من بشکنم
    تو بلاتکلیفیم نمیدونم چیکار کنم عقد کنم یا تموم کنم

  248. ... says

    سلا من دختری 15 ساله هستم یک ساله با یه پسر 18 ساله اشنا شدم خانوادم فهمیدن و الان به من میگن یا باید مارا انتخاب کنی یا اگر اونو انتخاب میکنی باید با او ازدواج کنی و مارو فراموش کنی من تو زندگیم سختی زیاد کشیدم ولی واقعا این پسرو دوست دارم نمیدونم الان چیکار کنم راستش خیلی به خانوادم وابستم اصلا یه چند باری اومدم با دوست پسرم کات کنم ولی نتونستم خواهش میکنم کمکم کنید

  249. حسین says

    سلام
    من الان ۲۷ سالمه.سال ۹۰ یعنی ۹ سال پیش با ی دختر ۱۵ ساله آشنا شدم..ازهم خوشمون اومد و هرروز بیشتر عاشق هم میشدیم..تصمیم گرفتیم باهم ازدواج کنیم ولی من هنوز آماده نبودم.سریع رفتم سربازی تا بتونم آماده بشم واسه ازدواج..حتی وقتی سرباز بودم مادرم و خواهرم رفتن خونه دختره و با مادرش حرف زدن و مادرش هم قبول کرد ولی گفت پسرتون ۳ یا ۴ سال طول میکشه تا یکم خودشو جمع و جورکنه..من و عشقم خیلی همدیگرو دوس داشتیم و زتدگی خوبی داشتیم..خدمتم تموم شد و تازه بدبختیام شروع شد..هزار تومن پول نداشتم تو جیبم.هرچقدر میگشتم دنبال کار پیدا نمیکردم یا کارای روزمزد پیدا میکردم که بدرد نمیخوردن.خیلی حالم خراب بود..نمیدونستم چیکارکنم نه پارتی داشتم نه بابام حمایتم میکرد نه هیچی..من نمیخواستم عشقمو بدبخت کنم نمیخواستم از خونه باباش بیاد پیش من با فقر زندگی کنه و آرزوهاش کشته بشه.بخاطر همین گفتم برو دنبال زندگیت..بعد از یکسال که ازهم خبر نداشتیم بهم زنگ زد من شوکه شده بودم..عقد کرده بود ولی پسره معتاد ازآب دراومد و بیکار.تازه دست بزن داشت..ازش جداشد و دوباره برگشت پیشم..با این حال بهش گفتم صبرکن تا وضعم بهتر بشه بیام خواستگاریت..تا این که اسفند سال ۹۶ با ی جرو بحث ساده و مسخره دیگه بهم پیام ندادیم تا الان…۲ سال و نیم هستش که ندیدمش بخدا دارم دیوونه میشم.نمیتونم فراموشش کنم..بعضی شبا خوابشو میبینم هیچ دختری به دلم نمیشینه..انگار بعد از اون دلم مرده..هر وقت که دعوامون میشد بعد از چند وقت اون بود که پیشم برمیگشت ولی این سری ازش خبری نشد..الان بعد از ۸ سال وضعم بهتر شده..ی خونه خریدم کار و پس انداز هم دارم..ولی عشقمو ندارم و این داره منو میکشه..بخدا نمیتونم احساس و یادشو از بین ببرم چیکارکنم.توروخدا کمک کنید.صدبار سعی کردم فراموشش کنم ولی نشد که نشد.بنظرتون اون الان به من فکر میکنه یا زود فراموشم کرده؟یا عاشق کس دیگه شده؟توروامام حسین کمکم کنید هرشب کارم شده گریه..ای خدا…اگه دوباره منو بخواد بخدا همین فرداش باهاش ازدواج میکنم

    1. شادزیستی says

      سلام و احترام
      اگر شماره ای چیزی ازش دارید پیداش کنید و در مورد خواستگاری رسمی باهاش صحبت کنید.
      مطمئنا اگر انقدر دوستش دارید حتی می تونین با خانواده تون به منزل شون برین و در این باره صحبت کنید.
      نگران جواب نه شنیدن نباشید
      جواب نه شنیدن تحملش بسیار بهتر و راخت تر از عذاب وجدان است که ای کاش اقدام کرده بودم.
      اگر جواب نه شنیدید دنبال راهکاری دیگری باید گشت.
      فعلا فقط جنبیدن و خواستگاری کردنه .

  250. elham romozi says

    سلام من ۲۲سالمه و حدود یکسال با ی پسری بودم ک همو خیلی دوسداشتیم رابطمونم خیلی خوب بود تا اینکه دوهفته پیش بحثمون شد و سر ی دلخوری کوچیک ازهم فاصله گرفتیم اون چندباره ب من پیامی فرساد ک من سر بحثو باهاش بازکنم ولی من پیاماشو جواب ندادم چون میخواستم بیاد منت کشی تااینجا یک هفته بعد از قهرمان رفت بایکی دیگع و الانم دوهفته از رابطشون میگذره و من دیروز دیدمش و خواستم باهاش حرف بزنم ک چرا اینکارو کرد گف ک تقصیر تو بود تو کنو ول کردی منم رفتم بایکی و من اصرار کردم ک منتظرش بودم و اون شخص جدیدو ول کنه و برگرده باهم باشیم و اما اون گفت که نمیخواد اینکارو کنه قید منو زده و نمیتونه از طرف جدید بگذره خیلی اصرارکردم ک درستش میکنم اما گفت ن اینکارو نمیکنم من میخوام بدونم ک باید بیخیالش بشم یا کاری کنم؟؟

  251. محمد says

    سلام.من با یه خانمی که بچه داره و شوهرش ۲ ساله فوت شده؛ ۴ ماه پیش از طرف یکی از دوستام آشنا شدم که قبلا باهاش تو رابطه بوده؟دوستم به دلیل اینکه نمیتوگسته همش تو رابطه دوست دختری و پسری باسه و در کنار دوستی رابطه …. هم میخواسته و اون خانم بیشتر هدفش دوستی و کمتر رابطه …. بوده با هم قطع رابطه کردن و اون رو به من معرفی کرد.تو رابطه اول ببرون رفتمون اون خانم گفت هدفش از رابطه بجز رابطه احساسی و دوستی و رابطه …. اینه که اگر قراره صیغه بشه بهتره که ازدواج کنه؟ولی هم دوست داره با پسر مجرد باشه و هم رابطه …. کگه و هم آخرس باهاش اردواج کنه بعنی رابطه رو از طریق معکوس میاد جلو؟یعنی با پسرهای مجرد طرح دوستی میریزه تا عاشقشون کنه و از توشون اونی که از نظر تیپ و مال و دست نخورده تره رو انتخاب و طور و اسیر کنه ؟منم ۴ ماهه باهاشم و همه جوره از نظر احساسی تامینش کردم و بهش هم همون اول گفتم نمیتونم باهات ازدواج کنم به دلیل شرایط مالی و اگر میخواستم دختر خونه و کارمند زیاد بوده برام اما چون از نظر مالی و کاری کاری ندارم که بتونم یک زندگی خوب رو تشکیل بدم نمیتونم ازدواج کنم و بیشتر دنبال رابطه سالم و همون رابطه …. کمی تو به دوستم‌ گفتی هستم اول قبول نکرد و بعد رابطه رو ادامه داد تا اینکه یک روز به شوخی براش نوشتم بیا خونمون با هم باشیم و رابطه …. حلال کنیم که ناراجت شد و نوشت که دیگه به من پیام نده گحسن و من نمیتونم نه با تو و نه با هیچکس دیگه باشم و تو پسر خوبی هستب و هیچ ایرادی هم نداری و برو دنبال زندگیت.من براش نوشتم تو شرایط منو میدونستی و این ۴ ماهه همه جوره جفتمون با هم بودیم و مشکلی نداشتیم‌ و بعد دیگه جوابم رو نداد ولی نه بلاکم کرده و نه شمارش رو عوض کرده و در اینستاگرام فقط عکس هاس رو پاک کرده و با یه پیج مجازی منو فالو کرده و تحت نظر داره ولی دیگه پیام نداده و منم از همون روز بهش پیام ندادم؟میخواستم بدونم دلیل قطع این رابطش چیه و چرا منو بلاک نکرده و شمارش رو هم عوض نکرده؟

  252. elahe says

    سلام
    من نزدیک دو ماه با دوست پسرم به مشکل خوردیم و حدود ۶ سال با هم بودیم من بهش شک کردم با هم بحث کردیم یک هفته جوابمو نداد
    منم عصبی شدم زنگ زدم به داداشش گفتم داداششم گفت نه شما. بدرد هم نمیخورید از این حرفا بعد طرفمم عصبی شد تو چرا رفتی به اون گفتی دیگه چند بار جوابمو داد با هم بحث میکردیم دیگه یک هفته ای پیام و زنگ میزدم جوابمو نمیداد دیگه منم کنار کشیدم خبری از اونم نشد الان نزدیک یک ماه هست الان تو پیج کاریم چیزی میذارم میاد لایکم میکنه این یعنی چی کلا ترکم کرده یا نه هدفش چیه

  253. آرین says

    برای چی وقتی ما بیشترین تلاش و می کنیم حتی از کلماتی که هر دختری وعاشق شما می کنه استفاده می کنیم ولی بازهم تمایل برگشتن به رابطه نداره وشمارو مدام بلاک می کنه درصورتی که قبلا شمارو دوست داشته وهیچ کس هم تو زندگیش نیست یعنی واقعا هیچ راهی برای بازسازی این رابطه وجود نداره؟
    من نمی خوام به هیچ قیمتی از دستش بدم لطفا راهنمایی کنین
    اینم اضافه کنم که من جدیدا هیچ دسترسی بهش ندارم فقط از طریق اینستاگرام پیام میدم حتی نگاه هم به پیام ها نمی کنه چه برسه جواب بده سریع هم بلاک می کنه

