قدرت تسلیم در زندگی: از چالش‌ها تا معجزه‌ های رشد فردی

0 15

و اما قدرت تسلیم در زندگی! بسم الله ِ خدایی که مرا قربانی چیزهایی می‌کند تا تو جان بگیری و تو را قربانی چیزهایی می‌کند تا من جان بگیرم و در این قربانگاه! همه ققنوس‌هایی می‌شویم که در نهایت باید فدایش شویم!  که اگر مسلک قربانی شدن‌ها را به خوبی، ابراهیم‌وار بجا آوریم .. قربانگاه‌هایمان پر از سورپرایزهایی می‌شود که از آسمان و زمین می‌بارد..

که وقتی حواس ابراهیم پرت و جمعِ قربانی کردن تنها اسماعیلش بود کجا فکر می‌کرد گوسفندی از آسمان پاداش این تسلیم است؟

 وقتی که در آتش خود را می‌دید کجا خیال می‌کرد این آتشی که با توکل برخدا امیدِ برد شدنش دارد، انقدر سلاما باشد؟

مریم کجا فکر می‌کرد نوزادی چند روزه زبان باز کند؟ یوسف کجا فکر می کرد درهای بسته باز شوند؟

کجا فکر میکرد؟ اصلا فکر نمی کرد..

و این همه غوغای تسلیمِ روح‌های عالی و اعلی.. برای این بود که ما نیز به تسلیم کشیده شویم.. تسلیمی آگاهانه و غیرمنفعلانه..

قدرت تسلیم در زندگی
قدرت تسلیم در زندگی یعنی جرات رسیدن به بهترین ها

تسلیم در زندگی از کجا شروع شد

اما درسی که ما باید، نیاموختیم و نه تنها شدیم مدیر و مدبر کل دنیایمان، که دنیای دیگران را هم به هم ریختیم و این هارمونی جذابِ نقش و رنگ خدا در زندگی‌مان گم شد.

روزها از پس هم گذشتند و ناکام‌تر، گاهی خوش‌کام‌تر و گاهی بالا و پایین بردندمان تا به این برسیم که ای بنده‌ی من .. فقط نگاهت به من باشد ..

که وقتی نگاه‌مان به سمت او باشد .. همه درهای بسته باز می‌شود.. همه آتش‌ها سرد و سلام می‌شوند.. معجزه‌ها از آسمان و زمین می‌بارد..

که مشکل ما تسلیم‌های ظاهری است که پشت تمام این تسلیم‌های ناقص همه چیز، جز اوست..

که خدایی که تمام قد از تو در مقابل ابلیس دفاع کرده .. تو را خار رها نمی‌کند.

که الله قطعا مراقب طعنه‌های ابلیس به تو و خودش است!

ابلیسی که داستانش را چنان و چنین می‌دانی.

خدایی که در معراج محمد صلی الله علیه وآله به او گفت ترش و شیرین حواست را پرت نکند.. می‌دانست که محمد به هیچ طعمی گرفتار نمی‌شود اما این پیام برای من و تو بود که مزه‌ها اسیرمان نکند!

قدرت تسلیم در زندگی

برای تسلیم شدن از کجا شروع کنیم

حالا در این مسیر یعنی قدرت تسلیم در زندگی که باید چنین و چنان باشیم  چشم‌مان به او باشد..

افسوس که چنین و چنان نیستیم و مسیر رفتنی است و خارها ناله پای تو را در می‌آورند تا صدا کنی .. سر به زیر کنی .. دست در دستش گیری و چموشانه به آغوش چپ و راست های مسیر مستقیم (همان ترش و شیرین ها) نلغزی..

و این ناله‌ها گاهی موسیقی است که می‌تواند هم حواس تو و حواس دیگران را به او جمع کند و از این سبوی سرمست کننده چیزی عاید جام تو و شاید من نیز بشود.

من هم ناله‌ها و خارهای مسیرم را برایت می‌نویسم تا شاید روزی روزگاری یکی از این خارها از این محبت آسمانی، زندگی مان را گلستان کند که به گل‌های باغستان تان نیاز دارم..

این نوشته ها را در صفحه ۱۱۰ درس کوچینگ زندگی نوشتم و دوست دارم از اون ها برای بهبود زندگی خودت استفاده کنی.

ممکن است به این مطالب علاقه داشته باشید
پاسخ دهید

Your email address will not be published.