کوچینگ | توسعه فردی | پاکسازی انرژی | رشد معنوی | خدا | معنویت

سلام ، در اینستاگرام پیج دانشگاه مورد علاقه م که دوست داشتم اونجا قبول شم را دنبال میکردم ، یکی از فالوور های پیج دانشگاه که همه رشته ی خودم بود را دنبال کردم و او هم مرا دنبال کرد ، مدتی گذشت و من یک استوری خنده دار گذاشتم و او هم در پاسخ به استوری من استیکر خنده گذاشت ، از او پرسیدم شما دانشجوی این دانشگاهید، گفت نه شما چی ، منم گفتم نه و سر صحبت آغاز شد در مورد درس ، جامعه ، رشته‌ی حقوق و... یکم که گذشت از اینکه اهل کجا هستیم سوال پرسیدیم و کاملا اتفاقی محل زندگیمون یکجا از آب دراومد ، ازش خواستم کتابی در باب حقوق خانواده بهم معرفی کنه ، معرفی کرد و بعد گفت خودم دارمش و میتونم بهتون امانت بدم شماره تلفنش را داد که باهاش هماهنگ کنم و برم کتابو بگیرم و توی صحبتاش گفت عکس پروفایل خودتون هستین گفتم بله گفت نیمرخ و ناواضحه ، و گفت من می‌خوام عکس مشخصی از شما ببینم ، گفتم داخل استوری هایی که برای دوستان صمیمیم میذارم عکسمو میذارم و عضو دوستان صمیمی پیجم کردمش و چندتا از عکسامو دید ولی با حجاب بودم ، و حتی این سوالم پرسید که مانتویی هستین یا چادری؟!
من رفتم برای گرفتن کتاب ولی با مادرم ، یه دفتر وکالت بود که گفتن دفتر همکارمه ، دفترخودمم میتونید بیاین ولی خب یکم سختتون میشه دور تره ، ما هم رفتیم دفتر همکارشون ، و تابلو به نام یه خانم وکیل بود من و مادرم رفتیم داخل سلام علیک و کتابو ازش گرفتم و خداحافظی کردیم اومدیم با حجاب کاملی هم رفته بودم مانتو بلند روسری بلند ، خیلی رسمی و مودبانه صحبت کرد و بعد که اومدم خونه پیام میداد مادرتون بودن ، چرا تنها نیومدین؟! گفتم خب با مادرم منطقی تر بود و گفت اشکالی نداره و مادرتون چی گفتن و اینا ...
بعدم گفتن جلو مادرتون خجالت می‌کشیدم بیشتر صحبت کنم و اینا
و بعد هم شب موقع خواب پیامها یکم رو به زیادی صمیمی شدن رفت , گفتم دیگه کم کم داره خوابم میگیره گفتن براتون لالایی بگم بعد فکر کردم میخواد ویس بفرسته گفتم جالبه بگین گفت با ویس که نمیشه: شنیدن کی بود مانند دیدن ? خیلی تعجب کردم وگفتن قلقلکتون میدم پاشین و... استیکر گل و قلب و بوس میفرستادن و خلاصه خیلی متعجب بودم ، ظاهر مذهبی و رسمی هم داشتن ... نمیدونم دیگه