  254. Raeeswares says

    سلام برشما و تشکر از شما
    اما به رهنمایی شما نیاز دارم
    من و یک دختر خیلی همدیگر مان را دوست داشتیم عاشق هم بودیم ثانیه یی نبود که بیدون هم بگذرونیم یک ساعت آن نمیشدم هزار بار زنگ میزد
    خب چندین بار بین مان مشکلات پیش آمد و دوباره آشتی کردیم اما با کمال تأسف یکی از دوست های خوردیش که عاشق این دختر بود آمد پیش مادر دختر و دختر را خواستگاری کرد و فامیل دختر هم بیدون ازینکه از دختر شان بپرسن اون پسر را به نام دختر کردن و دختر هم بخاطر این موضوع در اوایل خیلی همرایم سرد شده بود و بعدش هم کات کرد و رفت خیلی التماس کردم اما نماند گفت فقط رمانی میتانم دوباره باهات برسم که ازین شهر من برم به دگه کشور و اونم ممکن است که یک یا دو سال بعد برم یعنی تا اون دیگر نمیتانم باهات حرف بزنم رابطه داشته باشم و بتناس باشم باهات
    حالا خب من ماندم و یک دنیا تاریکی ها
    شبی نیست که بیدون یادش بخوابم
    لطفا برایم یه راه حل بگوئید من چی کنم؟؟

    1. شادزیستی says

      دوست عزیزم برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  255. محمد says

    سلام، من 18 سالمه ولی خیلی احساساتی هستم از 5 سالگی با بچه های زیادی بازی کردم تو کوچمون اما متاسفانه همه اونا رفتن از محله ما و این منو خیلی ناراحت میکنه نمیدونم چرا ولی دلم میخاد ازشون خبر داشته باشم یا حداقل یه راه ارتباطی باهاشون می‌داشتم حتی یک عکس یادگاری از دوران مهد کودکم هست که دلم میخاد تمام بچه های اون عکس رو که باهم تویه مهد کودک بودیم رو پیدا کنم الان 12 سال میگذره نمیدونم چرا ولی دلم میخاد پیداشون کنم و باهاشون صحبت کنم وبگم من دوستتون بودم به نظرت طبیعیه که بخام دنبالشون بگردم یا بیخیال بشم!؟ میدونم قطعا ممکنه اونا عوض شده باشن اما من عوض نشدم دلم نمیخاد آدمایی که 10 سال پیش باهاشون تو کوچه فوتبال بازی می‌کردم رو از دست بدم و برايه همیشه گمشون کنم باید چکار کنم??

  256. ناشناس says

    من از 7 سالگی با همسایمون دوست بودیم اون دختر بود همینجوری تا 12 سالگی با هم دوست بودیم و در طول این 5 سال اون 2 بار منو بوسید بعد من ازش پرسیدم که تو با من اذدواج می کنی اون گفت اره به احتمال 99 درصد گفت بعد بعضی روز ها درس داشت ولی به زور اومد پایین و با من اسکیت تمرین کرد بعد دیگه 5 ماه هم دیگر رو به خاطر درس ندیدیم بعد 13 به در شد ولی توی پشت باممان به من اهمیت داد ولی بعدش به کلاس 8 رفت و درس زیاد داشت و اهمیتی به من نمی داد ایا به خاطر درسش بوده یا به خاطر قطع ارتباط بوده /؟؟ یا اگه تابستون شه اون به من اهمیت میده؟؟؟؟

  257. ICTMAN says

    بنظر من شکست عشقی کاملا طبیعیه وگرنه همه با همون نفر اول ازدواج میکردن!
    فقط نمیدونم قلبم چقدر طاقت داره. ما ربات نیستیم و جدایی ها نابودمون میکنه.
    واسه همینه این همه خواننده ها آهنگ جدایی و شکست و دیس لاو دادن بیرون. سبک موسیقی درست شده بخاطرش!

  258. SHIWA says

    خوب همه اینا درس اما وقتی یه چیزاییش باهاش همخونی داره و یه سری چیزا نداره چی
    من اونقدری باهاش در ارتباط نیستم ک بخوام بدونم اون برای اشتی کردن پیش قدم میشه یا نه
    و خیلی چیزای دیگ
    تکلیف اینجور داستانا چیه

  259. Fateme Mousavie says

    سلام خسته نباشید من یک سال با یک نفر بودم اولش بهم گفت که فکر ازدواج ننداز تو سرت تا بیشتر همو بشناسیم منم بهش گفتم ادمی هستم که زود وابسته میشم بهتر جدا شیم چند ماه اول همش بلاک میکردم اما این اقا خیلی اومدن دنبالم و‌گفتن عاشق من هستن خلاصه بعد کلی پیگیر من راضی شدم به ادامه دادم حتی تو فکر ازدواج باهم بودیم منم چون تجربه اول عاشق شدنم بود عاشق این اقا شدم جوری که حتی دلم شکسته می شد قهر میکردم از دلتنگی زیاد دوباره بهش پیام میدادم یعنی اوایل که قهر میکردم میومدن پیگیر بودن اما این اواخر اصلا حرفشون هم این بود که قهر الکی و من کاری ندارم بعد یهو یه مشکل مالی به وجود اومد براش یعنی الان دیگع هیچی نداره به گفته خودش من حتی دلداریش دادم بهش گفتم من همیشه پیشتم به پات میسوزم حتی منت هم نذاشتم برگشتم گفتم موندنم به پات واسه تو نیست واسه دل خودم چون واقعا بدون اون نمی تونم خیلی سخته خلاصه ادامه دادیم یه مدت خوب بود یه بار پیام میدید دیر ج میداد قهر کردم بر میگشت می گفت زود قضاوت می کنی و این ها دوباره برگشت یعنی اصلا محلم نمی کرد زمان قهر کردنم تا اینکه چند روز پیش به مامانم گفتم مادرم حتی قبول کرد چون متوجه شد من چقدر عاشق این اقام فقط گفت الان که مشکل مالی داره اصلا مهم نیست واسه رسمی کردن اما باید قول بده که الانکه دخترم میخواد به پاش بشین فردا پشتش باشه منم گفتم به اون اقا اون اقا گفت نمی تونم خلاصه منم گفتم باشه من کنارتم تا زمانی که مشکلت حل بشه بعد از زندگیت میرم الان نه ج تلفن نه چیزی هیچی نمیده من دقیقا زمانی که گفت مشکل مالی پیش اومده برام واسه من خواستگار اومده بود که از همه نظر بهم میخوردیم فقط یکم از نظر مادیات اون ها بالا بودن یخورده ولی من رد کردم و به پسره گفتم یکی رو میخوام چون خواستگارم از اول دبیرستان اومده بود خواستگاریم و اون جلسه ۳۰ با ۲۰ ام شون بود ولی دیگه اب پاکی و رو دستشون ریختم من ۲۰ سالم چه زمانی که با اون اقا بودم چه الان حالم شده گریه کردن جلوی خانوادهذبغضم و میخورم اینقدر حالم بده همش تهوع قلب درد و اینکه حتی تیروییدم هم تورم کرده دیگه موندم چه کنم?????

  260. عطرین says

    سلام.
    من سه سالو نیم با یکی دوست بودم.
    ازین آدمام ک حاضر نبودم کسیو تجربه کنم چون هم سخت پسند و ایده ال گرام هم مغرور و هم خیلی سخت اعتماد میکنم
    ولی این آقا اخلاقاشون خیلی خاص بود و من نفهمیدم چیشد و با هم دوست شدیم!
    به شدت هم پسر مغروریه
    یعنی ممکنه عاشقت باشه ها ولی وایسه فقط نگات کنه
    الان احساس میکنم بهم توجه نمیکنه
    احساس میکنم حرف زدناش باهام زوریه
    کلا زیاد بهم زنگ نمیزنه(از اول اینطوری بود)
    کم حرفه،منم کم حرفم ولی با اون خیلی حرف میزنم ولی اون اینطوری نیست
    یه بار خیلی وقت پیش تو دعوا یه چیزی بهش گفتم ک ازون به بعد دیگه احساس میکنم مسائلشو باهام در میون نمیزاره
    احساس میکنم دیگه ناراحتیام براش مهم نیست
    نمیدونم توهم منه بخاطر ایده ال گرا بودنم
    یا واقعا اینطوری شده!
    چیکار کنم؟خیلی بلاتکلیفم
    اون خیلی دوست داشتنشو بهم ثابت کرده تو موقعیتای مختلف
    ولی ترس تکراری شدن براش رو دارم

  261. امیرحسین says

    سلام خسته نباشید خوشحال میشم کمکم کنید چون واقعا ب کمک نیاز دارم. یه پسر ۲۰ساله ام که ۳سال هست با دختری هم سن خودم دوست شدم و از همون اول قول و قرار ازدواج گزاشتم تو سن۱۷سالگی ک هیچی حالیم نبود و وابسته هم شدیم یکسال اول رابطمون خیای خوب بوداما از سال دوم دعوا ها ناراحتی ها کم کم شروع شد جوری ک نمیشد یک شب باهم چت کنیم دعوا نکنیم از سال دوم من همینجوری سردتر و سردتر شدم و چت کردنمون از هرشب به یک شب در میون بعدش هفته ای یک بار بعدش ماهی یکبار الانم هروقت خدا بخواد تبدیل شده دوس دخترم با امسال سومین ساله ک میخاد کنکور بده و من اینو بهونه میکنم ک چت نکن فقط بخون. دیگه خسته شدم نمیتونم ب این رابطه ادامه بدم از سال دوم میخاستم کات کنم حس ترحم و دلسوزی و عذاب وجدان نزاشت الان یکساله میخام باهاش کات کنم هر وقت حرف از جدایی میزنم گریه میکنه میگه من بدون تو نمیتونم تا اخر عمرم افسرده میشم همش باید منتظر بمونم برگردی و…

    خیلی دختر خوبیه از همه لحاظ اوکیه اوکیه ولی من حسم حس عشق نیست جوری ک وقتی باهاش چت نکنم خیلی خوشحال ترم مثلا ماهی ۱بار چت میکنیم حس میکنم یک زندانی هستم که یک ماه رفتم مرخصی ازدوباره میخام بیام تو زندان کنارش خوشحال نیستم چون بنظر من بزرگترین اشتباه زندگیم این رابطه بوده چون منو از یک فرد خوشحال و سرزنده تبدیل کرده ب یک افسرده و غمگین که نمیتونه از این رابطه خلاص بشه ۱روز پیش خیلی جدی و کاملا سرد گفتم باید جدا شیم تمام حرفام رو زدم ولی انقدر گریه کرد انقدر حرف زد ک دلم واسش بدجور سوخت ازدوباره ادامه دارم میدم ولی اگه این رابطه میخاست خوب بشه۳ساله باید میشد نمیخام بیشتر طول بکشه ولی همچنان داره طول میکشه لطفا کمک کنید که چجوری از این رابطه خلاص بشم ن میخام دوس دخترم ضریه ببینه ن میخام خودم ضربه ببینم چون اگه ازدواج کنم ۱۰۰درصد تهش طلاقه اگه هم نباشه خیانت از طرف منه اگه هم نباشه مثل یک جسم بدون روح باید کنارش باشم این حس ترحم و دلسوزی منو بیچاره کرده لطفا راهنماییم‌ کنید دمتونگرم.

