ساعت حوالی 3 نیمه شب یکی از همین شب ها بود که به دلیل کمبود وقت و البته بدخوابی که گاهی به سراغم می آید، همچنان بیدار بودم و در کورسوی چراغ مطالعه ام، ورق های کتاب رو زیر و بالا می کردم که پیامش بهم رسید.. که فکر نمی کردم داستان خیانت زن به شوهر ش باشه.
زیر چشمی به پیامش نگاه کردم و با خودم گفتم .. بگذار فردا سر تایم برنامه ریزی شده بهش جواب بدم.. اما هی یه چیزی توی گوشم صدا می زد که … شاید به فردا صبح نرسه.. پس کتابت رو زمین بگذار و این فرستاده خداوند رو دریاب.. حتما پناهی جز تو نداشته عزیز جون..
برام وویس فرستاد.. همون وویس هایی که احتمالا تو حموم یا دستشویی یواش و با صدای آهسته ضبط می کنن ولی توش کنسرت غم و ناله است..
و این ها رو در حالی میگفت که دو پسر و دختر عزیزش توی اتاقشون خواب بودن و شوهرش هم توی اتاق خواب خودش .. خواب بود.. و من تازه شستم خبر دار شد که ایشون یه زن متاهل است که با مردی در رابطه است! آره همون داستان خیانت زن به شوهر .. همون بلای خانمان سوزی که هر چقدر بهش فکر می کنی رابطه ای هست که تو رو تشنه تر از هر چیز میکنه و هیچ سقایی نداره .. یعنی انقدر تشنه میشی که به درد استسقا می رسی.. و در نهایت از شدت این تشنگی یا خودت رو نابود میکنی یا اطرافیانت رو .. یا هم دین و ایمانت رو .. یا حتی اگر حوصله دین و ایمان بازی نداری.. شخصیت ات رو جلوی خودت خرد می کنه ..
خب جای گفتن این حرف ها اصلا نبود .. ولی بهتر بود که حرف هاش رو بشنوم..
اینم بخون: وقتی عشق دوم میخواست از راه برسد
لازم شد کمی از این آقا بدونم..
و این دوست نیمه شبی، تا حدودی در موردش برام حرف زد ..
و لازم شد کمی از زندگی خودش بدونم ..
و این خانم باز هم صحبت از خودش کرد و همه چیز رو در اختیارم گذاشت..
اونجا بود که این پرونده خیانت زن به شوهر یا همون آبنبات تلخ رو راه انداختم.. لازم شد که یه پرونده رو راه بیندازم چون طاقت این نداشتم که برای بار چندم در طول این سال ها زنی بیاد و گلایه کنه که چه کنم که از خودم و شوهرم و فلان فرار کردم به آغوش یه مرد دیگه .. مردی که رقیب شوهرم است .. مردی که میخواهمش اما نمی توانم داشته باشمش.. مردی که اگر بخواهم هم داشته باشمش هم معلوم نیست او مرا بخواهد یا نه ..
و حالا که این مطلب را خواندی و شاید احساس کردی که تو هم درگیر این چنین مساله ای هستی.. من میخواهم در چند مطلب به تو کمک کنم که دست از این ارتباط ها برداری و به زندگی جدید سلامی دوباره کنی و از این تعفن دست برداری..
البته تو کاملا مختار هستی که زندگی ات را آن طور که دوست داری مدیریت کنی.. کنترل کنی و حتی خوش باشی.. اما
شاید و هزاران شاید دیگری که نشان می دهد هزاران راه نرفته به بهترین ها را رها کرده ای و به کوتاه ترین مسیر دل خوش کرده ای که انتهایش، هیچ چاله ای جز آتش نیست..
راستش خوبه بدونی که این خانم ، هیچ جوری فکر نمی کرد که بتونه از زیر بار این مساله سالم بیرون بیاد.. بتونه کنار بیاد .. اما وقتی اراده کنی می تونی..
من توی این پرونده خیانت زن به شوهر یا همون آبنبات تلخ که سعی می کنم هر چند مدت یک بار آپدیتش کنم، از همراهان تو میگم.. از کسانی که مثل تو هستند و هر کدام داستانشون از یه جایی شروع شده و به یه جایی یا ختم شده یا ختمشون کردن یا خب .. ختمشون گرفتن ..
ولی خب نمی خوام این طور القا کنم که راه من راه بی دردیه .. نه اتفاقا هر تغییری درد داره ولی به فضل الهی و عنایت خدای مهربون .. به لطف تعالیم بزرگان دینی مون، این مسیر خیلی کوتاه تر و کوتاه تر شده و حالا است که می خوام تو هم با ما توی این چند پرونده همراه باشی و اگر دوست داشتی تو هم به زندگی جدیدت سلام کنی..
اگر مرد راهی بگو یا علی ..
نکته از پیام هایی که این خانم برای من فرستاد متوجه شدم دچار بیماری روحی شده و علت این که دست به خیانت زده کمبود از زندگی متاهلی خودش هست. بهش توصیه کردم اول نزد مشاور بره و در مورد همسرش صحبت کنن و در صورت نیاز زوج درمانگری بشن و در کنارش با کمک طبابت روانپزشک ان شالله مشکلش حل بشه.
انچه این جا نوشتم برداشتی از حال و روز پایان رابطه های بی سر و بی انجام توی متاهلی بود.
منبع عکس فکر میکنم این بود.. : glamour
اینکه تو هم دوست داری با اطرافیانت مخصوصا همسرت یا نامزدت یک رابطه گرم و…
اگر میخوای تمرین رشد معنوی رو از خودت و از درون خودت و از ذهن…
یه حسی که گاهی خیلی اذیتمون می کنه و خودمون هم حتی گاهی نمی تونیم…
خیلی وقت ها اهمیت یک زندگی شاد رو از اینور و انور می شنویم. حتی…
همیشه دیدیم که اغلب افرادی که مجردی شاد و خوشحالی دارند همسران مناسب تر و…
دیروز در حال صحبت کردن با دوست عزیزم در مورد افزایش رضایت از زندگی و…