طعم خوش روزمرگی ات را برای شاد زیستن بچش

0 866

تصمیم داشتم، با یکی دو تا از دوستانم، پنج شنبه شب را توی یک پارک محله ای قرار بگذاریم تا حال و هوایمان عوض شود.?

بساط شام و چایی هم که جور باشد، حالمان شبیه اردوهای دوران کودکی خیلی خوب تر می شود. ?

تصمیم گرفته بودم هر جور که شده به حال خوبم کمک کنم تا بتوانم با شاد زیستن، روحیه ام را جلا بدهم. ?

راستش را بخواهی شاید بهترین چیزی که حالم را خوب می کرد همین دورهمی دوستانه مان بود. ?در حال درست کردن سمبوسه ?بودم، آن هم هوار تا برای گذراندن در کنار دوستانم تا یک و دوی شب!

کم کم کارم تمام شده بود که تلفنم زنگ خورد!

سلام نورا! ?

سلام جانم؟ آماده ای در چه حالی؟?

نورا ببخشید مهمان برایم آمده نمی توانم بیایم پارک ان شالله یک شب دیگر! ?

با این حرف، تقریبا 50 درصد از پیش درآمد های ذهنم و خاطرات گویی ها به افق پیوست?

تا اینکه حدود یک ساعت بعد هم دوست دیگرم، به خاطر مشکل بیماری خواهرش، جریان را کنسل کرد?

لاجرم من ماندم و حدود 30 سمبوسه ای که بویشان محل را برداشته بود. ?

غر و لند هایم شروع شد?

اه، این چه شانسی است.. بعد از یک روز کار سخت این هم از دور همی ام ?

چند دقیقه بعد گفتم

ادم اگر خدا هم برایش بخاهد همه چیز جور می شود! ?

یا اینکه، انگار کسی نمی خاهد حال من خوب باشد.

سمبوسه ها را گذاشتم تا یکی یکی بچه های خواهر و برادرم بیایند بخورند و من هم بدون شام خوابیدم. ?

خوابم نمی برد. ?

اما انگار دنبال درس خاصی بودم.

دفترچه کنار تختم را برداشتم تا برای خدا نامه های شبانه ام را بنویسم. ✏️

آمدم با گله کردن شروع کنم

اما یادم آمد که گله از خدا، دو ماه است که تعطیل کرده ام✂️

قلم را روی کاغذ انداختم تا خودش بنویسد

و قلمم شروع به رژه رفتن کرد .. ?

خدای خوبم از تو ممنونم که الان دارم راحت می خوابم. ای کاش دوستانم می آمدند و امشب را می ترکاندیم. ?باور کن با انرژی تر می خوابیدم و شاید هم در کنار این نامه چند ماچ برایت می فرستادم. ?

شکست بدی بود این که نتوانستم امشب را باب میلم بگذرانم…

اوه مردم چه لذت ها می برند برای پیش نیامدن شکست های اینچنینی و موفق شدن به رفتن به تفریح!?

ناگهان چیزی توی ذهنم درخشید!

موفقیت؟ ?

مگر تفریح رفتن موفقیت است؟?

توی ذهنم محاسبه کردم، متضاد شکست می شود موفقیت!

قلم همینطور رژه می رفت.?

چرا وقتی که موفق می شوی بروی تفریح آن را موفقیت نمی انگاری و از آن به سادگی می گذری و حتی به پای وظیفه خدا می گذاری ??

اما وقتی تفریح ات کنسل می شود آن را شکست می انگاری؟؟

نا شکری؟?

دقیقا

همان چیزی که یک ماه است دارم رویش کار می کنم تا کاملا حذفش کنم ?

روزمرگی و شادی

به دلم وحی شد الهام شد که

تا تو شاکر موفقیت هایی که برایت رخ می دهد نباشی?

تا وقتی که رخدادهایت را موفقیت نینگاری..