    1. شادزیستی says

      سلام امیر حسین عزیز
      البته که حس نوع دوستی شما قابل ستودن است
      اما به دلیل کمبود تجربه در هر دو طرف، این مساله رخ داده و موجب شده که شما دچار مساله بشین .
      شما به دلیل این که هنوز به بلوغ عاطفی نرسیدید به این مساله افتاده اید و خب طبیعی هست که تصمیمات و احساسات یک پسر 17 ساله کاذب است و حتی تا 25 سالگی نمیشه روی تصمیمات اقایون در این دوره زمونه حساب کرد. نه این که توهین به شما باشه نه. خواستم اینو بگم که فقط مراقب باشید به دختر دیگری قول ندهید. برای این که عشق رو واقعا تجربه کنید،این دوستی ها که به منزله ریزه خوری قبل از سفره چرب و چیلی هست رو ترک کنید.
      البته این حرف ها نظر شخصی منه
      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  262. مهدی says

    سلام و عرض ادب و احترام. پیشاپیش سال نو مبارک. امیدوارم سالی پر از نشاط و شادی و سلامتی داشته باشید.
    متاسفانه همسر بنده با وجود اینکه بنده ایشان را دوست داشتم و تمام تلاشم را برای حفظ ایشان کردم اما متاسفانه ایشان می خواهند بدون هیچ دلیلی بنده را بعد از 4 سال آخر سالی می خواهند ترک کنند و به بنده عیدی بدهند. دخترها و پسرها و زنان و مردان اگر کسی راضی به حفظ رابطه نیست و تلاشی برای زندگی مشترک نمی کند لطفا التماس نکنید. من اولش واقعا برام سخت اما دارم با این موضوع دارم کنار می آیم. همسر بنده و خانوادشون از شش ماه پیش بنده را به خانه خودشان راه ندادند. همه شما بدانید خدای خیلی بزرگی دارید و اگر کسی رو از دست دادید خدا بهترینش رو به شما میده شک نکنید.

    1. شادزیستی says

      سلام به شما دوست عزیز. ضمن تشکر و تبریک سال نو
      بله جهان بینی شما کمک می کنه که به بهترین ها دست پیدا کنید.
      به قول استاد محترمی که داشتیم می گفتن توی زندگی شما فقط مراقب باشید که نقش خودتون رو خوب اجرا کرده باشید . و در مورد ایفای نقش دیگران، یا صبور باشید یا چشم تون رو ببندید. اینجاست که خیلی چیزها برای آدمی رنگ و بوی دیگری پیدا می کنه
      صحبت های حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز عالی است که نقل به مضمون میگم از ایشون که می فرمایند: اگر برای چیزی تلاش کردی و بر وفق مرادت نشد، به چیزی که داری خوش باش (راضی باش چنین چیزی ) ..
      امیدوارم شما نیز کسی رو بیابید که قدرشناس تون باشه

  263. ناشناسم says

    سلامم
    من ۱۴ سالمه من واقعا الان ۱سال و دو ماه میشع که با یکی در رابطه هستم ما همو خیلی دوس داریم و بخاطر حفظ رابطمون هرکاری میکنیم من متاسفانه بدجور وابسته رلم شدم و گاهی وقتا که بحث بزرگی پیش میومد حتی ب جدایی فکر میکردیم ،من نه اما رلم چرا اما واقعا منو دوس داره و حتی نمیتونه ی روز بدون من
    اون حتی کیلومتر ها با من فاصله داره را همون دوره
    اما گفته وقتی همچی جور شده ،شرایط جور شده میاد برای دیدنم
    و گاهی وقتا در بازه آینده حرف زده و میگه حتی دعوا شده بازم ولم نمیکنه
    ببخشید یادم رف بگم اونم ۱۷ سال شه
    من خیلی میترسم از دستش بدم
    خیلی دوسش دارم و پسر خوبیه
    اما نمیدونم چیکار کنم راهنمایی کنید

  264. ناشناسم says

    لطفا کمگم کنید
    اصلا گیج شدم
    همش میترسم که از دستش بدم
    اصلا میترسم روزی شکست بخورم
    ولی گفته اگه من میخواسم برم زودتر میرفتم
    ما باهم خیلی خوبیم اما این استرسا نمیزاره
    حتی گاهی وقتا یکم از رابطه خسته میشم اما واقعا بی خیال میشم چون این رابط رو دوس دارم
    و اگه این رابطه خراب بشه اگه ولم کنه واقعا نابود میشم
    لطفا بگین چیکار کنم ؟ میترسم

  265. Ayoub says

    وقتی دیگه نمیتونی آرومش کنی معنیش چیه؟

  266. سایه says

    سلام.من ۷ ساله با یه پسری دوست شدم در ابتدا ایشون از من میخواست که باهاش ازدواج کنم ولی من بهونه میاوردم و شرایطش رو نداشتم که ازدواج کنم الان ۲۹ سالمه و ایشون ۳۱ سالشه.مدتی گذشت من تو این هفت سال حتی یکبار هم به ایشون انگشتم نخورده و مدتی متوجه شدم ایشون به من خیانت کرده با دختر دیگه رابطه داره و تصمیم گرفتم جدا بشم ولی ایشون بین من و اون دختر من رو انتخاب کرد و با خواهش و التماس ازم خواست بمونم و اون رو جلوی من خورد کرد.من باهاش نموندم یه مدتی ولی بعدا متوجه شدم باز با دختر دیگه ای دوسته و به اونم خیانت کرده? کلا و ایشون میومد و خبر من رو میگرفت باز.تا اینکه مدتی بعد دوباره دلتنگش شدم و جوابش رو دادم و دوباره با هم بودیم.و خواهرش رو آورد که با من آشنا بشه و …اما چن روز پیش دوباره دیدم که اون دختر اولی رو فالو کرده و اون میگفت بینشون چیزی نیست و من الکی بهش شک دارم‌همیشه و باهاش دعوای شدیدی کردم و بهم توهین کردیم و اون به من گفت من به تو قول ازدواج ندادم و رابطه با تو بار منفی بیشتری برام داشته تا مثبت…حس میکنم بخاطر اون دختر داره این حرفهارو بمن میزنه و تصمیم گرفتم دیگه بیخیالش بشم

    1. شادزیستی says

      سلام سایه جان..
      پسر وقتی میشه رو حرفش حساب کرد، که با خانواده برای خواستگاری تماس بگیره. در غیر اینصورت، همه این حرف ها بادهواست. دوست داشتن و خیانت کردن و غیر ه همه صرفا بازی هست که مهم ترین و بیشترین اسیبش برای دختراست. عزیزم از ایشون فاصله بگیرید و برای خودتون ارزش قائل باشید. بودن توی این روابط کاملا به ضرر عاطفی و شخصیتی شما است. هیچ کس حق ارامش گرفتن از شما نداره ( از جنس مذکر ) مگر همسر دائمی و واقعی شما که اسمش تو شناسنامه تون هست . نه پسر مردم! که بعدا میشه شوهر مردم! و حتی اگر گاهی تو خیابون شما رو ببینه با کمال پروویی به همسرش بگه این خانم اسیر من بوده و اویزون! ( نمونه های واقعی وجود داره در این باره ) برای خودتون و همسر آینده تون ارزش قائل باشید و ذخیره بانک عشق و عاطفه و محبتتون رو صرف دیگران نکنید.

  267. نازنین says

    سلام
    من با یه پسری دوست بودم و به اصرار زیاد خودش بعد از 7ماه بهم گفت من نیاز دارم تنها باشم ولی دوستت دارم و رابطمون خوب میشه من بهش فضا دادم وقت دادم ولی انگاری همش دودل بود تا جایی که من نتونسم تحمل کنم عصبی شدم و گفتم تو داری خیانت میکنی و کات و انتظار داشتم برگرده و بگه نه و نزاره کات بشه ولی هیچی نگفت به طوری که نه انفالو کرد نه هیچی ولی درد این کات برای من خیلی زیاد بود یه هفته بعدش باهاش تماس گرفتم ولی جوابمو نداد و بعدشم تو فضای محازی کامل منو بلاک کرد حتی شمارمو هیچوقتم بهم هیچ توضیحی نداد و میتونم بفهمم که شمارمو پاک نکرده درصورتی که خیلی ادم مغروریه و وقتیم باهاش بودم دوستاشم خیلی راحت کنار میگذاشت و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و از طرفی همش منتظر اینم که برمیگرده.! ممنون میشم راهنماییم کنید.

