حل مشکل زندگی زناشویی ات را به کسی جز خودت نسپار
حدودا سال 88 بود که قرار شد با یکی از بچه های دانشکده، ازدواج کنیم. ?
پسری موقر، ثروتمند و البته مومن!❤️
این ها از نظر من بهترین آپشن ها برای اعتماد به یک پسر ترم بالایی بود. ?
اواخر سال 88 برای تحصیل در مقطع دکتری، به شهرستان دیگری رفت. شما فکر کن، نجف آباد. ?
بعد از این، من و او کماکان با هم در ارتباط بودیم که این کار هم از اشتباهات محض پسر و دخترهای امروزی است. ?
برای آینده مان برنامه ریزی می کردیم و حالمان خیلی خوب بود
از نظر او، من بهترین زنی بودم که تا کنون دیده بود.. ?
نه به خاطر اینکه از جانب مادر محبت ندیده بود.. نه ?
به قول خودش کد های روحی اش را خوب می دانستم?
به هر حال، بعد از مدتی، این رابطه کمی رو به زوال رفت. ?
نه اینکه آدم هرزه ای باشد.. نه اینکه پی دیگری باشد.. بلکه قانون رابطه های قبل از ازدواج این است که، موجب می شود، که اگر از مدت زمان مشخصی فراتر برورد، رو به زوال بنهد! ?
شاید الان با خودت بگویی این نویسنده تجربه چرت می گوید، اما باور کن، که این واقعیت دارد. ?
حال خوب معنوی ما، و دلی که به هم داده بودیم داشت ابری می شد. ?
روزی بعد از امتحان توی دانشگاه، با دوستم داشتیم صحبت می کردیم.
شهپر، کسی بود که زندگی داغونی داشت و من هم حسابی به او کمک کرده بودم تا زندگی اش را سر پا کند. ?
به قول خودش اگر دو ترم زودتر من را می شناخت، حال زندگی اش کویت بود! یعنی خوب بود. ?
او هم مثل من توی یک رابطه بود که حال این رابطه هم شل کن و سفت کن داشت. ❤️قصد ازدواج اما چه قصدی و چه … ( بیشتر بخونی متوجه این سه نقطه میشی )
یعنی گاهی خوب بود و گاهی بد. به هر حال من او را مثل خودم متعهد می دیدم! ( خطای دید ) ?
خواهر شهپر در اصفهان زندگی می کرد و با ما که همدان بودیم، فاصله داشت. ?
شهپر قصد داشت به اصفهان برود و مدتی ان جا باشد. یعنی تعطیلات بین دو ترم هم قصد داشت آن جا بماند. خانه خواهرش نزدیک به شهرستان نجف آباد بود.
?
من موضوع را با او درمیان گذاشتم و از او خواستم تا در مورد خوبی های من با نامزدم! حرف بزند و سعی کند دل او را گرم تر کند. ( چه کار خرکی! )?
حتی برای او هدیه ای هم خریدم که از بابت این کار از او تشکر کنم ( چقدر قدر شناس! )?
بعد از مدتی، شهپر به من زنگ زد و گفت :
حضرت نامزد شما گفته به هر راه و چاهی که باشد قصد ندارد این رابطه را ادامه دهد! قصدش ترک توست.. این خودت و این هم حوضت.. ?
من مغرور تر از این حرف ها بودم اما کمی صبر کردم و چیزهایی توی دهان شهپر می گذاشتم که به او بگوید. ?
جواب هایی که از ناحیه شهپر می آمد، امیدوار کننده نبود. ?
و به ناچار در ابتدای ترم دوم بودیم که من او را از زندگی ام خارج کردم. ?♀️
به این خیال که، او که مرا ترک کرده و قصد با من ماندن هم ندارد و حتی یک پیام هم نمی دهد، دیگر قصد بودن با من را ندارد. ??
و دوستم هم نهایت لطف را در حقم کرده است.
یادم هست اون موقع ها کارت شارژ می خریدیم، شاید نزدیک به 100 هزار تومان من برای دوستم کارت شارژ ایرانسل خریدم تا به نوعی هزینه تماس هایی را که با من می گیرد، از جیب ندهد!
( و چه خیال خامی )
خلاصه این که یک روز من و شهپر توی یک کلاس بودیم. کلاسی کاراگاهی بود و حدود 20 دانشجو ان جا باهم در حال درست کردن قطعات شبکه بودیم. ?
شهپر کنار من می نشست و انگار دوست داشت، که از من در مورد او اطلاعات بگیرد.
در ابتدای کلاس به شهپر گفتم
شهپر، یعنی امیدی نیست؟
گفت از حرف هایی که از او بر می آمد، از این پسر شوهر درست نمی شود! فکر خودت را بکن و پای این پسر سپری نکن. ?
گفتم خبری ازش داری؟ ازدواج کرده؟ گفت نه اصلا با من تماس ندارد! ?
در حال گفتن این حرف بود که استاد او را بلند کرد تا در مورد چیزی از او سوال کند که اتفاقا ربطی هم به کلاس نداشت. ?
گوشی اش روی دسته صندلی بود که ناگهان گوشی اش زنگ خورد
و من به طور جالبی، اسم نامزدم را روی گوشی اش دیدم! ?
تا خواستم گوشی اش را جواب دهم، طی اقدامی جکی جانی! گوشی را پرت کرد که شکست. ?
گفتم شهپر این سعید بود. چرا دروغ میگی
گفت نه تو اشتباه می کنی، این سعید نبود و … ?