تا زمانی که شکست هایت را بشمری و بنالی

اما موفقیت هایت را اتفاق های روزمره بنامی،

هیچ حال خوبی برایت نمی ماند

قلم روی کاغذ از خداوند عذر خواهی کرد و به من یاد دادکه

بیاموزم که همیشه در کنار تمام اتفاقات چیزهایی هستند که می توانند موفقیت باشند اما ما ساده از آن ها رد می شویم. ?

چقدر ساده و البته ساده لوحانه .

حالا از دو شب پیش تا کنون ( امروز شنبه است ) دارم روی این اتفاقات روزمره که موفقیت خالص اند فکر می کنم.

روی حرفم با تو هست دوست نازنینم

?چه چیزی تو را به روزمرگی انداخته؟

کند صدای کلیدی که شوهرت روی در ورودی می اندازد را یک صدای مزاحم بینگاری!
( همین لحظه خیلی ها آرزو دارند شوهرشان یک بار دیگر بیاید خونه، ?خیلی از شوهر ها خانه های دیگری و زن و زندگی های دیگری هم دارند، ?‍?‍?‍?و همینقدر که جاده ها و روز و روزگار او را به خانه ات آورده جای هزار شکر ندارد؟ ?‍❤️‍?اصلا این صدا صدای ناقوس کلیسا است که یاد اور شکر گذاری است. بگو الحمدلله )

نکند اتو کردن لباس عشقت را کاری اخ و اوخ می پنداری..
( با این کار تو برای شخصیت عشقت وقت می گذاری.. کسی که شخصیتش همان شخصیت توست .. بگو الحمدلله )

?نکند صدای شکسته شکسته حرف زدن بچه ات برایت تکراری باشد و برای هر کلامش توی دلت شکر خدا نکنی

نکند ریزه تراشه مداد کوچولوهای فرزندت برود توی پایت و بنالی که از دست بچه چه ها و چه ها … ✍️
نکند، لبخند های عزیزت، صدایش از پشت تلفن، یا حتی وویس هایی که برایت ارسال می کند را یک وظیفه روزمره بدانی.? ( بخدا که زندگی خیلی از ما ها ساکت تر از این هاست بگو الحمدلله )

نکند روزانه هزار بار می نالی که ای کاش راه محل کارت اینقدر دور نبود! ( کاری که خیلی از دکتر مهندس ها هم آرزویش را دارند .. )

نکند برای ناهار پختن بنالی و خودت و روزگارت را به هم بمالی ( خیلی ها آرزوی جمع شدن خانواده شان یک بار دیگر کنار هم دارند! جای شکر ندارد؟ که برای هر دانه برنج بگویی الحمدلله علی کل حال؟ ) ?

شاد زیستن و ناشکری

این ها را که گفتم یک روز آرزوی تو بود .. که برایش آسمان و زمین را به هم می دوختی.. اما حالا بدست اوردنشان را موفقیت و عامل شکر خدا نمی دانی.

بیا بنشین بنویس که روزانه درگیر چند کار موفقیت آمیز و خوش حال کننده هستی که قدرش را نمی دانی و خدا نیز آن ها را برای ما کماکان حفظ کرده است.

بیا و روزمرگی هایت را رنگ آمیزی کن.

رنگ شکر

رنگ خدا

رنگ آرامش و ماندگاری..

اینطوری قدر لحظه هایت را بهتر می دانی

شاکر تری و شکر نعمتت را می افزاید.

راستی این تجربه را هم بخوان و رویش فکر کن

وای که چقدر روزانه از این اتفاقات را پشت سر می گزاریم که اگر یک لحظه قانون عوض شود، نق و نوق هایمان شروع می شود.

خدایا چشم نعمت بین ما را بینا کن.

آمین یا رب العالمین.

هشدار:‌محتوای این سایت همچنین این مطلب شامل پژوهش و ترجمه و گردآوری مطالب است و جنبه مشاوره ای ندارد. برای حل مشکلات رابطه و زناشویی لطفا به مشاور متخصص مراجعه کنید.

ممکن است به این مطالب علاقه داشته باشید
پاسخ دهید

Your email address will not be published.