  268. نازنین says

    سلام
    من با پسری با اصرار خودش وارد رابطه شدم بعد 7ماه اومد و بهم گفت نیاز دارم تنها باشم و رابطمون خوب میشه و دوستت دارم و خب من این تایمو دادم بهش ولی وقتی میدیدم که به من بی محلی میکنه ناراحت شدم و بهش گفتم داری بهرمن خیانت میکنی و کات و هیچ واکنشی نشون نداد انتظار داشتم بگه نه و رابطه رو نگه داره وچیزایی که بهش داده بودمو خاستم بگیرم بهم گفت هر وقت خاستم بهت پس میدم و اینا بعد یه هفته من تماس گرفتم که از قصد واقعیش مطمئن بشم که جوابمو نداد و از فضای مجازی بلاکم کرد والان دوماهی میگذره ولی من نمیتونم کنار بیام با این جدایی و ادم مغروریه به طوری که دوستاشم دیدم که راحت کنار میگذاشت و میفهمم که شمارمو هنوز سیو داره و من الان واقعا نمیدونم باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید. ممنون

    1. شادزیستی says

      برای حل مشکلات و مسایل تون حتما به مشاور مجرب و با اعتبار مراجعه بفرمایید

  269. آنیتا says

    سلام خسته نباشید
    م 6 ماهه با یه پسر ترک دوست هستم.ایشون هم دانشگاهیم بود و با گرفتن جزوه ازم خواست که باهاش دوست بشم.اون تو 13 سالگی،یه دوست دختر ترک داشته .به منم گفت که دختر ه خیلی خوشگله.فقط اووون تو چشمش بود.بهش گفتم اگه اونو فراموش کنی تا باهات دوست بشم.اونم گفت باشه.ولی تو این 6 ماه ازون نکبت خیلی حرف میزد.آخرشم گفت من دلم با اونه نه تو.تو این 6 ماه،منو بازیچه ی خودش گرفت.آخرشا گفتم برو با اون سمت منم دیگه نیا .یک ماه و خورده ای کات بودیم و بعدش با التماس هاش باهاش دوست شدم.یعنی گفت که اونو از زندگیم گذاشتم بیرون.منم عاضق پسره بودم برای همین دوباره باهاش دوست شدم.امروز میگه یه خوابی دیدم،خیلی عالی بود.جزو بهترین خواب زندگیم بود ولی یه تیکه شم نمیتونم برات بگم.خب قطعا اون نکبتو خواب دیده بود دیگه.عشق باززی اینا با اون.الان من باهاش چیکار کنم؟سطح خانوادگی من خییلی بااتر از اونم هست ولی دوستش دارم.خانوادمم میدونن که خیلی دوستش دارم برای همین مخالفت نکردن.هربارم که میخوام باهاش کات کنم،هی میاد التماس کردن.ولمم نمیکنه.نمیدونم چیکارش کنم.خودمم نمیتونم ازش دل بکنم برای همین ماجرارو به خانوادم نمیگم.چیکار کنم؟؟؟؟

  270. kimia says

    سلام من 9 ماهه که با یه پسری دوستم و قصدمونم ازدواج نبود بخاطر این ک هدفامون و آرزوهامون خیلی متفاوت بود ولی الان بعد این همه مدت که باهمیم احساس میکنم واقعا دوستش دارم و اون 10 برابر دوسم داره از رفتاراش میشه فهمید .من چند وقتی هست که واقعا احساس میکنم این آدم شخصی هست که ارزش داشته باشه بخاطرش از بعضی از هدفام صرف نظر کنم.اون هم تو این مدت خیلی بهم وابسته شده و حتی خانوادش هم از این موضوع اطلاع دارن.اما چند روز پیش وسط یه بحثی ک خودم شروع کردم اومد گفت خودتم میدونی که ما با هم آینده ای نداریم واقعا شوکه شدم احساس کردم دنیا رو سرم خراب شد چون از طرف کسی این رو شنیدم که مثل دیوونه ها دوسم داره.نمیفهمم چرا مثل من حاضر نیست که بخاطر اینکه بهم برسیم یه روزی فداکاری به خرج بده.همه ی آدما وقتی وارد رابطه میشن حتی روابط دو روزه هم بر اساس این شکل که یک روزی به هم برسن حالا بعدها ممکنه بنا به دلایلی این اتفاق نیفته ولی رابطه ما بر این اساسه که قرار نیست با هم بمونیم.واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

    1. شادزیستی says

      وقتی پسری میگه با هم اینده ای نداریم، یعنی تا تهش رفته میدونه با تو به جایی نمیخوات برسه! پس اصرار زیادی بی فایده است.

  271. kimia says

    خانواده هامونم یه طورین که سر موضوع ازدواج خیلی سختگیری میکنن و جوری رفتار میکنن که انگار هیچکس در حد بچشون نیست.و ما هم مطمئنیم که خانواده هامون مخالفت میکنن ولی من حاضرم حتی بخاطرش اگه لازم باشه با خانوادمم بجنگم ولی اون مثل بچه ننه ها انگار حاضر نیس همچین کاری کنه با اینکه خیلی بیشتر از من علاقه نشون میده

    1. شادزیستی says

      سلام عزیزم
      برای کسی بمیر که برات تب کنه!
      هر چند زن باید برای کسی تب کنه که براش میمیره!
      حالا شما بر اساس این مختصات خودت رو پیدا کن.

  272. م.م says

    سلام وقتتون بخیر
    چند وقت پیش پسری برای آشنایی با خواهر و مادرش اومدن خونمون، و قرار شد باهم حرف بزنیم و ببینیم که تفاهم داریم یا نه.
    من سعی میکردم خیلی مودبانه و نسبتا رسمی صحبت کنم ولی ایشون از همون اول خیلی راحت صحبت میکردن.
    بعد از یک هفته ازم پرسیدن که مایلم باهاشون ازدواج کنم یا نه؟ منم گفتم که باید بیشتر آشنا شیم، ایشون ناراحت شدن.
    بعد از چند روز بحثمون شد، ایشون منظور من رو متوجه نمیشدن و به من میگفتن که همه چیز رو فقط توی پول میبینم در حالی که اصلا پول برای من جزء ملاک های اصلی انتخاب همسر نیست. قبلا گفته بودن دوستم دارن، ولی با این بحثی که شد گفتن من اسراری ندارم به این رابطه ولی انقدر جراتش رو دارم که پای حرفم بمونم.
    دوباره فرداش سر اینکه من بهش گفتم باید بیشتر همدیگه رو بشناسیم، همون حرف ها رو پیش کشید و گفت که ما اختلاف زیادی داریم.
    فرداش هم گفت که حرفای من دلسردش کرده و وقتی من بهش بها نمیدم تلاشی نمیکنه. و درنهایت هم تمومش کردیم.
    میخوام بدونم که مشکل از طرف من بوده؟

    1. شادزیستی says

      سلام عزیزم .نه رفتار شما درست بوده و مشکل از شما نبوده.
      ضمن این که بنظر میرسه از نظر معاشرتی و رفتار اجتماعی ایشون با شما سنخیتی نداشته
      همچنین این فرافکنی ها، و بازی های روانی که ایشون داره، موجب میشه زندگی سختی بسازه.
      نگران نباش مشکلی از شما نبوده و باید بدونین که شناخت نیاز به اقلا 200 ساعت صحبت داره !.حتما در مورد مشکلات تون به مشاور مطرح و با اعتبار مراجعه کنید دوست عزیزم

  273. ملیکا says

    با سلام
    چندسال پیش یه اتفاقی واسم افتاد ک میخوام درمیون بزارم چون علتشو نگرفتم
    چندسال پیش تو مجازی با یه پسری اشنا شدم باهم مثه یه رفیق بودیم و یه رابطه کاملا سالمی بود
    بعد به صورت اتفاقی داداشم چت هامو با اون شخص میبینه و داستان میشه
    سیم کارتمو میگیرن بعد حدود یک سال و خورده ای یه سیم کارت جدید گرفتم
    قبل از اینکه داداشم بفهمه این اقا پسر منو طرد کردن بم گفت ک موقع کنکورته و باس درس بخونی و بیشتر وقتتو بزاری واسع درس و ازم خواست ک برم
    و منم رفتم بدون اینکه همو بلاک کنیم بعد دوهفته یکی بم زنگ زد فک کردم ایشونه بش گفتم زنگ نزن و اون فک کرد حتما یکی تو زندگیمه و داشت متلک میگفت و بحث داشتیم ک داداشم دید چت هامونو
    بعد 5 سال گذشت من سیم کارت قدیمیو پیدا کردم اومدم سروش نصب کردم بعد چند وقت اومد بهم پیام داد خیلی جا خوردم این همه وقت شمارمو داشت بعد با جدیت گفتم پاک کنه و دلیلی نداره ک داشته باشه و گقتم اون زمان تو منو طرد کردی حالا این کارتو نمیفهمم گفت دلیل داشتم اون موقع نمیخواستم ک عاشق پسری بمونی ک ازت دوره گفتم عاشق؟ گفت منکه اون دوست داشتم خیلی دختر خوب و شیرین بودی گفتم نمدونم بعد اون روز واسم یه اتفاقی افتاد ک افتضاح بود واسم چیزی یادم نیس ک بگم عاشقت بودم یا ن و اینکه اون موقع من بچه بودم گفت ارع ولی از بچه بودنت سواستفاده نکردم گفتم اره دمتم گرم
    بعد فهمیدم ک درسش تموم شده(ازم 4-3 سال بزرگتره) میخوا بره سربازی که همون روزی ک قرار بود برع بهش گفتم که بره و شمارمو پاک کنه ازش تشکر کردم بابت اینکه بهم یسری چیزا رو یاد داد اون زمان و بهش گفتم ک اگ هنو دلش گیره فاصله جغرافیایی مهم نیس دنیا مچرخه تا بم برسی اگرم نه ک ایشالا یه فرد عالی نصیبت بشه و فعلا بشین از زندگیت لذت ببر
    منم دیگه قصدی ندارم با پسری در ارتباط باشم ک خانوادم درجریان نباشن و سروش رو پاکیدم
    بنظرتون کارم درست بود؟ و علت این کارش چی میتونه باشه