تا اینکه فهمیدم روزگار بر چه منوال است و چقدر رکب خوردم آن هم اساسی
به هر حال این کار سعید، دلیلی بود بر این که این پروژه ختم شود.
سال بعد دقیقا 10 ماه بعد سعید به من تماس گرفت و گفت که عکس پروفایل ات را دیده ام و دلم برایت تنگ شده!?
و من هم گفتم عکس پروفایلم نبوده که دلت را تنگ کرده! دور و برت خلوت تر شده??
انکار کرد که من با کسی رابطه ای نداشته ام
اما با شواهدی که برایش اوردم! متوجه شد که در جریان تمام ماجرا بوده ام
اعتراف کرد که بعد از من با شهپر دوست بوده ?
اما چیزی گفت که اعتمادم به همه دخترها سلب شد
گفت او اصلا در مورد تو با من هیچ حرفی نزده! ?
و من حرف هایش را که منتقل می کردم، می گفت و قسم می خورد که این حرف ها از جانب من نبوده است. ??
اما التماس ها و حرف های سعید دیگر فایده ای نداشت
اعتمادم را ربوده بود.?
حداقل حق من، که در نبودش، پاک ترین دختر بودم و لبخند به حتی یک غریبه نزده بودم، این نبود که مرا دور کند و با کسی دیگر بگو بخند راه بیندازد!?
می دانی که
دختر و پسر ها هم با هم رابطه بر قرار نمی کنند که با هم دعای کمیل بخوانند یا معانی ابو حمزه ثمالی را با هم مرور کنند که!!!!!!!!
خلاصه این جا بود که فهمیدم رابطه ای که رو به انزوا می گذارد، دیگر نمی توان مثل قبل آن را درست کرد. ?
وقتی که در حال بازنویسی تجربه این دوست عزیزمان برای سایت بودم، به این نکته ها پی بردم که:
کسی که خودش نتوانسته دیوار زندگی اش را درست بچیند، قطعا نمی تواند بنای خوبی برای تو باشد. ??
مشکلی که بین تو ودیگران رخ می دهد، و گره ای که بسته می شود، جز به دست خودت باز نمی شود.
برای وساطت، برای مصالحه باید کسی را به میان انداخت که هیچ نفعی از رابطه عایدش نمی شود! مثل یک زن عاقل و بالغ و متعهد و متاهل و یا یک مشاور موفق?
و حالا تو ای دوست خوبم.
اگر روزی روزگاری، مخصوصا توی رابطه زن و ?شوهری ات، مشکلی پیش آمد، خودت آن را حل کن، و از مشاوری امین کمک بخواه.
اجازه نده، دستی گره زندگی ات را باز کند، چرا که حتی اگر این دست معجزه کند و گره تو را باز کند، فردا منت بر سرت هست که این گره را تو باز نکردی و دیگری باز کرد و برچسبی بر پیشانی ات می خورد که برای این زندگی هیچ تلاشی نکرده ای ( تجربه واقعی دوستان )?
اما انگار دلم می خواهد باز هم این جمله را تکرار کنم که:
کسی که خودش نتوانسته دیوار زندگی اش را درست بچیند، قطعا نمی تواند بنای خوبی برای تو باشد.
شهپر، از آن جا میدان را باز دید که زندگی خودش هزار و یک مشکل داشت و حلال مشکلاتش، سعید بود
از طرفی معمولا نمی توان آدم های حسود و غیر حسود و خیرخواه را به خوبی تشخیص داد.
حالا که تشخیص سخت است و نمی توان جملات و حرف ها را ملاک قرار داد، ( حرف باد هواست ) پس باید با دقت و حساسیت بیشتری زندگی را جمع و جور کرد و برای مشکلات چاره جست.
همیشه اعتماد تام به دیگران، می تواند بزرگترین ضربه به زندگی بشر باشد.
در پر تو همین اعتماد هاست که زندگی ها به فنا رفته ..
خدا رحمت کند مادر بزرگم را که می گفت، آدمی شیر خام خورده! انتظار هر چیزی ازش داشته باش. ?
البته یک جمله هم به نویسنده این متن بگویم که
جلو انداختن کسی برای بیان منقبت های تو، و ترمیم یک رابطه کاری اشتباه است.
وقتی با کسی زندگی کرده ای و خوبی هایت را زندگی کرده و لمس کرده و تجربه کرده، و البته از تو بریده ، بیان منقبت ها و خوبی های تو او را متحول نخواهد کرد.. چرا که شنیدن کی بود مانند دیدن!
او که دید و چشید تو را، و رها کرد تو را، چگونه با شنیدن خوبی هایت می خواهد منقلب شود! ?
⛔️اشتباه محض! و البته این نوعی التماس است که غرور زنانه را زیر پا می گذارد و مرد ها را گریزان می کند!
?امیدوارم که از این تجربه هم درس های خوبی گرفته باشی
تو هم تجربه ات را بگو، تا بدون نام در این سایت قرار دهم تا دیگران هم بتوانند از تو درسی بگیرند، و البته زندگی شان بهتر شود و به تبع آن، زندگی تو نیز پر انرژی تر شود.
منبع عکس: lifecoachcode.com
منبع محتوا: ویرایش و نوشتار تجربه یکی از دوستان
هشدار:محتوای این سایت همچنین این مطلب شامل پژوهش و ترجمه و گردآوری مطالب است و جنبه مشاوره ای ندارد. برای حل مشکلات رابطه و زناشویی لطفا به مشاور متخصص مراجعه کنید.