    1. شادزیستی says

      سلام عزیزم بله کارتون درست بوده. این روابط مخصوصا تو سن شما و مخصوصا برای اقایون تو این سن بیشتر جنبه تفریج و ابزار افزایش اعتماد بنفسه. خب ایشون شاید واقعا نخواسته ضربه بخوری و البته دیده وابسته بودی بهش خواسته که رابطه رو کم کنید و به زندگی تون برسید البته علل دیگر هم می تونه داشته باشه ولی نگه داشتن شماره توسط پسر یا چک کردن استوری و یا حتی زنگ زدن اصلا به معنی دوست داشتن نیست .. برعکس خانوم ها. شما به درس و زندگی ات برس و در این زمونه به دنبال دوست پسر و این چیزا نباش اجازه نده دو روز لذت کاذب لذت اینده و تک همسری و تک پری و خاطره های رنگارنگ رو ازت بگیره.
      همینطور توصیه میکنم حتما حتما در مورد مشکلات تون به مشاور مطرح و با اعتبار مراجعه کنید دوست عزیزم

  274. Ali says

    سلام.از طریق یک واسطه،یه دختری بهم معرفی شد.چند ماه باهم در ارتباط بودیم.ایشون یه دختر شاغل بود من شغلم ازاد بود. من شمال زندگی میکنم ایشون تهران.همش بم میگفت اگه وضعت خوب نیست برام مهم نیست ولی شغلت باید اینده دار باشه.یبار بم گفت تو شرایط نداری بیا جدا شیم منم گفتم باشه.دو ماه ارتباط نداشتیم تا اینکه تو فضای مجازی متوجه شدم مادرشون فوت کرد.بهش زنگ زدم تسلیت گفتم.از دوست واسطه شنیده بودم که خیلی حالش خوب نیست بعد چند ماه طاقت نیاوردم بهش پیشنهاد ادامه دادم.اولش گفت شرایط رابطه ندارم یکم اصرار کردم تو حالت نمیدونم چه میدونم ادامه پیدا کرد.اون هیچوقت ابراز علاقه نکرد ولی من بهش گفتم که دوسش دارم از وقتی که وارد زندگیم شد خیلی انگیزه بود برام درسمو ادامه دادم تونستم کار کنم ماشین بگیرم.ولی شغل خیلی براش مهم بود.اینم بگم یه واحد خونه تو شمال دارم درامدم ماهی تقریبا ده تومنه
    ایشون گفتن من شمال نمیتونم زندگی کنم تو بیا تهران.بازم گفتم باشه.گفت من تا پایان ۱۴۰۰ قصد ازدواج ندارم تو هم اگه بخوای بیای جلو کارتو تا اون موقع ردیف کن بیا.اواخر کارشو عوض کرد مجبور میشد تا دیروقت تو سالن کاشت ابرو کار کنه.تلفنشو میذاشت رو حالت اشغال به این بهونه که دستم استریله نمیتونم جواب بدم.حتی بعد کارم زنگ نمیزد.خلاصه یه چن روز اینجوری گذشت منم تحمل نکردم بهش گفتم.این رفتار تو داره اذیتم میکنه
    اگه فکر میکنی نمیتونی ادامه بدی یا با کسی دیگه اشنا شدی بهم بگو برم سراغ زندگیم. گفت کسی تو زندگیم نیست ولی تو برو سراغ زندگیت بعدش گفت نرو کجا میخوای بری
    اینم بگم بار اخری که قرار گذاشتیم حتی باهام عکس نگرفت
    علتشم گفت چون هنوز مطمن نیستم
    ولی خیلی پیگیر این بود که یه کار خوب پیدا کنم که درامدش مطمن باشه.همیشه ازم میپرسید کارو چیکار کردی
    من اول رابطه بهش گفتم برای ازدواج به دوسال زمان نیاز دارم اونم گفت بریم جلو تا ببینیم
    تهش بهم گفت یه سال گذشت خبری نشد برو سراغ زندگیت
    وقتی اینارو میگفت تردید توی صداش مشخص بود ازش خواستم بیشتر فکر بعد جواب بده بعد ده روز دوباره این من بودم که بهش زنگ زدم ولی تصمیمش همون بود.ینی همونجا تموم شد
    خواستم نظر شما رو بدونم
    طولانی شد ببخشید

  275. سینا توانکی says

    همینطوره که گفتید

    کاملا درسته
    متاسفم که هنوز بعضیا بازی با دیگران رو زرنگی میدونن بدون فکر به عواقبی که برای طرف پیش میاد… ‌‌‌

  276. somayyeh says

    سلام
    من با یک آقایی در ارتباط بودم قصدش ازدواج بودازم خواست به مامانم بگم و خودش هم به خانواده اش اطلاع داده بود، برای فوت پدربزرگم خودش و مادرش هم اومده بودن. مادذش اول راضی بودن بعد که قطعی قرار شد منزل ما تشریف بیارن ساز مخالف زذن و بهانه آوردن و منحر به جدایی ما شدن. بعد سه هفته که کات کرده بودیم برای تولدم بهم پیام داد و صحبت کرد همونطور مثل قبل روی من حساس بود. یکی دو روزی پیام دادیم من یکم ازش دلخور بودم و دوباره جدا شدم چون میخواست دوست معمولی واسش باشم اما احساسات من فراتر از دوست معمولی بود و مخالفت کردم دیگه پیامهام رو سین نمیزد. بعد یک پیام دادم همه حرفهام رو بهش گفتم و خداخافظی کردن اما هیچ جوابی نداد. بنظر شما من کلا باید فراموشش کنم یا منتظر بازگشت باشم؟

    1. شادزیستی says

      سلام عزیزم وقت بخیر .
      فراموش و تمام..
      زندگی پر از لبخندهایی هست که باید فقط چشمتون رو بروش باز کنید.

  277. a user says

    سلام.
    رل من چند وقت هست که هی بهم میگه سرد شدی و من منظورش نمی‌فهمم بهم میگه عوض شدی.
    درحالی که من روز به روز عاشق‌تر میشم بهش و بیشتر دوسش دارم.
    اما اون این موضوع متوجه نیس
    الان نمی‌دونم باید چیکار کنم چون بهم نمیگه منظورش چیه منم یه هفته‌س که هیچی از گلوم پایین نمیره فقط شبا تا صبح گریه می‌کنم
    خواهش میکنم کمک کنید.

  278. دختر پاییز says

    سلام من ۱ یا ۲ ماه با یه پسری دوست شدم بعد همیشه اول اون پیام میداد یعنی تا اون پیام نمیداد من پیام نمیدادم
    چند بار گفته بود که چرا تو اصن بهم پیام نمیدی چون من کلا عادت ندارم اول به کسی پیام بدم به دلیل همین نمیتونستم بعد از اینکه ۲،۳ روز از باز شدن مدرسه ها گذشت دیگه خیلی کم میومد چت کنیم یا فقط در حد سلام و احوال پرسی بود بعدش هم که دیگه ۱ ماهی هست پیام نداده یعنی دیگه واقعا کات کرده؟
    اگه کات کرده دلیلش چی بوده
    به نظرتون چیکار کنم

  279. فرشاد says

    سلام من دو سال هست که با دختری تو رابطه هستم فوق العاده دوستش دارم و براش همه کار کردم. صبح تا شب سر کار هستم و بهترین رستوران ها و کادو ها و هرچیزی که خواست براش تهیه کردم.همیشه باهاش مهربون بودم و صبح تا شب قربون صدقش می رفتم.هر وقت می دیدمش فقط نوازشش می کردم و محبت بهش می کردم.حالا بعد دو سال اومده می گه من حسی بهت ندارم و از یک سال پیش حسم بهت کم شده و فقط تظاهر می کردم که دوست دارم واقعا الان نمی دونم چی کار کنم زندگیم به گند کشیده شده من دارم له می شم اون حتی براش مهم هم نیست چه برسه بخواد ناراحت شه پیامش هم می دم به زور جواب می ده و تهش یه جوابی می ده که فقط منو ناراحت تر کنه

  280. ناشناس says

    سلام من با دوست پسرم سه ماه باهم بودیم خیلی تو این سه ماه باهم خوب بودیم یه سری کارارو دوست نداشت منم به خاطرش انحام نمیدادم خیلی هم سر اینکه با هیچ پسری در ارتباط نباشم حساس بود من به صورت مجازی با یه سری ادم قبل اون در ازتباط بودم به مدت یک سال یه دوستی معمولی داشتم باهاشون ازم میپرسید با پسری صحبت میکنی میگفتم نه ولی بعضی اوقات خیلی کم با اون دوستام در ازتباط بودم گوشیم رمزش با گوشیش یکی بود چون هیچ چیز پنهانی نداشتم داشت نگاه میکرد یه سری پیام ها خوند که به نظرش اومد من بهش دروغ گفتم یا لاس زدم در صورتی که بهش گفتم بهت ثابت میکنم من همچین کاری نکردم و اشتباهم این بود که نگفتم با اون ادما صحبت میکنم به من گفت دیگه بهم اعتماد نداره و نسبت بهم سرد شده فردای اون روز گفت اک
    گه بخواد این رابطه ادامه پیدا کنه به من تعهد نداره یه سری حرفا زدیم گفت حالا که اشتباهتو قبول نمیکنی منم نمیخوام باهات باشم و کفتم بهش نمیشه و نمیخوام گفت الا نمیتونی یه تایم بگذره میتونی و بعد اون به مدت یک هفته بهم پیام نداد و جواب پیام هامم نداد جواب زنگمم خیلی سرد میداد دو بار بیشتر بهش زنگ نزدم یه اتفاق بدی هم تو زندگی شخصیش واسش افتاده
    من دوسش دارم اولین دوسپسرم بود نمیخوام از دستش بدم دختری هم نیستم با پسرا رفاقت کنم یا کسی برام مهم باشه اونا یه سری شوخی با ادمایی که حتی تا حالا از نزدیک ندیدمشون بود من حاضرم همه رو به خاطرش بزارم کنار اشتباهمم کامل قبول دارم و ازش معذرت خواهی کردم الا باید چیکار کنم یکمم اون نسبت بعم تمایل داشته باشه نمیخوام به هیچ وجه این رابطه تموم بشه

  281. نازنین says

    سلام. با یک پسری دوستم که سه سال ازم کوچیکتره و رابطمون خیلی بالا گرفت در حدی که فاز ازدواج برداشتمو همش تو ذهنم به ازدواج باهاش فک میکنم، اما ایشون اصلا حرفی از ازدواج نمیزنن و چندباری که بحث ازدواج رو وسط کشیدم بهم گفتن که الان زوده و باید کار کنن و زندگی و وسایل زندگی رو کامل کنن و ازاونجایی که خودشون بچه طلاق هستن گفتن نمیخان بچه ها و زنشون حسرتی بخورم تو زندگی و هرچی من گفتم که فعلا عقد بکنیم بعد ازدواج قبول نکردن. لطفاراهنمایی کنین خیلی ذهنم بهم ریختس این رابطه رو چیکار کنم کلا بهم بزنم یا صبر کنم؟؟؟؟اخه با توجه به حرفایی ک میزنم خس میکنم ازدواجی نیس

  282. مریم says

    باسلام و وقت بخیر.دختری 30 ساله هستم(قبلا یکبار نامزد داشتم) 5 سال بعدش با یکی به قصد ازدواج بودم ولی بعدا تو رابطه شخصیتش همونی بودکه میترسیدم(خصوصیات ادم قبلی رو داشت) عصبی بود (مثلا تو بحث حتی سیلی یا اسیب بدنی هم میزدبهم) و شکاک بود همش هم فک میکرد مثل دوستهای قبلیش دارم خیانت میکنم بهش. از مادر خودش هم البته ذهنیت بد براش مونده بود (مادرش شوهر نداره و حرف پشت سرش هست). من بعد 6 ماه به سختی و دعا و صلوات سر بهونه الکی کات کردم باهاش. الان یکسال میگذره ولی نمیتونم فراموشش کنم مسخرست واقعا. فقط ما تو یه محله هستیم و میبینیم همو. اونم اوایل تهدیدم میکرد نگاه و توجه میکرد بهم ولی الان همونم نمیکنه و بی تفاوت رد میشه از کنارم. من بلاک کردمش از همه جا ولی نمیتونم احساس مسخره خودمو ترکش کنم. بنده از نظر مادی و مالی هیچ نیازی به ایشون نداشتم خودم فرد مستقل هستم.خونواده های هردوتامون هم ناراضی بودن با ارتباطمون.

  283. پونه says

    پسر داییم از دختر عمم خواستگاری کرده .دختر عمم جوابش منفی بوده حالا اومده سراغ من و از من خواستگاری کرده.شما بودین جواب مثبت میدادین؟من چند سال پیش منتظر بودم بیاد خواستگاریم.ولی به زور یه آدمی که به زندگی من حسادت داره بزور از دختر عمم که بیست سال ازش کوچیکتره خواستگاری کرده.دختر عمم هم جواب منفی داده.حالادیگه هیچ ادم مورد اعتمادی جز من براش نمونده و از من خواستگاری کرده .شما بودین جواب مثبت میدادین؟

  284. حسام says

    دو سال و نیم ازدواج کردم و تو عقد بودم پدر خانوم تو هر مساله ای دخالت کرد مادر خانومم اتیش بیار معرکه زنمم که کلا انگار تو باغ نبود پدر خانوم چند باری توهین کرد غیر مستقیم کار به جایی رسید که سر لجبازی با من گوشی زنمو گرفت 3 ماه ازش خبر نداشتم بعد 3 ماه زنگ زد گفت سلام عشقم گفتم مرگ برو همونجایی که این سه ماه بودی الان رفته دادخواست مهریه و طلاق داده و اینکه ازدواج دومش هم بود هم من هم اون حالا باز پشیمون شده دادخواست طلاقش رو پس گرفته فقط مهریه رو گذاشته رفتم دادگاه گفتن باید سالی یه سکه بدی گفتم نمیدم قاضی گفت دیگه من نمیدونم میخوای بده میخوای نده اعصاب و روان ما رو زنا خراب کردن بسکه تا تقی به توقی میخوره مهریه اجرا میذارن بله ایشون اکنون لنگ در هوا میباشند و بنده به زندگی خودم ادامه میدم و خیلی ام راحت تر از زمانی که با اون بودم دارم زندگی میکنم یکسری از زنها واقعا فکر میکنن هر مدل بخوان با مرد میتونن رفتار کنن در مورد بعضی مردا هم همینه کم عقلن اما در کل تو این دوره دیگه ازدواج توجیح نداره

  285. Sepideh Onvani says

    سلام
    من در یک کشوری خارج از ایران زندگی میکنم و مطلقه هستم و دوتا فرزند بزرگ دارم حدودا پنج سال پیش با اقایی در ایران که ایشون هم از همسرشون جداشده بودن آشنا شدم این آقا هم یک فرزند بزرگ داشتن ما نزدیک به چهار سال باهم ارتباط داشتیم و سه بار قبل از کووید همدیگه رو تو یک کشور دیگه ملاقات کردیم که یکباره همراه بچه هامون بودیم و همه مون همدیگه رو دیدیم همه چی خیلی خوب و عالی بود و واقعا عاشق همدیگه بودیم حداقل من اینجوری بودم و اینجوری هم فکر میکردم چون شاید در بیست و چهار ساعت شبانه روز با توجه به اختلاف ساعتامون بازم ما از طریق سیستم های تصویری باهم دوازده ساعت درارتباط بودیم و همو میدیدیم و از هم خبر داشتیم جوری بود که بهم میگفت تا تو بیدار بشی و بهم زنگ بزنی من صبرم لبریز میشه من منتظر کارای اقامتی خودم بودم تا درست بشه و برای ایشون و فرزندشون اقدام کنم که بیان پیش ما چون از اولش باهم قرار گذاشته بودیم که با فرزندشون بیان و براشون خیلی مهم بود که بچه شون در کنارشون باشه من هم با جون و دل پذیرفتم و هیچ مشکلی نداشتم تا اینکه سال گذشته یک هفته قبل از نوروز من و یکی از بچه هام و ایشون و بچه شون مجددا همدیگه رو تقریبا بعد از سه سال بخاطر محدودیت سفر کرونا دیدیم یکی دو روز اول همه چی عالی بود ولی بعد از اون من حس کردم که رفتار های ایشون داره هی بدتر و بدتر میشه و حسم به این بود که یه حسادتی در کاره نسبت به من و این باعث سردی رابطه ما داره میشه حتی قرار بود که ما کارهای اولیه مهاجرت ایشون رو تو این سفر انجام بدیم ولی هی بهانه میاورد و موکولش میکرد به دفعه بعدی و بهانه ش هم این بود که حالا که با بچه ها هستیم لذت مسافرتمون رو ببریم و دوباره یه سفر دیگه بیایم و کارای سفارتی رو انجام بدیم که من بتونم براشون اقدام کنم ولی این سردی و بد رفتاری روز آخر تبدیل به مشاجره بین ما شد که خود ایشون شروع کننده ش بود ولی بعد موقع جدا شدن تقریبا دلخوری برطرف شده بود اما وقتی رفت ایران دیگه تلفنامو جواب نداد بعد گوشیشو خاموش کرد و الانم بلاکم کرده تقریبا تمام مواردی که شما گفتین رو انجام داده ولی من فکر میکنم خیلی الکی الکی یه دفعه تمام اون عشق و علاقه رو گذاشت زیر پاش و رفته که رفته ??من واقعا تو این یازده ماه گذشته خیلی فکر کردم که اخه چی میتونه دلیل این کینه و نفرت باشه ؟ خب ما نمیدونستیم باهم باشیم میومد مرد و مردونه دلیلش رو میگفت چرا بلاک؟ چرا تغییر شماره ؟ چرا جواب ندادن به هیچ کدوم از تماسام ؟ اصلا چرا کینه و نفرت؟ مگه میشه اون همه عشق و علاقه چهار ساله یک دفعه در عرض یک هفته تبدیل بشه به این همه نفرت؟ واقعا خیلی دارم اذیت میشم چون حس و علاقه من بهش واقعی بود هم به خودش هم به بچه ش ???

  286. مبینا says

    سلام وقت بخیر
    من حدود ۸،۹ ماه با فردی توی رابطه عمیق بودم کنار هم واقعا خوشحال بودیم و فوق العاده بوده همه چی
    یه مشکلاتی داشتیم اواخر که بیشتر برای بی توجهی من بوده و هم زمان با یه بیماریه سخت اون بوده،توی بهترین حالت یه بحث باعث شد همه چیز یادش بیاد و چون خیلی فکر میکنه و بازم بی توجهی دید واسه اولین بار حرف کات و پیش کشید و زنگهامون کم شد و نسبتا سرد یه جاهایی گفت که دوسم داره و دلش تنگ میشه ولی اینم گفت که خب در اینده ممکنه بیشتر اذیت شیم و بهتره الان جدا شیم و بی تفاوت رفتار میکنه و حتی گفت سعی کن کنار بیای با شرایط ولی اصرار داره همدیگرو ببینیم و حرف بزنیم و به نظر مردد میاد
    حالا ایا میخواد واقعا جدا شیم یا بخاطر عصبانیتشه و میخواد توجهمو جلب کنه و یا حتی ممکنه تستم کنه؟(توی رابطمون راجب اینده خیلی حرف میزدیم و با خانوادش اشنام کرد و با حرف جدایی بهم میریخت ولی یهو این حرف و زد)
    لطفا راهنماییم کنید

  287. محمد says

    سلام و خسته نباشید . قبل از هر چیز ممنونم از سایت خوبتون و مشاوره دقیقی که به دوستان دادید . بنده حدود یکسال با دختری بودم که از لحاظ روحی حال خوبی نداشت . قبل از من با پسری بود که پنج سال با هم بودند . این دختر الان ۱۸ سال داره و من سه سال ازش بزرگترم . رابطمون خیلی خوب بود و خیلی تفاهم داشتیم . از روز اولی که با هم بودیم سعی کردم درمانش کنم و حالشو خوب کنم . همیشه می‌گفت تا بیست و پنج سالگی نمی‌خواد ازدواج کنه و دوست داره بره کره و از ازدواج سنتی هم خوشش نمیاد. ولی یکی دوبار خودش گفت میتونی بیای خواستگاریم. زمانی که بحث خواستگاری شد و میخواستم برم خواستگاریش شروع کرد به بهانه های مختلف . گفتم شاید ترسه می‌گفت می‌خوام از مادرم مراقبت کنم . سه تا داداش کوچیکه تر از خودش داره و از اونا هم مراقبت می‌کنه . من ازش خیلی ناراحت شدم یکبار به شکل جدی باهاش بحثم شد و ازش خواستم دلیل بهم بگه ولی جواب تمام سوالاش نمی‌دونم بود . تا اینکه بی دلیل گفت دوستت ندارم و بلاکم کرد . گفت دیگه بهم پیام نده . من همچنان با خط دیگش بهش پیام دادم و متوجه شدم از پسر دیگه ای خوشش میاد که اون پسر هم ازش کوچیک تره . با پسره حرف زدم انقدری خام بود که فقط فوش میداد و منم حوصله جواب پسره نداشتم و سر این خیانتش ولش کردم . تا اینکه روز تولدم پیام داد که می‌خوام ببینمت و برات یه هدیه گرفتم . اینجا من قبول نکردم با اینکه خیلی دلم براش تنگ شده . و اونم ناراحت شد . از پسره پرسیدم گفت خیلی کم به هم پیام میدن . آیا این کارش و هدیه از روی جبران کارایی براش کردم یا میخواد به رابطه برگرده؟. و مشکل بعدی اینکه الان من میترسم و اعتمادم بهش کم شده . میترسم رابطه دوباره شکل بگیره و دوباره بهم خیانت کنه . راهکار چیه و اگر میشه داخل ایمیل کامل براتون توضیح بدم و بگم چه اتفاقاتی افتاده

    1. شادزیستی says

      سلام و تشکر
      اینجا مشاوره نداریم و پیام هایی که در پاسخ کاربران داده شده نظر شخصی هست و البته جهت احترام به کاربران
      دقت کنید که این فرد به هر دلیلی باید نزد مشاور حاضربشه تا علت رفتارش مشخص بشه
      خیلی چیزا ممکنه در خوشبختی شما دخیل باشخ .
      حتما اگر قصد ادامه رابطه و ازدواج داشتید تلاش کنید که با یک مشاور خوب همراه بشین (‌نه این اینستاگرامی ها :)‌ )
      و تلاش کنید که ایرادات اصلی و ریسک های ارتباط و نظیر اون رو پیدا کنید.
      و البته تمام ایراد رو سمت اون فرد نبرید چه بسا گاهی اقا کاری می کنه که خانم نا مطمین میشه و یه مشاور می تونه بهتون کمک کنه تا مشکل رو درک کنید.
      پس حتما همه جوانب رو در نظر بگیرید.
      ولی اگر اعتماد تون خدشه دار شده .. معمولا اعتماد برای بازسازی نیاز به تلاش فراوان داره ..
      و در این باره سر سری نگیرید.
      اعتماد انقدر مهمه که گاهی اصلا به تجربه مجدد نمی ارزه و درست شدنی نیست. البته به نحوه رفتار و کنار اومدن دو طرف هم داره
      به هر حال براتون آرزو می کنم که ضرر نکنید.

  288. Rohit says

    من یک دختره رو تو سرکار کم کم ازش خوشم اومدش، بعد با هم چت میکردیم، حرف میزیدیم، میگفتیم‌،میخندیدیم،دختره یکم خجالتی هست،اما با من خیلی راحت میگه و میخنده، از زندگی شخصی و پدر و مادرشم هم تا حدودی برام میگه بعد من یه روز درخواست قرار دادم بیرون از محل کار ،اونم قبول کرد اومدش بدون اینکه بپرسه واسه چی (انگار میدونست میخام چی بگم) ، بعدش سر قرار که اومد یکم راه رفتیم و آروم آروم بهش گفتم ازش خوشم میاد، واکنش منفی ام ندیدم تو چهره و حرفش، خیلی ام خوش حال بود. بعدشم کلی حرف زدیم، بعد آخرش گفت به من دو هفته زمان بده ،این یعنی چی .تو رو خدا سریع جواب بدین ،دارم دیوانه میشم… این نشانه پیچوندن من است یا چی هست، من نمیدونم… نمیدونم مهمه یا نه اما این دختره مال کشور لهستان هست، ولی جفتمون توی سوئدیم… این و گفتم که امکان داره به خاطر تفاوت فرهتگ ها و… به زمان نیاز داره یا نه

  289. وحید says

    سلام وقت بخیر ممنون میشم زاهنمایی کنید .من یک سال پیش با یه دختر ۳۰ساله آشنا شدم که تنها زندگی میکنه و دو شیفت سخت کار میکنه .اولش که باهاش اشنا شدم گفت من یه رابطه قدیمی ۸ساله داشتم که طرفم از ایران رفته ولی من واقعا نمیخوامش یه موقع هایی زنگ میزنه نمیتونم جوابشو ندم منم قبول کردم گفتم باشه جوابشو بده ولی تا یه مدت.خلاصه ما وارد یه رابطه شدیم ۷ماه ۸ماه گذشت بعد گفت من نمیتونم باهات باشم من خسته ام میخوام تنها باشم ولی میتونیم دوتا دوست باشیم هفته ایی یک بار همو ببینیم ولی رهر دقیقه بهم پیام نده من یه مدت به هر بهانه هر روز پیام میدادم بیرونم میرفتیم هفته ایی یکی دوبار بنظرم دچار مشکل شخصیتی شده خودش بهم گفت همینو همین یک ماه پیش ولن رو من تبریک نگفتم بهش خیلی ناراحت شد گفت چرا تبربک نگفتی برام عجیب بود برامنم گل گرفت شکلات گرفت ولی دوباره چند روز بعدش میگفت منو تو فقط دوستیم یک ماه پیش رفتیم برا تولدش کتونی بخریم دودستی دست منو گرفته بود میگفت تو خیلی مهربونی خودشم نمیدونه چی میخواد منو دوست داره یا نداره یبار بهش گفتم چرا اینجوری هستی گفت من خل هستم با یه ادم خل نباش چند روز پیش باهم رفتیم بیرون گفت من بخدا چیز زیادی نمیخوام فقط خسته ام میخوام یه مدت تنها باشم انقدر بهم پیام نده .فرداش بهش فتم بریم بیرون گفت نه کار دارم دوباره پس فرداش که دیروز بود گفتم بیا بریم بیرون گفت من نمیام چرا متوجه نمیشی پیام نده چرا کشش میدی یه مدت دوست بودیم الان نیستیم بعد خیلی عصبانی شد گفت من خواستگار دارم میخوام باهاش ازدواج کنم رفتپ شمال میخوان بیان خونمون حرف بزنیم .باز فرداش گفتم بریم بیرون گفت باشه ولی امروز نمیتونم مهمون دارم بعد گفت من باهات بیرون نمیام خودت برو با دوستات برو بمن چه .منم دیونه شدم حقیقت تو این رابطه ولی میدونم اهل ازدواج کردن نیست همیشه بهم میگفت حالم از ازدواج بهم میخوره نمیدونم چطوری اینا ازدواج میکنن.بنطر شما بهترین کار اینه که من یه مدتی نباشم پیام ندم تا حالش اوکی بشه

  290. bahar says

    باعرض سلام. ببخشیدمن عاشق یه آقای مشهورشدم ولی نمیدونم ایشون متاهل هستن یامجرد حتی بهشون پیام دادم جواب نمیدن. روانپزشکمم توپرونده ی بیمارستانم اروتومانیک(خودمعشوق پندار)نوشته که به خاطر همین عشقمه. ولی من نمیتونم ازسرم بیرونش کنم وواقعا نمیدونم متاهلن یامجرد. خانواده مم بهم میگن دیوونه ی احمق. خواهش میکنم کمکم کنید.

  291. Mohsen says

    سلام وقتتون بخیر یه راهنمایی میخام ازتون
    درگیر یه رابطه ام که حقیقت بلاتکلیف موندم تو برزخم
    پسرم ۲۰ سالمه
    یه مدته اصلا خیلی سرد جواب میده وقتی میگم چرا کم پیدایی میگه درگیر کنکورم حال روحیم خوب نیست و اینجور حرفا
    خودشو خیلی بی ارزش تلقی میکنه و میگه چون حس میکنه تو کنکور نمیتونه اون رشته مورد نظرش رو قبول بشه خودکشی میکنه
    اما در عوض تو شبکه های اجتماعی اکثرا اکتیو هست
    حالا سوال من اینه که به نطر شما داره خیانت میکنه؟
    یا واقعا ریشه در افسردگی داره
    خودم که حس میکنم داره خیانت میکنه
    ممنون میشم جواب بدید

  292. Sara says

    سلام من ی دخترم ۱۹ سالمه ۹ ماه پیش برای اولین بار وارد رابطه عاشقانه شدم رابطه ما مجازی بود تد حالا هیچوقت هم دیگرو ندیدم همه چی خیلی خوب بود همیشه میگف دوری تو برام سخته هر روز باید صدات بشنوم ولی چند وقت پیش گف مادر بزرگم سکته کرده رفته کما بعد اون ارتباطمون خیلی کمتر شد نسبت ب قبل اما خب باز میمود ی روز صبح یکم حرف زدیم بحثمون خوب پیش نرف بعدش گف ببخشید مزاحم شد تا امروز ک روزه هشتم کاملا غیب شد براش نوشتم سلام کجاایی فقط نوشت سلام چند بارم رنگ زدم متاسفانه جواب نداد میخوام بدونم احتمالش هس مادربزرگش فوت کنه ک دلیل رفتارش باشه یا کلا همش بهانه بوده برای اتمام رابطه؟

    1. Fateme says

      من که میگم بهانست پسرا وزه تر از این حرفان شما باور نکن

  293. Fateme says

    سلام
    من یک سال و دو ماهه که با یک اقای دوست هستم ولی متاسفانه دو ماه خوبه یهو قاطی میکنه چند باری ا‌مدم امتحانش کنم گفتم تو پیج مجازی دخترهارو انفالو کن با دعوا نکرده
    مدام هم ابراز علاقه میکنه من واقعا نمیدونم چه کار کنم بیشتر تو گذشته من سرک میکشه و اونو بهونه دعوا میکنهو اجازه نمیده حتی بیرون خونه برم قبلا بخاطر شغلش اخر هفته پنجشنبه جمعه هم دیگر رو میدیدم اما حالا هفته یه بار شایدم دو هفته یه بار
    خلاصه کلافم میشه یه راهی بهم بدین

  294. Samira says

    من تو خانواده مشکل دارم و متاسفانه کمبود محبت دارم
    از همه بد رفتاری میبینم
    یه مدت بخاطر این مسئله حالم خوب نبود و با دوست پسرم بد رفتاری کردم
    اون هم فکر کرده که من دارم بهش خیانت میکنم و با یه اکانت دیگه اومده امتحانم کنه بعدش سوتی داد و من فهمیدم که اونه بعدش دروغ گفت و گفت که من نبودم
    به نظرتون چیکار کنم؟
    قبلا هم دروغ گفته درباره موضوع های مختلف بعد اینکه فهمیدم گفت نمیخاستم ناراحت بشی و تورو دوس دارمو نمیخام از پیشم بری بخاطر همین دروغ گفتم

  295. Fateme says

    منم۳ماهه واردرابطه ی یکطرفه شده بودم امابعدسه ماه تازه متوجه شدم،چون اوایل رابطه پسره ادعامیکردکه دوسم داده وعاشقمه وبرااینکه به هدف شومش برسه همش قربون صدقم میرفت ومیگفت توروبراازدواج میخوام،این اخیراخیلی رفتاراش عوض شدن چون بهش گفتم چرادیگه نه زنگ میزنی نه پیام میدی ولم کردحتی خودم وقتی زنگ نیزنم اشغالش میکنه یاپیاماموجواب نمیده،سواستفادشوکردورفت

  296. Fateme says

    حالم خیلی بده وحس میکنم دیگه هیچی نمیتونه خوشحالم کنه چون منوبدجورب خودش وابسته کرد،صدباربهش گفتم اگه ادم رابطه نیستی ودنبال خوش گذرونی هستی چرااومدی توزندگیم گفت من ادم ازدواجی نیستم اینوازالان برات شفاف سازی کردم بهش گفتم چراازاول رابطه نفتی که دوسم نداری ومنوبراآیندت نمیخوای،الان که به هدف شومش رسیدگذاشت رفت

  297. a says

    سلام
    من حدود ۸ ماهه با یه پسریم که خب خیلی دوسم داره اون اوایل خیلی باهام خوب بود و محبت میکرد ولی من تا اون حد بهش علاقه نداشتم اون اوایل
    و خب به نظرم پسر بانمکی بود واسه همین باهاش وارد رابطه شدم
    همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه متوجه شد منم دوسش دارم
    تقریبا رفتاراش عوض شد سرد شد دیگه تا اون حد توجه نمیکنه بهم و پیامامومثلا سین میزنه بعد دو ساعت جواب میده
    اماهمزمان با این قضیه تو خوانوادش هم یک سری مشکلاتی پیش امده و یک سری ادم هم پولشو خوردن به خاطر همین حالش بده
    یه شب که حالشم خوب نبود به خاطر وضعیت دورو ورش اومد بهم گفت که حس میکنی سرد شدیم؟
    گفتم اره خیلی
    گفت ولی نه اینجوری نیست فقط الان شرایطم یه جوریه که نمیشه مث قبل زیاد با هم وقت بگذرونیم
    ایا ازینکه فهمیده من دسش دارم خیالش راحت شده و بی توجهه نسبت بهم
    یا دوسم نداره
    یا دلیلش اینه که از یه جا دیگه خیلی درگیر و مشغوله ذهنش وبه خاطرهمین این مدت رفتارش اینجوریه؟

  298. ندا says

    سلام وقتتون بخیر با دوست پسرن دوماه رابطه عاشقانه ای واشتم تا اینک بینمون بحث پیش اومد واون کلی فحش ناموسی بهم داد.منم ترکش کردم .بعد۳روز اومد عذر خواهی و گعت عصبانی بودم رد داده بودم اما من بازم نبخشیدمش.ب نظرتون کار درستی کردم؟ی عذاب وجدان احمقانه گرفتم ک میدونم اشتباهه

  299. حدیثا says

    سلام.من حدود 2.5 با پسری که ایرانی نیستن در رابطم وایشون کلا ایران زندگی میکنن.جفتمون یک ازدواج ناموفق داشتیم و ایشون از ازدواج قبلشون یک پسر 2 ساله دارند و در حال حاضر با مادرشون زندگی میکنند.عقاید مذهبی دارند و خیلی متعصب روی خانواده و مخصوصا مادرشون هستند به طوری که چنبار تاکید کردند من حتی بین پسرم و مادرم قطعا مادرمو انتخاب میکنم.در خصوص مذهب ما اختلاف نظر داریم ولی به صورت کلی حرف غیر منطقی راجب دین نمیزنند و منم مشکلی ندارم .از نظر خصوصیات اخلاقی هم مرد سالار هستند و گویا قصد دارند گربه را دم حجله بکشند.در طول مدت 2 سال رابطه هیچ چیزه بدی از ایشون ندیدم.خیلی اهل خانواده و کار هستند ایشون از من درخواست ازدواج کردند ولی رسم خانوادگی ایشون اینه که عروس و مادرشوهر باهم زندگی میکنند و هیچ جوره قانع نمی شوند که از این رسم بگذرند چون پدرشون هم فوت کردند و تنها پسر ایشون هستند .به تازگی خیلی سرد برخورد می کنند.چندین بار باهم قطع ارتباط کردیم ولی بعد مدت کوتاهی اشتی کردیم و جفتمون میدونیم که سرانجام ازدواج خوبی نخواهیم داشت ولی بازهم طاقت نداریم و اشتی میکنیم.من واقعا نمیدونم باید چکار کنم و ازین رابطه بی هدف خسته شدم اما دوسشون دارم.ایشون هم بمن علاقه مندند چون کاملا مشخصه و نمیتونن ازمن دور و بی خبر باشند.شاید من دارم احساسی فکر میکنم لطفا راهنمایی کنید

  300. Eli says

    سلام من یه مدت طولانی با یه آقا در حد واتساپ و دایرکت گاهی پیام میدادم به جهت شغلش خودش شماره شخصیش داد و تو واتساپ استوریامو ریپلای می‌کرد ‌خیلی گرم و صمیمی رفتار می‌کرد البته چندین بار از حدو مرز خارج شد ولی من محترمانه فهموندم که بهم احترام بذاره و از حد خارج نشه و بعد از این هم باز رفتارش صمیمی بود باهام واصلا بد برخورد نمیکرد و حتی رفتارش مهربون ترو صمیمی تر بود همیشه حتی استوری اینستاشو ریپلای میکردم جواب میداد الان دوماه دیگه تو اینستا ریپلای میکنم جواب نمیده استوریامو تو واتساپ اصلا نمیبینه و وقتی ریپلای کردم استوریشو تو واتساپ خیلی رسمی جواب داد این چرخش رفتاریو متوجه نمیشم اصلا من به تازگی ازش خیلم خوشم اومده حتی ۳سال پیش که منو دعوت کردخونش من نرفتم و بهش فهموندم که آدمشو اشتباه گرفته باز هم همچین رفتاری نداشت که الان بعد این مدت تو دوماه همچین رفتاری داره و یهو رسمی میشه گیج شدم حدس خودم اینه شاید تو رابطه رفته جدیداولی خب نمی‌دونم چرا هنوز شمارمو داره وقتی تو واتساپ براش ریپلای زدم و خیلی صمیمی و گرم صحبت کردم ولی خیلی رسمی جواب داد و به جای استیکر قلب گل برام گذاشت وبه جای جملات همیشگی فقط گفت عزیزین ولی جوابمو تو واتساپ داد در صورتی که میتونست اصلا مثل اینستا ریپلای میزنم جواب نده برا همین از این رفتار خیلی گیج شدم نمیفهمم چرا بهش علاقه هم دارم منتظر بودم بهم پیشنهاد آشنایی بیشتر بده که اصلا نداد تو این همه مدت حالا هم که این مدلی شده

  301. Reza says

    سلام وقت بخیر،
    من کارمند دانشگاه هستم از دختری در دانشگاه خوشم اومد. بهش پیام دادم و خودم را معرفی کردم و گفتم اگر مقدور است است بیشتر با هم آشناشیم و شماره مادر و یا خانوادهتون بدین تا خانواده من با خانواده شما صحبت کنه، ولی در پاسخ گفت من مایل به آشنایی با شما نیستم!! به نظر شما از روی شرم همچنین جمله ای گفته یا نه؟؟ حقیقتا خیلی بهم برخورد به نظرتون دوباره بهش پیام بدم یا کلا بیخیالشم؟؟

  302. Mahdi says

    من با یک(دختر) خانمی دوست هستم تقریبا ۷ سال ازم بزرگتره و دوساله باهم از طریق فضای مجازی درتماس هستیم و خیلی صمیمی بودیم در حدی که باهم درد دل میکردیم .دختر خانم فردی سخت گیری نیست و تلگرام عکس پروفایل زیادی میزاره تقریبا دوست داره با پسرا دوست باشد .یک چند مدتیه با من سرد شده توی شش ماه اخیر متوجه شدم اغلب من بهش پیام میدم و اون تنها پاسخ می‌دهد. او حدود یک هفته اس پیام ام را می‌خواند ولی پاسخی نمی‌دهد وآخرین پیام ام را شش روزه جواب نداده درحالیکه اغلب آنلاین هست دارم دیونه میشم نمیدونم چیکار کنم. اینم بگم حضوری ندیدمش و ما توی کشورای مختلفی زنده گی میکنیم .

پاسخ دهید

Your email address will not be published.